معرفی و دانلود کتاب صوتی تو استثنایی هستی

معرفی کتاب صوتی تو استثنایی هستی

کتاب صوتی تو استثنایی هستی از مکس لوکیدو داستانی آموزنده و پرفروش درباره عروسکی است که بقیه با او بدرفتاری می‌کنند. او کم‌کم باور می‌کند هیچ ویژگی خاصی ندارد تا روزی که به ملاقات عروسک‌ساز پیر می‌رود... . جالب است بدانید یک اقتباس انیمیشنی هم از این کتاب ساخته شده است.

درباره کتاب صوتی تو استثنایی هستی

ما خیلی زود متوجه می‌شویم که آدم‌ها همیشه مهربان نیستند. یکی از همکلاسی‌ها ظاهرمان را مسخره می‌کند، بچه‌ی همسایه از ما خوشش نمی‌آید و فلانی با حرف‌هایش همیشه ما را ناراحت می‌کند. این وقت‌ها دلمان می‌گیرد و با خودمان فکر می‌کنیم ما دوست‌داشتنی نیستیم، شاید هیچ ویژگی خاصی نداریم! اما واقعا حق با آن‌هاست؟ اصلا خاص بودن یعنی چی؟ مکس لوکیدو در کتاب صوتی تو استثنایی هستی (You Are Special) از شما می‌خواهد به داستان پانچینلو، عروسکی گوش کنید که خودش را دوست ندارد چون بقیه حرف‌ها و نظرات بدی درباره او دارند. آن‌ها چون پانچینلو نمی‌تواند از ارتفاع بپرد یا آواز بخواند به او توجه نمی‌کنند و او هر روز غمگین و غمگین‌تر می‌شود تا اینکه یک نفر از او می‌خواهد به ملاقات عروسک‌ساز برود...

این داستان آموزنده و تاثیرگذار به کودکان یادآوری می‌کند که همه افراد خاص هستند چون خداوند آن‌ها را آفریده و حتی اگر نقص و اشتباهی داشته باشند، خدا باز هم آن‌ها را دوست دارد.

اقتباس سینمایی از کتاب صوتی تو استثنایی هستی

با توجه به فروش چند میلیون نسخه از این کتاب، در سال 2000 انیمیشنی کوتاه با اقتباس از داستان پانچینلو ساخته شد که امتیاز بالایی از منتقدان دریافت کرد.

کتاب صوتی تو استثنایی هستی مناسب چه کسانی است؟

شنیدن این داستان را به همه کودکان 3 تا 8 سال پیشنهاد می‌کنیم.

با مکس لوکیدو بیشتر آشنا شویم

مکس لوکیدو (Max Lucado) نویسنده و کشیش آمریکایی است. بیشتر آثار او برای کودکان نوشته شده‌اند و به آن‌ها یاد می‌دهند که باارزش،‌ دوست‌داشتنی و محترم هستند. از سایر آثار او که به زبان فارسی ترجمه شده‌اند می توان به «هدیه‌ی مخصوص تو»، «ای کاش بینی من سبز بود» و «بهتر از همه» را نام برد.

در بخشی از کتاب صوتی تو استثنایی هستی می‌شنویم

مدتی گذشت و پیرمرد بیچاره اونقدر خاکستری شده بود که دلش نمی‌خواست حتی پاش رو از خونه بیرون بذاره چون می‌ترسید که یک وقت کار اشتباه دیگه‌ای ازش سر بزنه، مثلا یادش بره که کلاهش رو روی سرش بذاره یا موقع رد شدن از خیابون پاش توی جوب گیر کنه. اونقدر تعداد خال‌هاش زیاد بودن که ومیک‌ها بدون هیچ دلیلی بهش یه برچسب خاکستری دیگه می‌چسبوندن و ازش رد می‌شدن. اون‌ها با خودشون می‌گفتن که حتما لیاقتش این بوده که این همه خال داشته باشه! شاید آدمک چوبی بدیه! پانچینلو دیگه کم کم حرفاشون رو باور کرد و با خودش گفت: آه! من ومیک خوبی نیستم و لیاقتم اینه که سرتاپا خاکستری باشم! من به درد هیچ کاری نمی‌خورم!

فهرست مطالب کتاب صوتی