نقد، بررسی و نظرات رمان طلسم شده - روشنک قاسمی
4
1839 رای
مرتبسازی: جدیدترین
M R
۱۴۰۰/۴/۱۱
20
داستانه غم انگیز و جذاب و معرکه فقط چندتا ایراد داشت اول اینکه یاسی سروش را کشته چون اول ادم بخاطر حسادت اینکارا نمیکنه دوم اینکه داشت غذل را میسوزوند و میگفت ترکت کرده درصورتی که اگه یاسی قاتل بود بعد از دیدن حال غذل از عذاب وجدان شب و روز نداشت و داستان عشق نگین و سینا باید روایت میشد و اینکه روایت زندگی نگین یکم خوام بود و بیشتر زندگی غذل بود که رمان را جذاب کرده بود و اگر میشد که داستان زندگی نگین کم کم به داستان تزریغ میشد و کلا یکجا نگین برایه غذل نمیگفت بهتر بود و داستان همش تکرار میشد و کلمات بهم چسبیده بود و فرزین هم وقتی عاشق غذله نمیتونه جلو غذل با همه باشه
رمان داستان خوبی داشت اما خیلی رویایی و غیرقابل باور بود
بعضی مسایل رو اصلا قبول نداشتم تاکید زیاد روی زیبایی ارتباط هوش با دانشجوی پزشکی
نمیدونم چرا یه جاهایی چندین صفحه از داستان تکرار میشد و غلط هم زیاد داشت
در کل برای تفریح خوندنش خوبه ولی چیز زیادی دستگیرتون نمیشه
بعضی مسایل رو اصلا قبول نداشتم تاکید زیاد روی زیبایی ارتباط هوش با دانشجوی پزشکی
نمیدونم چرا یه جاهایی چندین صفحه از داستان تکرار میشد و غلط هم زیاد داشت
در کل برای تفریح خوندنش خوبه ولی چیز زیادی دستگیرتون نمیشه
محشرترین رمانی که خوندم
زمانی که فهمیدم سروش مرده خیلی گریه کردم وهمینطور زمانی که از غزل خواستگاری کرد
اصلا باورم نمیشد که یاسی سروش رو کشته هر دفعه که به این اتفاق فکر میکنم از صمیمیترین دوستم میترسم نمیدونم چرا ولی میترسم
واقعا رمان تاثیر گذاری بود من خودم شروع به رمان نویسی کردم ومیخوام با خوندن بهترین رمانها یک رمان تاثیر گذار مثل رمان شما بنویسم واقعا ازشما وکتابراه ممنونم که این کتاب رو رایگان در اختیارمون گذاشتید
و براتون آرزوی موفقیت میکنم
زمانی که فهمیدم سروش مرده خیلی گریه کردم وهمینطور زمانی که از غزل خواستگاری کرد
اصلا باورم نمیشد که یاسی سروش رو کشته هر دفعه که به این اتفاق فکر میکنم از صمیمیترین دوستم میترسم نمیدونم چرا ولی میترسم
واقعا رمان تاثیر گذاری بود من خودم شروع به رمان نویسی کردم ومیخوام با خوندن بهترین رمانها یک رمان تاثیر گذار مثل رمان شما بنویسم واقعا ازشما وکتابراه ممنونم که این کتاب رو رایگان در اختیارمون گذاشتید
و براتون آرزوی موفقیت میکنم
کتاب خوبی بود از این که آخرش مثل بقیه داستانها به خوبی و خوشی تموم نشد ناراحت نیستم چون قرار نیست همیشه هر چیزی آخرش خوب بشه و تو زندگی هم خوب هست هم بد و همه عاشقا و معشوقها مثل هم نیستند و زندگی متفاوتی دارند ولی از اینکه غزل وارد خلاف شده بود و نمیتونست به دوستش نه بگه واقعا بدم اومد
به حر حال این کتاب یکی از رمانهای مورد علاقم هست❤️🌼🥰
به حر حال این کتاب یکی از رمانهای مورد علاقم هست❤️🌼🥰
چرا همیشه دونفر ک ازهم بدشون میاد عاشق هم میشن، اتفاقا این داستان مورد پسند من بود چون معمولا همه داستانای ایرانی پایان خوب و خوشی داره ولی این درسته زیادی اغراق امیز بود ولی تا حدودی ب واقعیت میخورد نباید و قرار نیس ک همیشه عاشقا بهم برسندو خوشبخت بشن، غلط املایی خیلی زیاد بود و صفحات تکراری زیادی داشت و این منو عصبی میکرد
مثل بقیه بابت غلط املایی و متن تکراری که نیاز به یک ویراستاری اساسی داره، پیشنهاد رسیدگی میکنم.
در کل داستان متوسط و مناسب گذروندن وقت بود
شخصیت پردازیها، پایان داستان و... جای بیشتر کارکردن داشت که نکته آموزی و زیبایی خاصی به داستان داده میشد که باعث جرقهای در ذهن خواننده باشه...
در کل داستان متوسط و مناسب گذروندن وقت بود
شخصیت پردازیها، پایان داستان و... جای بیشتر کارکردن داشت که نکته آموزی و زیبایی خاصی به داستان داده میشد که باعث جرقهای در ذهن خواننده باشه...
داستان غم انگیزی بود با تاثیری گذاری بالا و فضاسازی خیلی عالی به طوری که من با شخصیتهای داستان زندگی میکردم با اونا خوشحال میشدم همچنین با اونا ناراحت میشدم ولی میتونست بهتر باشه و پایان خوشحال کنندهای داشته باشه و غلط املایی نداشته باشه که خیلی داشت ولی در کل خوب بود ممنونم از خانم قاسمی نویسنده داستان که تونست ما رو ساعاتی سرگرم کنه
داستان خوبی بود در همان محله اول خواننده رو جذب خوندن میکنه اما با داشتن غلط املایی به سختی میتونستم بفهمم که این کیفیت اون رمان رو پایین اورد و باعث شد ادم از خوندنش خسته بشه میدونستم مرگ سروش خودکشی نیست فک کردم شاید دوستای فرزین یا نوید کشتن اما واقعا از یاسی همچین کاری بعید بود منطق اینکه غزال دختر باهوش و تحصیل کرده بود چطور رفت سراغ کارهای خلاف این برام سواله😞😒😐
کتاب خوبی بود تقریبا غلط املایی زیاد داشت ولی در کل خیلی خوب مفاهیم بسیاری رو میرسوند مثلا اینکه دوست میتونه چقدر اینده ادم و بقیه رو عوض کنه مثلا اگه یاسی با نوید دوست نشده بود یا دست کم وقتی میدید نوید فقط حرف میزنه و عمل نداره ازش جدا میشد نه شخصیت خودش اونطوری خرد میشد و نه حسادتش که مثل اتیش زیر خاکستر بود شعله ور میشد و هستی غزل رو به اتش میکشید و یه چیزی اونم اینکه غزل با اون قلب پاکی که داشت بعید به نظر میرسید بره تو این کارها یا بخواد خودکشی کنه اخر داستان یه کم دور از واقعیت بود