معرفی و دانلود کتاب حلزون‌های پسر

معرفی کتاب حلزون‌های پسر

کتاب حلزون‌های پسر، اثری چند لایه است که در لایه‌های نخستین داستانی عاشقانه دارد و در لایه‌های واپسین، روحیه‌ی جوانمردی دلاوران جنوب ایران را بازگو می‌کند. این کتاب را احمد آرام به رشته‌ی تحریر در آورده است. در رمان پیش رو داستان عشقی غریب و پرخطر روایت شده است.

درباره‌ی کتاب حلزون‌های پسر

کتاب حلزون‌های پسر، داستان مردی جنوبی را روایت می‌کند که سال‌ها پیش، در نبردی جانانه، عشق زندگی‌اش را از دست داده است. در دهه 1330 خورشیدی و در زمانی که مملکت در تب‌و‌تاب حوادث دوران وزارت محمد مصدق بود، پسری عاشق‌پیشه از سرزمین‌های جنوبی ایران نزد دختری زیبارو با نام حبابه، نَردِ عشق می‌بازد. از قضای روزگار، این دختر زیبارو نیز دل در گرو پسرک داستان دارد. در این بین مرد دیگری نیز خواستگار حبابه است. در نتیجه خواستگاران حبابه، برای رسیدن به عشق زندگی‌شان چاره‌ای ندارند به‌غیر از اینکه به رسمی قدیمی تن بدهند. احمد آرام، نویسنده‌ی کتاب حلزون‌های پسر، این رسم باستانی را اینگونه توضیح می‌دهد که بر اساس آن، هر زمان که دو مرد، خواهان یک زن باشند، باید نبردی جانانه انجام دهند. این نبرد که در بین اهالی جنوب ایران با نام «ذکر دشنه» شناخته می‌شود، مصافی است خشن و بی‌رحم. زیبایی حبابه و دل پاک این دختر باعث می‌شود تا خون جلوی چشم این دو مرد را بگیرد و حاضر به انجام مراسم ذکر دشنه شوند. در این مراسم، هر مردی که زخم اول را به بدن دیگری وارد کند، برنده است و کابین دختر را از آن خود می‌کند. از بخت بد روزگار، پسری که به حبابه دل باخته بود، در این نبرد بازنده می‌شود. بیشتر ماجرای کتاب حلزون‌های پسر، سال‌ها پس از این نبرد رخ می‌دهد.

پسرک داستان که اکنون گرد پیری بر چهره دارد، خوا‌ب‌های عجیب‌ و‌ غریبی می‌بیند. در این خواب‌ها، نامه‌هایی دریافت می‌کند. این نامه‌ها، شخصیت اول داستان را به جنوب، دیار دلبرِ از دست‌داده‌اش فرامی‌خواند. در نامه‌هایی که این مرد خواب آن‌ها را می‌بیند، تاکید می‌شود که یک بار دیگر باید مبارزه‌ی ذکر دشنه را انجام دهد. این نامه‌ها مشخص می‌کنند در صورت برنده‌ شدن در ذکر دشنه، نه‌ تنها حبابه، بلکه تمامی ثروت حریف، از آن او می‌شود. به همین دلیل شخصیت اول داستان که هنوز دلش برای عشق قدیمی‌اش می‌تپد، راه جنوب را در پیش می‌گیرد. شخصیت‌های این کتاب در ادامه‌ی داستان با اتفاق‌های سرنوشت‌سازی روبه‌رو می‌شوند و ماجراهای جذابی را پشت‌سر می‌گذارند.

احمد آرام، نویسنده‌ی کتاب حلزون‌های پسر، برای روایت داستان خود در کنار اینکه از سنت‌های جنوبی بهره گرفته، نگاهی به ماجراهای 28 مرداد نیز انداخته است. اتفاق‌های سیاسیِ آن زمان که در بستر داستان مورد اشاره قرار می‌گیرند، جذابیت کتاب حلزوه های پسر را دوچندان کرده است.

گفتنی است که نشر افق، چاپ و انتشار کتاب حلزون‌های پسر را بر عهده داشته است.

کتاب حلزون‌های پسر برای چه کسانی مناسب است؟

علاقه‌مندان داستان‌های عاشقانه و دنبال‌کنندگان ادبیات روز ایران، مخاطبین اصلی کتاب حلزون‌های پسر به‌حساب می‌آیند.

در بخشی از کتاب حلزون‌های پسر می‌خوانیم

لامپ زردی که از تیر برق کوچه آویزان بود، به‌خاطر شرجی زیاد، ‌هاله‌ای زرد دور خودش تنیده بود و پشه‌های ریز در شعاع نور کم‌وزیاد می‌شدند. لامپ فقط می‌توانست همان محوطه‌ی بالای سرمان را روشن نگه دارد. بمبوتی خیس عرق برگشت و با آن چشمان قرمز نم‌دارش به من خیره شد. تلوتلوخوران رسید به دهانه‌ی کوچه. هنوز صدای کلثوم شنیده می‌شد که انگار داشت عربده می‌کشید. کسی با کلثوم دم‌گفت نمی‌شد. سه‌بار با مردهای دلخواهش عروسی کرده بود و هر سه‌بار دریا شوهرانش را از دستش بیرون آورده بود. به همین دلیل کمتر مرد یا زنی از کوچه‌ی شمشیری رد می‌شدند، چون می‌ترسیدند نحسی کلثوم به زندگی‌شان بیفتد. کلثوم بعد از آنکه با کسی عروسی نکرد دریافت تنها راه بقاء مردهای زندگی‌اش صیغه‌شدن با آن‌هاست. از وقتی این روش را پیش گرفت برای هیچ‌کدام از آن‌ها اتفاق بدی نیفتاد. بمبوتی یکهو ایستاد. پشتش را زد به دیوار شوره‌زده و من هم تکیه دادم به شکم دیواری که باد کرده بود و بالایش پنجره‌ی کوچک مستراحی دیده می‌شد. زیر آن نور پریده‌رنگ انگار صورتش روی مقوایی نم‌دار نقاشی شده بود.

تمام خطوط چهره‌اش، درهم‌وبرهم، با یکدیگر قاتی شده بودند. وقتی با آن نگاه مات و مرده‌اش من را روبه‌روی خودش پیدا کرد، گفت: «از بیست‌سالگی تا حالا داری دوروورم می‌پلکی، زاغ‌سیام‌رو چوب می‌زنی. مسخره! فکر می‌کنی حالیم نیس؟ به گوشم نمی‌رسه که پشت‌سرم کُرکُری می‌خونی، بدبخت! می‌تونی ولم کنی تا تو حال خودم باشم یا نه؟ چی می‌خوای از جونم، نوکر روس!»