معرفی و دانلود کتاب پس از پایان

معرفی کتاب پس از پایان

اثری درباره دوباره برخواستن و شروع کردن. همایون محمدی در کتاب پس از پایان سرگذشت مردی را به تصویر می‌کشد که با از دست دادن مهم‌ترین داشته‌هایش در ناامیدی غرق می‌شود اما پس از مدت‌ها تحمل و مبارزه راهی برای شروع دوباره پیدا می‌کند...

درباره کتاب پس از پایان:

هر آدمی در مقطعی از زندگی فکر می‌کند به آخر خط رسیده است و دیگر توانی برای ادامه دادن ندارد. احتمالا هم حق با اوست چون ما نمی‌توانیم داشته‌هایمان را برای همیشه حفظ کنیم. پیش رفتن با جریان زندگی، شبیه موج‌سواری در یک رود خروشان است که گاهی مهربانی به ما هدیه می‌دهد و گاهی هم با خشونت عزیزترین دارایی‌مان را می‌رباید. واقعیت این است که ما قطره‌هایی در موج‌ سرنوشت هستیم و بهترین کاری که می‌توانیم برای رسیدن به مقصد انجام دهیم، همراهی است. همایون محمدی در کتاب پس از پایان این موضوع را با زبانی ساده و روان به خواننده نشان می‌دهد: امیر بعد از سانحه‌ای تلخ باور می‌کند همه چیز به پایان رسیده و دیگر انگیزه و اشتیاقی برای زندگی ندارد، اما با حمایت اطرافیان و همسرش، همراه شدن با فراز و فرودها را یاد می‌گیرد و در این مسیر موفقیت‌های خارق‌العاده‌ای کسب می‌کند...

کتاب پس از پایان مناسب چه کسانی است؟

طرفداران رمان‌های ایرانی از مطالعه این اثر لذت خواهند برد.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

بهرام فقط پنج روز فرصت داشت تا از دوست و فامیل حلالیت بخواهد و خداحافظی کند. فرصتی کم که با توجه به تعداد زیاد اقوام و پراکندگی سکونت‌شان در چهارگوشه‌ی شهر، سخت نگرانش کرده بود. مهری گفت:
- چرا نگرانی؟ نمیشه که یکی یکی رفت درِ خانه‌ی مردم و خداحافظی کرد! زنگ بزن بگو فرصت نشد حضوری خدمت برسیم. تلفونه برا همی روزا دُرُس کردن دیگه!
- نمیشه خانوم. تو ایی جماعته نمی‌شناسی؟! فردا کلی حرف و حدیث در میارن چرا ما رَ به آدم فرض نکردین؟
- چرا نمیشه؟ پَ ایی همه تکنولوژی و وسایل ارتباط جمعیه برا چه ساختن؟ برا قشنگی؟
- تو اینه میگی. اونا چه؟
- واقعاً ملت عجیبی هستیم! اونجا که باید قدر سنت‌هامانه بدانیم، تا بن دندان مدرن شدیم. اونجام که باید به روز باشیم، اسیرِ دست و پا بسته سنتی‌ترین تفکرات بسته‌ایم!
بهرام خندید و گفت:
- باشه مَ تسلیم. ولی خودمانیم، ایی جمله‌ آخریه قشنگ آمدی! اسیر دست و پا بسته سنتی‌ترین تفکرات بسته‌ایم. ‌ایول مهری خانوم!
- مسخَره‌م مُکونی؟!
- نه به خدا! مسخره چیه؟ جدی‌گفتم. به دلم نشست.