نقد، بررسی و نظرات کتاب عشق و یک دروغ - مارگریت وست
4.1
994 رای
مرتبسازی: جدیدترین
الی
۱۴۰۳/۱/۳۰
00
یکم پیچیدس و کلا نفهمیدم چیشد
بنظرمن نویسنده باید شخصیتهای داستان را پخته تروتاثیرگذارتر معرفی میکردرابطه برادرو زن برادر راجر جوری بود که انگار فقط بخاطر پول باهم هستن وعشق راجرثروتمندوخوش تیپ به دختر لوس و جیغ جیغوئی مثل سیسیلی ویاسرنوشت همسر اول راجرومرگ او. همه اینهاسطحی نوشته شده بود ولی درکل سرگرم کننده بود
باسلام
این کتاب مطمئنا خطاهای تایپی و اشتباهات زیادی رو داشت اما در کل خوب بود.
اما شخصیت روزا دسموند، اگر بخواهیم از دید دیگر و با عینکی دیگر تماشا کنیم روزا شخصیت و انسان بدی نبود بلکه باعث شد برای راجر سیسیلی فوق العاده به نظر برسه
من به این باور دارم که رنگ سیاه بود که سفید را برتری بخشید و اگر سیاهی وجود نداشت هیچگاه انسان به ارزش سفیدی پی نمیبرد...
با تشکر از کتابراه
این کتاب مطمئنا خطاهای تایپی و اشتباهات زیادی رو داشت اما در کل خوب بود.
اما شخصیت روزا دسموند، اگر بخواهیم از دید دیگر و با عینکی دیگر تماشا کنیم روزا شخصیت و انسان بدی نبود بلکه باعث شد برای راجر سیسیلی فوق العاده به نظر برسه
من به این باور دارم که رنگ سیاه بود که سفید را برتری بخشید و اگر سیاهی وجود نداشت هیچگاه انسان به ارزش سفیدی پی نمیبرد...
با تشکر از کتابراه
این رمان رو در رده رمانهای متوسط دهه ۶۰ اروپا دیدم. وقتی شروعش میکنی میتونی پایانش رو حدس بزنی، چیز جدیدی نداشت که به مخاطب بده ولی به هر صورت من عقیده دارم مطالعه هر کتابی، حتی در سطح متوسط، میتونه ما رو به فضایی که ندیدیم ببره و با آدمهایی که ندیدیم و سبک زندگیاشون آشنا کنه،، اگر دقت بشه که غلط املایی کتاب قبل از انتشار اصلاح بشه عالیه
تایپ کتاب مشکل داشت اما من خیلی ازش لذت بردم، در مقایسه با کتابی مثل جین ایر واقعا داستان کوتاه و بدون پیچش بود. جین ایر خیلی خوب ساخته و پرداخته شده و کتاب و فیلمی ماندگار ازش دراومده. اما عشق و یک دروغ همون طور که یک عاشقانه قدیمی و پرکشش هست، شاخ و برگ لازم رو به ماجرا نداده و خیلی خیلی بیشتر میتونست توضیح و داستانهای جانبی داشته باشه.
در کل کتاب جذابی بود که من یک نفس خواندمش.
در کل کتاب جذابی بود که من یک نفس خواندمش.
داستان جالب بود ولی عالی نبود بیشتر برای سنین زیر ۲۰ مناسبه. از لجبازیای سیسیلی بگیر تا عشقی اینقدر آتشین و عمیق و عجیب فقط در عرض یک هفته. دختری عصبی و انتقام جو و دوستی که اول داستان شخصیت قوی داشت ولی جلوتر به شخصیت ترسو و گوشه گیر و وابسته تبدیل شد. داستان از نظر ساختاری اشکال زیاد داشت، چرا از دو برادر باید یکی خیلی پولدار باشه و دیگری چشته خور برادرش. و چرا راجر در مدت ۱۰ سال زنش رو طلاق نداده بود درصورتیکه افراد متمول بهترین وکلا رو دارن. و حتی باز هنگامی که زنش رقاصه بود پول کلان داد برای حق السکوت ولی طلاقش نداد!!، واقعا دلیل کارش نامعلوم بود و سیسیلی دختری که ۲۵ سال داره و بالغه ونیاز به سرپرست نداره بدون ماشین و خونه صرفا برای پیدا کردن شوهر و رفت و آمد با متمولین رفته خونهی راجر و با زن فیلیپ دم خور شده. کاش نویسنده داستان رو کمی پخته تر و زیباتر مینوشت که تاثیر گذارتر و جذاب تر باشه. فکر کنم نویسنده هم کم سن و سال بوده و از نگاه زنانهی خودش آرزوهاشو روی کاغذ آورده.
داستان ضعیفی بود... و بسیار تخیلی و غیر واقعی و دور از ذهن. مثلا به محض برگشتن سیسیلی و کتی از مسافرت و اون شکست عشقی زودهنگام سیسیلی. چطور روز بعدش سریع پدرش که سالها رفته و حتی سیسیلی فکر میکرده مرده. یه دفعه ظاهر میشه. و سریع هم میمیره. و اینکه روزاً خودبخود آتش میگیره و میمیره. نویسنده راجب هیچکدام از شخصیتها هیچ توضیحی نداده. و اتفاقات مهم را هم بهش اهمیت نداده کل داستان شده راجر که یه مرد بیماره و سیسیلی هم یه زن هوسران و ضعیف. ..
کتاب پر از اشتباهات تایپی بود که اصلا جالب نبود!! هنگام خوندن کتاب اولش خیلی جذاب نبود، یه داستان تکراری بود، شنیدن اتفاقی یه سری حرفها و شروع یه عشق آتشین و بدون دلیل!! چون نویسنده اصلا در مورد اون دو هفته تو هتل و گردش رفتن اونها با هم هیچی نگفت، اصلا شخصیتی برای سیسیلی تعریف نکرد!!! چرا راجر یکدفعه عاشقش شد؟؟ اصلا چرا راجر باید از دختری خوشش میومد که اونهمه ظاهربین بود؟
یکدفعه اون دختر پولدار شد و فقط به ظاهرش رسید! کاتی رفت پرستار بشه ولی سیسیلی که نویسنده تاکید داشت خیلی سخت کوش و باهوش هست هیچ کار مثبتی برای خودش نکرد!
آخر داستان هم که روزا یکدفعه مرد که البته اون قسمت هم خیلی بد نوشته شده بود، باید در مورد مرگش یکم توصیح میداد و حداقل یکم افراد رو ناراحت تر نشون میداد. لوئیز هم که یکدفعه ناپدید شد. بیماری راجر اصلا چی بود؟ چرا سیسیلی یکماه تو بیمارستان بود!! شوکه شدن و مریضی برای چند روز تا یکی دو هفته قابل هضم هست ولی یکماه بیهوشی اصلا نه؟!
داستان خوب بود ولی تکراری و قابل پیش بینی.
یکدفعه اون دختر پولدار شد و فقط به ظاهرش رسید! کاتی رفت پرستار بشه ولی سیسیلی که نویسنده تاکید داشت خیلی سخت کوش و باهوش هست هیچ کار مثبتی برای خودش نکرد!
آخر داستان هم که روزا یکدفعه مرد که البته اون قسمت هم خیلی بد نوشته شده بود، باید در مورد مرگش یکم توصیح میداد و حداقل یکم افراد رو ناراحت تر نشون میداد. لوئیز هم که یکدفعه ناپدید شد. بیماری راجر اصلا چی بود؟ چرا سیسیلی یکماه تو بیمارستان بود!! شوکه شدن و مریضی برای چند روز تا یکی دو هفته قابل هضم هست ولی یکماه بیهوشی اصلا نه؟!
داستان خوب بود ولی تکراری و قابل پیش بینی.
کتاب خوبی بود اولاش یکم کسل کننده بود بعدش روند داستان بهتر میشه ولی باز اخراش روند داستان افت شدیدی پیدا میکنه باید روزا درگیر ماجرا میشد نه اینکه یهو بسوزه بمیره لوئیز هم یهو رفت اصلا حرفی از بدهیایی که بالا اورده بود زده نشد ادمی که همش تو خونههای انچنانی بوده هرگز یه دفعه حاضر نمیشه ازونجا دور شه بره یه جای سطح پایین تر مگه اینکه بخواد خیانت کنه که اگرم اینجور بود باید بحثش تو داستان میومد
و اما راجر از غم و نبود سیسیلی تو سه ماه به جایی میرسه که دکترا دیگه بهش امید ندارن و مردنیه یهو سیسیلی با یه گریه کردنو اعتراف کردن بهش یهو باعث میشه خوب بشه یکم زیادی دیگه مسخره بود تهشو انگار خواستن جمع کنن ولی برا وقت گذرونی بد نیست
و اما راجر از غم و نبود سیسیلی تو سه ماه به جایی میرسه که دکترا دیگه بهش امید ندارن و مردنیه یهو سیسیلی با یه گریه کردنو اعتراف کردن بهش یهو باعث میشه خوب بشه یکم زیادی دیگه مسخره بود تهشو انگار خواستن جمع کنن ولی برا وقت گذرونی بد نیست