معرفی و دانلود کتاب ماه نشین

معرفی کتاب ماه نشین

مجتبی نیک سرشت در کتاب ماه نشین مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه خود را گرد آورده و از آن‌ها برای بیان درگیری‌ها و دغدغه‌های ذهنی خود مدد گرفته است. «پرتاب سه‌امتیازی» نام یکی از بهترین داستان‌های این مجموعه است.

درباره کتاب ماه نشین

بیشتر داستان‌نویسان و مخاطبانشان به سراغ داستان‌های بلند می‌روند؛ چرا که در نگارش داستان کوتاه به دلیل حجم کمی که دارد می‌بایست ظرافت بیشتری به خرج داد و ایده و موضوع موجود در ذهن نویسنده را در قالب چند صفحه جان داد که این مهم نیازمند وجود توانایی خاصی در نویسنده است. بنابراین می‌توان گفت که مخاطبان داستان کوتاه خوانندگانی حرفه‌ای هستند و برای دریافت داستان نیازی به طولانی بودن کلام ندارند.

مخاطبان زیاد داستان‌های بلند سبب گرایش کمتر داستان‌نویسان به داستان‌های کوتاه شده است؛ اما این گونه‌ی داستانی، دست‌آویزی است برای نویسندگان برای بیان جهان‌بینی و نمایش اندیشه‌هایشان. با این مقدمه می‌توان نتیجه گرفت که وقتی نویسنده‌ای اثرش را در قالب داستان کوتاه منتشر می‌سازد، بهتر می‌توان از خلال اثرش به دغدغه‌ها و جهان‌بینی او پی برد.

کتاب ماه نشین، نوشته‌ی مجتبی نیک سرشت، شامل 9 داستان کوتاه با این عناوین است: ماه نشین، چپ، دکل از جنگ برگشته، رخت چرک، به خاطر چی، پرتاب سه امتیازی، خیابان یک‌طرفه، شاید امشب برف ببارد و هیچ فضایی فاصله ندارد.

این داستان‌ها روایتی هستند از درونی‌ترین امیال و احساسات انسانی. مجتبی نیک سرشت با ظرافتی مثال‌زدنی به ژرف‌ترین نقاط روان شخصیت‌های داستان خود نفوذ می‌کند و مخاطب را مجذوب شناخت روان انسان‌ها می‌سازد.

کتاب ماه نشین برای چه کسانی مناسب است؟

مطالعه‌ی این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌های کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از کتاب ماه نشین می‌خوانیم

دیگر باید بروم. بقیه‌اش را هفته بعد تعریف می‌کنم. قول می‌دهم یک ظرف حلوای نذری هم برایتان بیاورم بگذارم سر قبرتان کسی رد شد فاتحه‌ای بدهد. باید صبر کنم ببینم این یاکریم باز تخمش را پس می‌زند؟ خدا کند سر عقل آمده باشد، وگرنه آقامجتبی روانی می‌شود. از وقتی سر و کله‌اش بالای پکیج پیدا شده است، دیگر از سر کار که برمی‌گرد نمی‌پرد داخل حمام و مردم را خبردار نمی‌کند با آن صدای کنسرتی‌اش. ناراحت نشوید. آدم خوبی است. گمانم مهر یک نره‌خر بالاخره به دلم نشسته است که از غذا دادنش به یاکریم کفری می‌شوم. یادتان هست چقدر گفتم آقاجان بی‌خیال این یاکریم بشوید. مگر من کم گذاشتم برایتان که شام و ناهارتان شده غذا دادن به این یاکریم! کاش زنده می‌ماندید و شما به آقامجتبی می‌گفتید که بازی با این جانور آخر عاقبت ندارد.

یک وقت پای آدم سر می‌خورد از بالکن می‌افتد پایین و مردم می‌گویند که مردک بیچاره به خاطر خرج زندگی خودش را کشت. وز‌وزهای خاله خان‌باجی‌های همسایه را هم همان وقتی که دل به چسب رازی‌تان دادم، سگ‌خور باد هوا کردم، وگرنه اگر شانس می‌آوردم و سرم بالای دار نمی‌رفت و دل به مجتبای زندانبان داده بودم، الان باید توی زندان آب خنک می‌خوردم. البته همه که آقا‌مجتبی نیستند. امشب باید تکلیفم را روشن کنم. نور به قبرتان ببارد آقاجان. دلم سبک شد. امشب که آقا‌مجتبی آمد پرتش می‌کنم داخل حمام و زورش می‌کنم که آهای خبردار را آن‌قدر بخواند تا یاکریم آن تخم حرامش را بشکند و برود. سر شما تجربه‌دار شدم. قرار نیست که دوباره یکی به خاطر یاکریم خودش را نفله کند و دوباره زن بدبختش دوره بیفتد سر زبان خاله خان‌باجی‌های دم کوچه و از لای پرده دزدکی مجتبای همسایه بالایی را دید بزند که با شلوارک و زیرپوش آستین حلقه‌ای آشغال را داخل سطل دم کوچه پرت می‌کند!

فهرست مطالب کتاب

ماه‌نشین
چپ!
دکل از جنگ برگشته!
رخت چرک
به خاطر چی؟
پرتاب سه امتیازی
خیابان یک‌طرفه
شاید امشب برف ببارد!
هیچ فضایی فاصله ندارد!