معرفی و دانلود کتاب صوتی من شیر سیرک نیستم

معرفی کتاب صوتی من شیر سیرک نیستم

چه می‌شود اگر من نخواهم آن منی باشم که دیگران برایم تعیین می‌کنند؟! نیلوفر نیک بنیاد در کتاب صوتی من شیر سیرک نیستم، داستان توله شیری را تعریف می‌کند که از وحشی و درنده بودن متنفر است و آرزو دارد مثل آدم‌ها رفتار کند... این داستان آموزنده، درباره‌ی پیدا کردن هویت و پذیرفته شدن توسط خانواده می‌گوید.

درباره‌ی کتاب صوتی من شیر سیرک نیستم

نمی‌توانیم بگوییم همه‌چیز از روزی شروع شد که یک پستانک آبی در میان لب‌های کوچک توله‌شیر جا گرفت، چون همه‌چیز خیلی قبل‌تر از آن شروع شده بود. اما آن پستانک آبی که توله اسمش را «پپه» گذاشته بود، به نمادی از جنگیدن برای پیدا کردن خود واقعی بدل شد؛ یک‌جور منبع آرامش که گرچه برای بچه‌ی آدمیزاد درست شده بود، اما چنان برای توله شیر قصه‌ی کتاب صوتی من شیر سیرک نیستم نوشته‌ی نیلوفر نیک بنیاد خوشایند بود که او را برای رسیدن به تمام آنچه می‌خواست و خانواده منعش می‌کردند، تشویق می‌کرد...

همان‌طور که خواندید، قصه‌ی کتاب صوتی من شیر سیرک نیستم در مورد یک توله شیر متفاوت است؛ توله‌ای که بر خلاف خواهر و برادرهایش، از شیر بودن متنفر است و دوست دارد مثل آدم‌ها رفتار کند. این میل به متفاوت بودن چندان هم اتفاقی نیست؛ چرا که او به همراه خانواده‌اش در یک باغ وحش زندگی می‌کند و هرروز آدم‌های زیادی را می‌بیند. او دوست ندارد مثل بقیه نعره بکشد، دوست ندارد شکار کند و دوست ندارد غذای گوشتی پُر از پَر را به دندان بکشد. هیچ‌کدام از این رفتارها، چیزی نیست که او دلش بخواهد به صورت طبیعی انجام بدهد.

وقتی تفاوت، آغاز ماجراجویی می‌شود

خانواده‌ی توله شیر حاضر به پذیرش این تفاوت نیست. مامان شیره و بابا شیره هر دو به حفظ اصالت شیری‌شان پایبندند و حتی خواهر و برادرها هم توله را به خاطر متفاوت بودنش مسخره می‌کنند. همه او را طرد می‌کنند و تنها می‌گذارند، تا اینکه یک اتفاق عجیب، او را به سمت مسیر جدیدی هل می‌دهد...

توله شیر قصه، یک پستانک آبی در محوطه پیدا می‌کند. آن پستانک را قبلاً دیده؛ دختربچه‌ای که از نظرش خیلی هم زیبا بود، در زمان بازدید عمومی در حال مکیدنش بود و او آرزو می‌کرد که کاش می‌توانست مکیدن آن پستانک جذاب را امتحان کند. حالا آرزویش برآورده شده بود! پستانک درست همان‌جا روبه‌رویش بود و او می‌توانست مثل یک بچه‌ی آدمیزاد، آن را بمکد. شاید حتی بعداً می‌توانست مثل آدم‌ها غذا بخورد یا مثل آن‌ها لباس بپوشد. حالا که خانواده تنهایش گذاشته بودند، او می‌توانست به تنهایی این مسیر را طی کند. حتی اگر با خطرهایی مواجه می‌شد که باز هم مجبور بود تنهایی از آن‌ها بگذرد...

کتاب صوتی من شیر سیرک نیستم کاری از نشر صوتی سماوا و انتشارات نردبان است. این کتاب را با صدای روژین جشن سده می‌شنوید.

کتاب صوتی من شیر سیرک نیستم برای شما مناسب است اگر

• به دنبال قصه‌ی آموزنده و سرگرم‌کننده‌ای برای بچه‌های 9 تا 12 ساله می‌گردید.
• مایلید تا بحث پیدا کردن هویت و شخصیت مستقل در کودکان با همدلی و همراهی خانواده را میان کودک و والدین به بحث و گفتگو بگذارید و از یک قصه‌ی جذاب برای درک آن استفاده کنید.

در بخشی از کتاب صوتی من شیر سیرک نیستم می‌شنویم

صبح زود با صدای خنده‌‍ی آدم‌ها از خواب پریدم. اولین صبحی بود که توی اتاق آهنی نبودم. اما می‌دونستم وقتی خورشید هنوز کاملِ کامل در نیومده یعنی شب هنوز کاملِ کامل تموم نشده. چند تا آدم بزرگ پشت میله‌های ردیف دوم ایستاده بودن و من رو به هم نشون می‌دادن و می‌خندیدن. دیروزم دیده بودمشون. یکیشون همونی بود که برای ما از پنجره‌ی پشتی اتاق آهنی غذا می‌انداخت.

- اینو تو دادی بهش؟ از کجا آورده این پستونک رو؟

باباشیره جلوی در آهنی داشت خمیازه می‌کشید و یالاشو تکون می‌داد و من هنوز داشتم پپه رو میک می‌زدم و به خواب دیشبم فکر می‌کردم. خواب دیده بودم که دو تا طناب توی دو تا پنجه‌م گرفتم. می‌دونستم ته یکیش می‌رسه به مامان ولی اونقدر طولانی بود که هرچی نگاه می‌کردم تهشو نمی‌دیدم. اون یکی می‌رسید به آدما. تا آدما راهی نبود. می‌دیدم که خانم کوچولو جلوتر از همه آدما ایستاده و ته طنابو گرفته و کلی خوراکی آدمیزادی آبی تو دستاش برام آماده کرده. داشتم بدنمو کش‌وقوس می‌دادم که مامان‌شیره بابا رو از جلوی در کنار زد و تا من رو دید داد زد: «بیا تو! همین حالا.» خواب از سرم پرید. بلند شدم و از لای پاهای بابا پریدم توی اتاق آهنی. طلا و تیله هم که با صدای مامان از خواب پریده بودن همین‌طوری زل زل داشتن به ما سه‌تا نگاه می‌کردند. طلا دمشو توی هوا تکونی داد و گفت: «باز دسته گل به آب دادی؟»

فهرست مطالب کتاب صوتی