نقد، بررسی و نظرات رمان خرمگس - اتل لیلیان وینیچ
4.4
535 رای
مرتبسازی: جدیدترین
حمید میرباقری
۱۴۰۳/۲/۱۳
00
به نظر من این کتاب بسیار ارزشمنده ولی به همه توصیه میکنم این نسخش رو تهیه نکنن که هم پشیمون میشن و هم کتاب رو خراب میکنن و تصور میکنن کتاب بدیه ترجمه فاجعه ویراستاری فاجعه تر نگارش هم از همشون بدتر تمام صحبتها مکالمهها تو هم تو هم نوشته شده باید سه بار بخونی تا بفهمی کدوم جمله برای کدوم شخصیته کلمات ثقیل فراوونی توی ترجمه به کار رفته که معادلهای خیلی خیلی ساده تری وجود داره و میشه اونو قابل فهم تر کرد در مورد خود کتاب فقط یک مشکل باهاش داشتم اونم اینکه توصیفاتش گاهی زیاد از حد میشد و از اصل قصه دور میکرد من خواننده رو ولی موضوع بسیار جالب و جذاب و متفاوت با توصیف صحنهها و شخصیتهای جذاب خیلی قشنگ کنار هم چفت شدن ولی حیف از این کتاب که توسط این گروه مترجم و ویراستار و نگارنده داغون شده این کتاب رو بخونید ولی نسخه دیگریش رو
با سلام کتابی بسیار عالی شاهکار ادبیات دنیا داستانی بس زیبا و غم انگیز و سرشار از احساسات ناب. آرتور از وقتی میفهمد پسر کشیشی است که همه چیز و مریدا و بود دست به هنجارشکنی و قانون ستیزی میزند و از خدا و مسیح و دین زده میشود ولی در قلبش چنان احساسات رقیق ونابی وجود دارد که قابل گفتن نیست!!! داستان عشق و دلدادگی و ایمان و شجاعت!!! با پایانی غم انگیز که حتما اشک خواهید ریخت توصیه میکتم حتما بخونید و لذت ببرید با تشکر از نویسنده و کتابراه عزیز
کتاب عالیه. یکی از بهترین آثار هست، نشون میده که یک آدم برای رسیدن به اهدافش میتونه از تمام دارایی و زیبایی و همه چیزی که در اختیار داره بگذره و اینکه چقدر جالبه که شرایط زندگی و روانی آدمها چه تاثیر بسزایی در انتخاب هدف دارند. نگارش بسیار مشکل داشت اما چیزی از ارزشهای این کتاب کم نمیکنه. کتاب گویا با صدای آقای سلطان زاده رو هم من خیلییی خیلی دوست داشتم. ترجمهی آقای همایون پور از میان چهار ترجمهی این کتاب بهترین هست.
داستانی سرشار از شجاعت و انسانیت و بسیار زیبا بود. داستان کتاب در ایتالیایی تحت نفوذ اتریش در دههٔ ۱۸۴۰ میلادی میگذرد که زمانهای پر از آشوب و خیزش بود. شخصیت اصلی داستان، آرتور بورتون است که سردستهٔ جنبش جوانان است و دشمنش پدر مونتانلی است. دنبالهای از روابط تراژیک بین آرتور و دختر محبوبش، جما، در داستان پیش میآید. این کتاب، داستان ایمان، بیداری از خواب و خیال، دگرگونی، عشق و شجاعت است. خرمگس رمانی از نویسندهٔ ایرلندی، اتل لیلیان وینیچ است که در ژوئن سال ۱۸۹۷ میلادی در ایالات متحده آمریکا و در سپتامبر همان سال در انگلستان منتشر شد.
دوستان عزیزم حتما توصیه میکنم که این کتاب رو تو لیست مطالعه خودتون قراربدین بسیار زیبا بود، البته اینو بگم ممکنه تا اتمام بخش اول اصلا جذبش نشید ولی از بخش دوم گیرایی کتاب خیلی بیشتر میشه و نمیتونید بزاریدش زمین، در مورد ترجمه کتاب من این ترجمه رو (خسرو همایون پور) رو بیشتر پسندیدم قبلا نسخه چاپی این کتاب رو با یک ترجمه دیگ که خوندم از ادبیات سخت تری استفاده شده بود و آدم ترغیب به ادامه دادن کتاب نمیشد. ولی این یکی حرف نداره و چقدر اشک آدم در فصل سوم سرازیر میشه.
متشکرم
متشکرم
پیرمردی انقلابی به جوانانی میپیوندد که سعی دارند در مقابل زور قد علم کنند و حکومت استعمارگر بر کشورشان را واژگون کنند. از شجاعتهای او و مبارزات او داستانها بر سر زبانهاست اما در نهایت معلوم میشود که او جوانی بوده که توسط پدرخواندهاش که کشیش منصوب همین حکومت استعمارگر است قبلاً فروخته شده و در زمان دستگیریش همرزمان خودش را لو داده است در نهایت دستگیر میشود اما این بار شجاعانه در مقابل لوله تفنگها میایستد.
رمانی بسیار زیبا و مستحکم.
رمانی بسیار زیبا و مستحکم.
واقعا کتاب قابل تامل، تاسف، زیبا، غمگینانهای بود. ولی بنظرم یک انگلیسی نباید خودش رو وقف مشکلات ایتالیا میکرد. البته نمیدونم آیا نویسنده این سبک نگارش رو داشته یا مترجم؟ نگارش خیلی اوقات حوصله سربر و حتی نامفهوم بود، ینی مکالمهی دونفر اصلا مشخص نیست و خواننده باید خودش حدس بزنه مکالمه از چه کسی است! خود کتاب شاهکاره ولی ترجمهاش اصلا چنگی به دل نمیزنه. و کسی که حوصله نداشته باشه واقعا نمیتونه کتاب رو تا آخر بخونه و تموم کنه. با این حال با اشکالاتی که گفتم زیبا و تاثیر گزاربود.
با سلام
من حدود ۴۰ صفحه از این کتاب را خواندم و به. هیچ وجه نتوانستم با آن ارتباط برقرار کنم و هر چه بیشتر جلو رفتم حوصلهام را سر برد و اصلا از خواندن همین تعداد صفحات هم لذت نبردم و باور کنید که همین الان هم یادم نیست که بالاخره درایت چهل صفحه نویسنده چه میخواست بگوید و باز از صفحه ۴۰ به صفحات خیلی بعد رفتم و در کل از نوع روایت داستان و موضوع آن به هیچ وجه خوشم نیامد و به نظر ارزش وقت گذاشتن بیشتر را نداشت و برای همین دیگر خواندنش را رها کردم چون به نظر من وقت گذاشتن روی کتابی که سر و ته ندارد و تا حالا که نتوانسته چیزی بگوید و اطلاعات مفیدی بدهد از نظر من در بقیه کتاب هم نخواهد توانست که چیزی به من یاد بدهد و کاری جز تلف کردن وقت من انجام نمیدهد بنابر این خواندش را متوقف کردم و به دیگران هم توصیه نمیکنم که این کتاب را بخوانند
حالا باز هم برای اینکه بتوانید بهتر تصمیم بگیرید نظرات بقیه خوانندهها را هم خوب مطالعه کنید شاید این کتاب با سلیقه من در تضاد است و شاید دیگران این کتاب را پسندیده باشند.
من حدود ۴۰ صفحه از این کتاب را خواندم و به. هیچ وجه نتوانستم با آن ارتباط برقرار کنم و هر چه بیشتر جلو رفتم حوصلهام را سر برد و اصلا از خواندن همین تعداد صفحات هم لذت نبردم و باور کنید که همین الان هم یادم نیست که بالاخره درایت چهل صفحه نویسنده چه میخواست بگوید و باز از صفحه ۴۰ به صفحات خیلی بعد رفتم و در کل از نوع روایت داستان و موضوع آن به هیچ وجه خوشم نیامد و به نظر ارزش وقت گذاشتن بیشتر را نداشت و برای همین دیگر خواندنش را رها کردم چون به نظر من وقت گذاشتن روی کتابی که سر و ته ندارد و تا حالا که نتوانسته چیزی بگوید و اطلاعات مفیدی بدهد از نظر من در بقیه کتاب هم نخواهد توانست که چیزی به من یاد بدهد و کاری جز تلف کردن وقت من انجام نمیدهد بنابر این خواندش را متوقف کردم و به دیگران هم توصیه نمیکنم که این کتاب را بخوانند
حالا باز هم برای اینکه بتوانید بهتر تصمیم بگیرید نظرات بقیه خوانندهها را هم خوب مطالعه کنید شاید این کتاب با سلیقه من در تضاد است و شاید دیگران این کتاب را پسندیده باشند.
کتابی بی نهایت زیبا و آموزنده که متاسفانه درست ویرایش نشده بود و از نظر نگارشی کاستیهایی داشت که البته چیزی از ارزش والای داستان کم نمیکنه
حکایت عجیبی ست حکایت ریاکاران و دروغگویان که در پس پرده زهد و تقوا بشر را میفربند و همه باورها و
آرامش بشر را لگد کوب میکنند و چه بسا کسانی را به ناکجا آباد بکشانند مانند جوان این داستان که با آگاهی از نیرنگ پنهان شده در جامه مقدسات نسبت به زندگی کلیسا و کشیش نفرت پیدا کرده و خودرا قربانی مبارزه با این مزوران و دروغگویان میکند
ممنون از کتابراه بابت این کتاب خوب
حکایت عجیبی ست حکایت ریاکاران و دروغگویان که در پس پرده زهد و تقوا بشر را میفربند و همه باورها و
آرامش بشر را لگد کوب میکنند و چه بسا کسانی را به ناکجا آباد بکشانند مانند جوان این داستان که با آگاهی از نیرنگ پنهان شده در جامه مقدسات نسبت به زندگی کلیسا و کشیش نفرت پیدا کرده و خودرا قربانی مبارزه با این مزوران و دروغگویان میکند
ممنون از کتابراه بابت این کتاب خوب
داستان عالی بود. از نظر نگارش و ویرایش مشکل داشت، ولی انقدر داستان جالب و زیباست که چکنویس بودن و ویرایش نشدن متنو، میشه نادیده گرفت... حتما یه بار دیگه نسخه چاپی و تصحیح شده شو میخرم و میخونم. صفحات پایانی کتاب واقعا اشک اور بود.. بخصوص صحبتهای کاردینال در روز جشن... انگار برای تمام انسانها و تمام دورهها گفته شده... آروز میکنم روزی تلاش انسانهای کامل و برگزیده خدا (مثل ارتور، مسیح زمانه خودش) به ثمر بشینه و هیچ سربازی برای به قدرت رسیدن عدهای شیطان صفت و دنیا دوست، حاضر به جنگیدن نباشه و همه زندانها بسته بشن، شکنجه گران درمان بشن و انسانها با خودشون طبیعت و روزگار آشتی کنن... آمین
این کتاب بی نظیر و بسیار زیباست مخصوصا با ترجمه بسیار روان و زیبای آقای همایون پور؛ از مترجمهای پیشکسوت و حرفهای ایران؛ از کالبدشکافی تغییرات و ابعاد اتفاقها و شخصیتها بسیار لذت خواهید برد؛ اگر به کتاب و داستان تامل برانگیز علاقه مند هستید حتما این کتاب مطالعه کنید؛ و فقط در وصف زیبایی کتاب همین کافی هست که بعد از مطالعهاش از پایانش اندوهگین خواهید شد و آرزو میکنید کاش کتاب پایانی نداشت...
این کتاب درباره ی اوضاع سیاسی ایتالیا نوشته شده اگر به داستان های سیاسی علاقه دارین و وقتتون هم محدوده توصیه می کنم به جای این کتاب، کتاب نان و شراب رو بخونید. چون اون کتاب هم یه داستان سیاسی در مورد ایتالیاست اما به نظرم به نسبت رمان خرمگس حرفهای بیشتری برای گفتن داره اگر هم با محدودیت وقت مواجه نیستین هر دو کتاب رو مطالعه کنید. به نظرم خرمگس داستانی با ریتم کند و بدون جذابیت های لازمه. البته این نظر شخصی منه و شاید شما خوشتون بیاد.: -))