معرفی و دانلود کتاب صوتی چشم بیت لحم
برای دانلود قانونی کتاب صوتی چشم بیت لحم و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی چشم بیت لحم
ابراهیم نصرالله در دومین قسمت از سهگانهی داستانی خود یعنی کتاب صوتی چشم بیت لحم از بانوی عکاس فلسطینی و هنر تأثیرگذار او در خلال یورش سربازهای بریتانیایی به فلسطین میگوید. پیش از کریمه، کمتر دختری در فلسطین دوربین عکاسی به دست گرفته بود. بنابراین وقتی دختر جوان برای اولینبار جهان را از قاب جادویی دوربین خود تماشا کرد دیگر هرگز از آن دست نکشید. اما چه کسی فکر میکرد روزی دستان این دختر ثبتکنندهی بخش مهمی از حوادث روزگار خود باشد؟
دربارهی کتاب صوتی چشم بیت لحم
دوربین عکاسی، هم ابزاری برای خلق هنر و هم اسلحهای برای مبارزه. کریمه عبود، خیلی خوب از این جادوی نهفته در لنز دوربین خود باخبر بود. کتاب صوتی چشم بیت لحم یک بیوگرافی داستانی به قلم ابراهیم نصرالله نویسندهی اهل فلسطین و جلد دوم از داستانهای سهگانهی «ناقوس» است. داستان زنی که با استودیوی عکاسی کوچک و عکسهای به وسعت آسمانش، نام خود را در تاریخ جاودانه کرد.
چشم بیت لحم، پرترهای از یک زن عکاس
سیلاب حوادث تاریخی، چهرهی بسیاری از زنان مهم و تأثیرگذار را شسته و محو و کمرنگ کرده. اما تصویر زندگی زنی که خود با دوربینی به دست به دنبال ثبت حقایق است، به این راحتی مخدوش نخواهد شد. پس میتوان گفت وقتی نویسندهی کتاب صوتی چشم بیت لحم به بازسازی چهرهی این زن دست میزند، درحقیقت برشی از حوادث مهم روزگار همعصر او در کشور فلسطین را به نمایش درمیآورد، جایی در میانهی نیمه اول قرن بیستم، زمانی که هنوز مردمان آن سرزمین با نژاد و آئینهای گوناگون، به خوشی کنار هم زندگی را به سر میبردند.
کریمه دختر یک کشیش محلی بود، خانوادهی آنها بعد از سکونت در لبنان حالا در شهر بیت لحم و در سرزمین کرانهی باختری روزگار میگذرانند. کریمه عاشق هنر بود و این موضوع را میشد از همان سالهای اول زندگیاش فهمید. زندگی در خانوادهای اندیشمند به آرزوهای دختر پروبال بیشتری داد. او برای هدیهی روز تولد هفده سالگی یک دوربین عکاسی از پدر به هدیه گرفت. از آن روز به بعد، لنز نگاه کنجکاو کریمه هرروز مناظر اطراف بیت لحم را شکار میکرد. کریمه حالا به چشم بیت لحم تبدیل شده بود.
کریمه عبود، عکاسی میان بحرانها
سرزمین بیت لحم درست مانند کشتی سوار بر دریا، همواره در غلیان است، در کرانهی باختری همواره حادثهای در پس حادثهی دیگر پدید میآید، گویی خاک آنجا هیچوقت از سیل حوادث دور نمیماند. در این میان، عکاسی شاید تنها پناهگاه دختری بود که همیشه با ترس از دست دادن دست و پنجه نرم میکرد، مخصوصاً بعد از فوت برادر کوچکش در کودکی. دوربین تنها همدم و تنها سلاح کریمه بود. بنابراین حتی پس از یورش سربازان انگلیسی به بیت لحم و مصیبتهایی که در ادامه برای خانوادهی او رقم میخورد، دوربین همچنان از دست قهرمان داستان صوتی چشم بیت لحم رها نشد.
رمان صوتی چشم بیت لحم نه یک زندگینامهی صرف و بلکه روایتی جذاب و داستانوار از جزئیات و فرازونشیبهای زندگی زنی قدرتمند است، دختری که با یک دوربین عکاسی ساده، روایتی منحصربهفرد از جهان پیرامون خود ساخت و با یک قاب عکس، صدها قصه برای نوشتن خلق کرد. اگر میخواهید شما هم به این قاب تاریخی قدم بگذارید پیشنهاد میکنیم به این رمان سراسر کشش و جذابیت گوش بسپارید.
این کتاب با تلاش نشر صوتی سماوا و همکاری انتشارات امیرکبیر تهیه شده، روایت شنیداری اثر کاری از معصومه عزیز محمدی است و ترجمهی کتاب را نیز سید حمیدرضا مهاجرانی برعهده داشته.
کتاب صوتی چشم بیت لحم برای شما مناسب است اگر
- به موضوع عکاسی در بستر روایت داستانی علاقه دارید.
- پیگیر نویسندگان برتر جهان ادبیات عرب هستید.
- مشتاق به شنیدن زندگینامهی زنان تأثیرگذار و روایتهای واقعی از روزگار آنان هستید.
در بخشی از کتاب صوتی چشم بیت لحم میشنویم
سرانجام اسقف سعید، مرهم مسیحایی دل شیدای دخترش را یافت. در حالی که به دوربین دوست عکاسش یوسف بوراشی اشاره میکرد توی گوش کریمه گفت: «یکی مثل این میخوای؟» کریمه به پدرش نگاهی انداخت و بهرغم افسونزدگیاش به آن دستگاه جادویی اصلاً به ذهنش هم خطور نمیکرد که چنین پیشنهادی به او بکند. چنان پیشنهادی در ذهن او مثل این بود که کسی به خورشید اشاره کند و بگوید یکی مثل آن را میخواهی؟ سرش را به نشانهی جواب مثبت تکان داد. در چنان شرایطی، آن تنها کاری بود که از دستش برآمد. اما اصلاً از خودش راضی نبود. آیا واقعاً جواب، صرفاً همان سرتکان دادن بود. آن هم در برابر چنان پیشنهاد سحرانگیز و رویاییای؟ اسقف سعید هم نمیدانست چه باید بکند؛ غیر از آنکه سرش را تکان داد. کریمه حس کرد یک قول جانانه به او دادهاند و همین باعث شد حس حماقتی که او را در خود گرفت و نگذاشت یک جواب صریح و محکم به زبان بیاورد کم شود. البته آن قول به همان سرعتی که آرزویش را داشت عملی نشد. برای همین مرتب خودش را سرزنش میکرد و هر وقت سراغ آن عکس خانوادگی میرفت که توی آن دست برادرش نجیب را گرفته بود و محو تماشایش میشد، سرکوفتهایی که به خودش میزد بیشتر هم میشد و شدیدتر خودش را به باد سرزنش میگرفت. هفتهها اسقف سعید از دور و نزدیک کریمه را میپاید و میدانست چه خواستهای توی دلش دارد و مدام با خودش کلنجار میرود تا به هر بهانهای شده آن را به زبان بیاورد. تا آنکه بالاخره از پدرش پرسید:
- مگر شما به من قول ندادید؟
- چه قولی؟
- اینکه یک دوربین برایم بخرید.
- تو شنیدی که من قول داده باشم؟
- نه ولی سرتان را تکان دادید.
- سرم را تکان دادم... سرم را تکان دادم چون تو سرت را تکان دادی.
- خب من باید چه کار میکردم؟
- باید از زبانت میشنیدم.
- ولی شما منظورم را که فهمیدید.
- این کافی نیست. تو باید یاد بگیری وقتی چیزی میخواهی کمی شجاعت به خودت راه بدهی تا بتوانی به آن برسی.
کریمه چیزی نگفت و غرق در سکوت ماند.
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | کتاب صوتی چشم بیت لحم |
نویسنده | ابراهیم نصرالله |
مترجم | سید حمیدرضا مهاجرانی |
راوی | معصومه عزیز محمدی |
ناشر چاپی | انتشارات امیرکبیر |
ناشر صوتی | گروه فرهنگی سماوا |
سال انتشار | ۱۴۰۴ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۵ ساعت و ۳۳ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای صوتی داستان و رمان واقعی خارجی، کتابهای صوتی زندگینامه هنرمندان |