نقد، بررسی و نظرات رمان دروغی که تمام زندگیم بود - ساینا مقدسی
3.8
2270 رای
مرتبسازی: جدیدترین
نگار ابراهیمی
۱۴۰۳/۱/۹
00
سلام خدمت نویسنده محترم این کتاب کتاب خوبی هست پیشنهاد میکنم با دقت خوانده شود و توجه شود به داستان خیلی آموزنده هست، خیلیها نظر دادن کتاب خوبی نبود یا ایراد زیادی از کتاب گرفتن خب یه سوال اگه بلدین بجا خوندن کتاب بشین بنویس دیگه چرا رمان دان میکنین میخونین
من عاشق این کتابام یه رمان بسیار عاشقانه حتما پیشنهاد میدهم تا بخوانید مطمئن باشید بعد از تموم شدن کتاب نه بلکه پشیمون نمیشوید بلکه خواهید خواست تا دوباره بخوانید، ازون کتاباییه که تو رو با خودت میبره و تا زمان مطالعهی این کتاب انگار رفتی به یک دنیای دیگه، جملات و نوشتههای کتاب خیلی دور از ذهن بود همچنین، اینکه از نامهای اصیل ایرانی استفاده شده بود از نظر من نکته مثبتی بود. من تونستم با رمان ارتباط برقرار کنم و خودمو تو اون شرایطها ببینم
من قبل اینکه رمان بخونم اولش به نام رمان دقت میکنم و من از نام داستان خیلی خوشم اومد و بخاطر همین خوندم
خیلی ممنون خوب بود... ممنون از کتابراه
من قبل اینکه رمان بخونم اولش به نام رمان دقت میکنم و من از نام داستان خیلی خوشم اومد و بخاطر همین خوندم
خیلی ممنون خوب بود... ممنون از کتابراه
به نظرم اگه قراره نقد کنیم با عصبیت این کارو انجام ندیمبه شخصه گفت و گوهای مونولوگ رمان رو دوست داشتمیا استفاده از نام اهورا و تیکههایی از شعر در بعضی بخشها جذابش میکردولی غیر واقعی بود! نه فقط به خاطر سبک زندگی و شغل خیالی شخصیتها، بلکه علاقهای که جنسهای مخالف به شخصیت اول داستان نشون میدادن زیاد از حد رویایی بود! حتی جاهایی هم غلو میشد و واقعا مخاطب بدش میاد! نکتهی بعدمشکلی با ادبی نوشتن داستان وجود نداره اما دیگه نیازی نیست کلماتی ک در نوشتار و گفتارمون هست رو تغییر بدیم؛ این واسه یه رمان نقصهمخصوصا توی گفت و گوی بین دو نفرکی رو دیدی با دوستش موقع حرف زدن بگه پندار کردم
خیلی خوب بود من خوشم اومد
اما یه نکته که من فهمیدم از وسطهای رمان داشتین لو میدادین که بهم میرسن... و من فهمیدم ولی برایم جالب بود ببینم چجوری بهم میرسن...
من تونستم با رمان ارتباط برقرار کنم و خودمو تو اون شرایطها ببینم
من قبل اینکه رمان بخونم اولش به نام رمان دقت میکنم و من از نام داستان خیلی خوشم اومد و بخاطر همین خوندم
خیلی ممنون خوب بود...
اما یه نکته که من فهمیدم از وسطهای رمان داشتین لو میدادین که بهم میرسن... و من فهمیدم ولی برایم جالب بود ببینم چجوری بهم میرسن...
من تونستم با رمان ارتباط برقرار کنم و خودمو تو اون شرایطها ببینم
من قبل اینکه رمان بخونم اولش به نام رمان دقت میکنم و من از نام داستان خیلی خوشم اومد و بخاطر همین خوندم
خیلی ممنون خوب بود...
واقعا کتاب فوق العادهای بود بود هر چند که دیگه 100 صفحهی اخرشو سر سری خوندم ولی موضوعشو خیلی دوست داشتم
و باید بگم که
از ادمهایی مثل سپیتا بینهایت متنفرم دخترهی مغرور سنگدل منتظر بود تا یه بلایی سر گشتاسب. بیاد تا زبون بیاد و عشقشو بگه
و ادمایی مثل آرمیتا و مهدخت و لیلی و گشتاسب و ماکان خیییلی دوست داشتنی هستم
و باید بگم که
از ادمهایی مثل سپیتا بینهایت متنفرم دخترهی مغرور سنگدل منتظر بود تا یه بلایی سر گشتاسب. بیاد تا زبون بیاد و عشقشو بگه
و ادمایی مثل آرمیتا و مهدخت و لیلی و گشتاسب و ماکان خیییلی دوست داشتنی هستم
باسلام.
متاسفانه رمان جالبی نبود. 😐دوسش نداشتم. خیلی خیلی از تخیل هم اونورتر بود هیچیش قابل درک نبود. اون از سازمانشون که طرف بره کار کنه بعد یهو دربیاد دولتی نبوده مگه داریم همچین چیزی. اون از ماموریت تخیلیش که طرف تو سازمان دولتی کار کنه ولی تو ماموریت گرفتن تراشه موهاشو ولو باشه و بخواد جمع کنه بعد بخاطر گرمای بدن و حساسیت سنسور لباس در بیارن و بشه شبیه فیلمهای هالیوودی🙄اصلا همه اینا به کنار چقدر بچه بازی بود آخرش که فلانی میاد میگه واس انقام میرن سراغ نامزدهای اونا😐بعد طرف تیرمیخوره و فلان الکیه مگه😏 اصلا دوسش نداشتم و فقط و فقط وقتمو تلف کرد لامصب شخصیتهای داستان هم که همشون خوشگل بودن فکر کنم همه خوشگلن زشته ماییم😏 رمان هرچی به واقعیت نزدیکتر باشه جذابتره رمان داستانش تخیلی بود حالا یه چیزی نه این جور داستانا که با عقل جور در نمیاد به امید موفقیت و پیشرفت نویسنده این داستان...
متاسفانه رمان جالبی نبود. 😐دوسش نداشتم. خیلی خیلی از تخیل هم اونورتر بود هیچیش قابل درک نبود. اون از سازمانشون که طرف بره کار کنه بعد یهو دربیاد دولتی نبوده مگه داریم همچین چیزی. اون از ماموریت تخیلیش که طرف تو سازمان دولتی کار کنه ولی تو ماموریت گرفتن تراشه موهاشو ولو باشه و بخواد جمع کنه بعد بخاطر گرمای بدن و حساسیت سنسور لباس در بیارن و بشه شبیه فیلمهای هالیوودی🙄اصلا همه اینا به کنار چقدر بچه بازی بود آخرش که فلانی میاد میگه واس انقام میرن سراغ نامزدهای اونا😐بعد طرف تیرمیخوره و فلان الکیه مگه😏 اصلا دوسش نداشتم و فقط و فقط وقتمو تلف کرد لامصب شخصیتهای داستان هم که همشون خوشگل بودن فکر کنم همه خوشگلن زشته ماییم😏 رمان هرچی به واقعیت نزدیکتر باشه جذابتره رمان داستانش تخیلی بود حالا یه چیزی نه این جور داستانا که با عقل جور در نمیاد به امید موفقیت و پیشرفت نویسنده این داستان...
سلام این هجم از سرسختی و کینه در یک زن بیشتر شبیه بیماریست تا عشق در حالی که خود خانم هم دروغ میگفتن در کارهای سازمانیه خودشان پس چطور از دروغ متنفر بود بعد انگار داستان در ایران نبود چون هرگز از روسری گذاشتن یا پوشیدن مانتو حرفی زده نمیشد و خیلی اشکالات دیگر مثل اسم اهورا که اگه خانم زرتشتی بودن چرا برای دولت اسلامی اینقدر جان فشانی داشتن اصلا موضوع داستان به غیر از دوست داشتن گشتاسب و سپیتا همه چیز قر وقاطی بود ممنون از نویسنده امیدوارم در اینده داستانهایتان به واقعیت فرهنگ کشورمون نزدیکتر باشد وممنون از کتابراه
اگر میتونستم هیچ ستارهای به این رمان نمیدادم.
نمیدونم نویسنده چند سال دارد متن داستان بسیار سطحی بود و محتوی درستی نداشت!
داستانی در ایران که اصلا محتوی داستان با ایرانی که میشناسیم همخوانی نداشت.
ما در ایران زندان ایالتی نداریم. مشخص نیست مامورین چه سازمانی هستند که دختره اسلحه حمل میکنه! نزدیکترین فرد به رئیس سازمان وخبر ندارد سازمان خلافی است، همه همدیگررا حتی رییس رابا اسم کوچک صدا میکنند و دخترها و پسرهای مجرد راحت با هم مراوده دارند و از همون اول آشنایی با پسوند جان همو صدا میکنن.
سپیتا با سیمی که همیشه تو لباسشه قفل دستبندو باز میکنه اونم تو لباس عروسی! یادکتر سازمان دولتی اومده به کار شخصی گشتاسب رسیدگی کنه!
انگار نویسنده یک فیلم اکشن آمریکای دیده همونو تو داستانش پیاده کرده
بعضی جملات زیادی تکرار شده بود مثل "آبی چشماش قشنگه" که دیگه خیلی لوس بود.
یک سری کلمات مثل خدمتگزار (پیشخدمت)، پندار (فکر)، اهورا (خدایا) برگردان فارسی شدند و یک سری کلمات مثل آلارم و آنرمال و موسیقی لایت! فارسی نشده هستند. اگر سپیتا زرتشتی بود بهتر بود اول داستان به نوعی اشاره میشد و در تمام طول داستان این مطلب رعایت میشد.
فکر میکردم نسخه ابتدایی هست ولی در انتها دیدم نسخه سوم بازبینی شده هست. علاوه بر غلطهای املایی و انشایی فراوان، بکار بردن کلمات اشتباهی مثل: ساندروف، نهار (برای وعده غذایی ظهر)، قصر در رفتن، اظهار روح، که شکل صحیح آنها (سانروف، ناهار، قسر در رفتن، احضار روح) است، نشاندهنده نداشتن مطالعه کافی نویسنده هست، مکالمهها کشدار و تکراری بودند و بعضی مطالب با هم هماهنگی نداشتند.
پیشنهاد میکنم اگر نویسنده میخواهد نویسندگی را ادامه دهد حتما سطح اطلاعات
و مطالعهاش را بالا ببرد.
نمیدونم نویسنده چند سال دارد متن داستان بسیار سطحی بود و محتوی درستی نداشت!
داستانی در ایران که اصلا محتوی داستان با ایرانی که میشناسیم همخوانی نداشت.
ما در ایران زندان ایالتی نداریم. مشخص نیست مامورین چه سازمانی هستند که دختره اسلحه حمل میکنه! نزدیکترین فرد به رئیس سازمان وخبر ندارد سازمان خلافی است، همه همدیگررا حتی رییس رابا اسم کوچک صدا میکنند و دخترها و پسرهای مجرد راحت با هم مراوده دارند و از همون اول آشنایی با پسوند جان همو صدا میکنن.
سپیتا با سیمی که همیشه تو لباسشه قفل دستبندو باز میکنه اونم تو لباس عروسی! یادکتر سازمان دولتی اومده به کار شخصی گشتاسب رسیدگی کنه!
انگار نویسنده یک فیلم اکشن آمریکای دیده همونو تو داستانش پیاده کرده
بعضی جملات زیادی تکرار شده بود مثل "آبی چشماش قشنگه" که دیگه خیلی لوس بود.
یک سری کلمات مثل خدمتگزار (پیشخدمت)، پندار (فکر)، اهورا (خدایا) برگردان فارسی شدند و یک سری کلمات مثل آلارم و آنرمال و موسیقی لایت! فارسی نشده هستند. اگر سپیتا زرتشتی بود بهتر بود اول داستان به نوعی اشاره میشد و در تمام طول داستان این مطلب رعایت میشد.
فکر میکردم نسخه ابتدایی هست ولی در انتها دیدم نسخه سوم بازبینی شده هست. علاوه بر غلطهای املایی و انشایی فراوان، بکار بردن کلمات اشتباهی مثل: ساندروف، نهار (برای وعده غذایی ظهر)، قصر در رفتن، اظهار روح، که شکل صحیح آنها (سانروف، ناهار، قسر در رفتن، احضار روح) است، نشاندهنده نداشتن مطالعه کافی نویسنده هست، مکالمهها کشدار و تکراری بودند و بعضی مطالب با هم هماهنگی نداشتند.
پیشنهاد میکنم اگر نویسنده میخواهد نویسندگی را ادامه دهد حتما سطح اطلاعات
و مطالعهاش را بالا ببرد.
کتاب دور از ذهن و واقعیت و خیالاتی بود
از اسمهای ایرانی استفاده شده بود که شاید از هزار نفر یکی این اسمش باشه گشتاسب یا سپیتا دایاکو و دایان😑 اما فضا سازی انگار اصلا ایران نبودن و مال کشور دیگهی هستن
مثال شبی که برایه اولین بار رفتن خونه سپیتا اون گف که موهاشو به یک طرف زد و اماده شده بود یعنی اصلا روسری سرش نکرده بود و چه جوری داخل سازمان دولتی کار میکرد؟
یا اونجای که تویه رستوران گف موهام به ساعت گشتاسب گیر کرد
و اینکه چرا باید تمامه نقش اولهای داستانهای ایرانی بی پدر مادر باشن
و بیشتر افراد داخل رمانها و نقش اولها چشمانی ابی داشته باشن؟
یکمم رمان غلط املائی داشت
از اسمهای ایرانی استفاده شده بود که شاید از هزار نفر یکی این اسمش باشه گشتاسب یا سپیتا دایاکو و دایان😑 اما فضا سازی انگار اصلا ایران نبودن و مال کشور دیگهی هستن
مثال شبی که برایه اولین بار رفتن خونه سپیتا اون گف که موهاشو به یک طرف زد و اماده شده بود یعنی اصلا روسری سرش نکرده بود و چه جوری داخل سازمان دولتی کار میکرد؟
یا اونجای که تویه رستوران گف موهام به ساعت گشتاسب گیر کرد
و اینکه چرا باید تمامه نقش اولهای داستانهای ایرانی بی پدر مادر باشن
و بیشتر افراد داخل رمانها و نقش اولها چشمانی ابی داشته باشن؟
یکمم رمان غلط املائی داشت