معرفی و دانلود کتاب دختری در اتاق قفل شده: داستان ارواح

معرفی کتاب دختری در اتاق قفل شده: داستان ارواح

کتاب دختری در اتاق قفل شده داستانی ترسناک از مری داونینگ هان برای نوجوانان است و مواجهه‌ی دختربچه‌ای به نام جولز را با یک روحِ زندانی نشان می‌دهد. جولز به همراه پدر و مادر خود به خانه‌ای متروکه در شهری جدید نقل مکان می‌کند و در اتاقِ طبقه‌ی سوم خانه روح دختربچه‌ای را می‌بیند که به مدت صد سال در آن‌جا زندانی شده است! جولز تصمیم می‌گیرد راز اسارت روح دخترک را بفهمد و او را از اتاق دربسته نجات دهد.

درباره‌ی کتاب دختری در اتاق قفل‌شده

دختری به نام جولز همراه خانواده‌اش به خانه‌ای قدیمی و متروک نقل مکان می‌کند. او به‌زودی چهره‌ی سرد دخترکی غمگین را پشت میله‌های پنجره‌ی اتاقی در طبقه‌ی سوم مشاهده می‌کند. جولز کنجکاو می‌شود و درصدد برمی‌آید راز دخترک و اتاقِ دربسته‌ی طبقه‌ی سوم را کشف کند. درحالی که پدر و مادر جولز او را باور نمی‌کنند، جولز از دوستش میسی کمک می‌گیرد تا با این روح زندانی آشنا شود.

همین چند خط مخاطب نوجوان را قانع می‌کند تا کتاب دختری در اتاق قفل‌شده (The Girl in the Locked Room: A Ghost Story) را بدون معطلی، به‌عنوان یکی از بهترین رمان‌های ترسناک تصور کند. مری داونینگ هان (Mary Downing Hahn) استاد خلق داستان‌های ارواح، موقعیتی تکراری را چنان منحصربه‌فرد روایت می‌کند که شخصیت جولز و داستان مواجهه‌اش با روح دخترکی از گذشته برای همیشه در ذهن مخاطب ماندگار می‌شود.

مادر جولز نویسنده‌ی رمان‌های معمایی است و پدرش تعمیرکننده‌ی خانه‌های قدیمی. آن‌ها به دلیل شغل پدرش، اغلب در سفر هستند، به خانه‌های جدید عزیمت و هر بار زندگی نویی را آغاز می‌کنند. جولز این شیوه‌ی زندگی را دوست ندارد. او نمی‌خواهد هر بار معنای خانه را از نو تعریف کند و مجبور به یافتن دوستانی جدید شود. حالا در خانه‌ی جدیدِ سه‌طبقه؛ یک اتاقِ قفل‌شده وجود دارد که رازی را در دل خود پنهان می‌کند. روح یک دختربچه به نام لیلی صد سال است که در این اتاق اسیر شده. جولزِ شجاع و کنجکاو وقتی به این موضوع پی می‌برد، تمام تلاشش را به کار می‌گیرد تا روح لیلی را از این اتاق نجات دهد و هم‌زمان به اسرارِ پشت این ماجرا پی ببرد. لیلی نیز از طرف دیگر به تلاش‌های جولز امیدوار است و نجاتش را در دستان این دخترک خطرپذیر می‌بیند.

کتاب دختری در اتاق قفل‌شده ایده‌ی جذاب داستانی‌اش را به‌خوبی بسط می‌دهد و تعلیق و هیجان را در کنار عطش سیری‌ناپذیرِ دانستن و کشف کردن، به مخاطب انتقال می‌دهد. مری داونینگ هان، رمان را با شرح حالی از روح سرگردان آغاز می‌کند. او با نزدیک شدن به شخصیت دخترک محبوس، از ایجاد فضایی مبالغه‌آمیز از ترس و وحشت خودداری کرده و همدلی و هیجان را جانشین حس ترس کلیشه‌ای می‌کند. این‌گونه مخاطب از ابتدا با روحی که فراموش‌شده و نام و سال تولدش را نیز از یاد برده است، همذات‌پنداری می‌کند و با جولز همراه می‌شود تا او را از این مخمصه نجات دهد. در این کشمکش و تقلاها، دو کودک، یکی از گذشته‌ای دور و یکی در عصر حاضر، با یکدیگر رودررو می‌شوند و موقعیت جذابی را رقم می‌زنند.

کتاب دختری در اتاق قفل‌شده با ترجمه‌ی سارا عزیزی از سوی نشر کودکیار، واحد کودک و نوجوان انتشارات یوشیتا روانه‌ی بازار شده است.

نکوداشت‌های کتاب دختری در اتاق قفل‌شده

• یک داستان ارواحِ فوق‌العاده. (مجله‌ی کتابخانه مدرسه)
• کتاب دختری در اتاق قفل‌شده یک معمای پررمزوراز و یک داستان ماورایی جذاب برای نوجوانان است. (بوک‌لیست)
• داستان مری داونینگ هان روایتی است وهم‌انگیز از سرگذشت روح یک کودک. (پابلیشرز ویکلی)

کتاب دختری در اتاق قفل‌شده برای چه کسانی مناسب است؟

اگر نوجوانی هستید که به دنبال تجربه‌ی حس هیجان و ترس در داستان‌ها می‌گردید، شما را به دنیای اسرارآمیز و هیجان‌انگیز کتاب دختری در اتاق قفل‌شده دعوت می‌کنیم.

در بخشی از کتاب دختری در اتاق قفل شده: داستان ارواح می‌خوانیم

میسی چند نفس عمیق کشید و به تاریکی نگاه کرد. تنها، نور ماه اندکی اتاق را روشن می‌کرد. بقیه‌ی اتاق در تاریکی پنهان شده بود. او چیزی نگفت، اما حداقل پیش من مانده بود.

در تاریکی روی زمین دست کشیدم و چراغ قوه‌ای را که او انداخته بود، پیدا کردم. پرتو آن یک سه‌پایه را در مرکز اتاق روشن می‌کرد. کنار سه‌پایه، میزی بود که پر از لوازم هُنری بود؛ پالتی پوشیده از رنگ خشک‌شده، شیشه‌های قلم‌مو و مداد، بطری‌های تربانتین، لاک و جوهر، لوله‌های رنگ‌روغن، زغال چوب و پشته‌های کاغذ طراحی.

اگر غبار ضخیم خاکستری همه‌چیز را نپوشانده بود، انتظار داشتم که هر لحظه آقای بنت برگردد و نقاشی روی سه‌پایه را تمام کند.

میسی نفس‌نفس زد و بازویم را گرفت و گفت: «جولز! یه نفر اونجاست و داره به ما نگاه می‌کنه.»

چراغ قوه را تکان دادم و چهره‌ی مردی را دیدم که از تاریکی به ما نگاه می‌کرد. با ترس به عقب برگشتم و به چیزی خوردم که با صدا به زمین افتاد و خیلی چیزهای دیگر به‌دنبال آن، مانند یک ردیف دومینو به زمین افتادند.

میسی آسوده‌خاطر گفت: «این یه نقاشیه. همه‌شون نقاشی هستن.»

مثل بچه‌های احمق بلند بلند می‌خندیدیم، ده‌ها تابلو را دیدیم که به دیوارها تکیه داده شده بودند. بقیه هم بعد از ضربه‌ی من روی زمین افتاده بودند.