نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی آینه - محمود دولت آبادی

مرتب‌سازی: جدیدترین
"Shahram "
۱۴۰۳/۲/۱۳
شاید سرنوشت خیلی از ماها که بفکر آخر عمر و تنهایی هامون نیستیم و فکر میکنیم این آدمهای امروز همیشه دلیلی برای موندن کنار و اطراف ما دارند
علی فتاحی
۱۴۰۳/۲/۸
این تیم ماه آوا چقدر حرفه ایه آدم لذت میبره بشخصه خودم نهایت سعی، انرژی و توان‌ام رو در کار و زندگیم و هر چیزی که برام مهم هست میذارم ولی هیچ وقت یاد نگرفتم از موفقیت‌ها و حتی شکست‌های سر راهم لذت ببرم. گاهی به خودم میگم، مگر زندگی، لذت و شعف وجود و حضور در هستی نبود؟ اینقدر در سطح زندگی و برای بقا گرفتار شدیم که دیگر مجالی برای نگاه کردن به آن آینه برای اصلاح صورت ظاهر هم نمانده، خدا سیرت باطن را بیامرزد.
رضا رحیمی
۱۴۰۳/۲/۴
نویسنده‌ای محشر که با داستانهایش زندگی کردم و خیلی زیبا و واقعی داستان رو خلق کرده که انگار ماهم درون داستان هستیم و با قهرمانان داستان زندگی میکنیم همانند رمان کلیدر
طلا جاویدان
۱۴۰۳/۲/۳
چقدر خوبه که سختی ورنج که دیگران دارند رو هم بدونیم
هموطنان بی هویت!!!
bahareh tasbihi
۱۴۰۳/۱/۲۸
کتاب آینه غصه بسیاری از ما ادمهاست که خودمون رو فراموش کردیم...
احسان جعفری
۱۴۰۳/۱/۲۳
برای کسانی که اهل تفکر باشن خوبه
Mahdi 3M
۱۴۰۳/۱/۱۲
استاد دولت آبادی عزیز
N.B
۱۴۰۳/۱/۸
این داستان رو شنیدم و اول فکر کردم شاید شخصیت اصلی آلزایمر گرفته بعد دیدم نه، فقط یک سری از مسائل رو فراموش کرده. مثلا دکانی که ازش خرید می کنه، لباس شویی که لباس هاش رو می شوره، نانوایی و... این هارو فراموش نکرده. وقتی یک سری از نظرات رو خوندم دیدم که باهاشون موافقم. انگار شخصیت اصلی در طی ۱۳ سال از کسی که واقعا بوده دور شده. از فردی که می خندیده، به خودش توی آیینه نگا می کرده و اسمش صدا زده می شده. و حالا که نمی تونست به یاد بیاره به عنوان یک انسان چه هویتی داره به دنبال شناسنامه ای جدید از بایگانی کمک میگیره. اون جا هم وقتی با هویت های خیلی متفاوت مواجه میشه اونی رو انتخاب میکنه که شباهت زیادی به خودش داره. از این داستان لذت بردم و ممنونم بابت رایگان بودنش.
الهه رسولی
۱۴۰۳/۱/۱
این کتاب صوتی به نظرم از لحاظ سبک نوشتاری و همچنین راوی قوی، بسیار دلچسب و بینظیر بود
احمد
۱۴۰۲/۱۲/۲۶
کتاب خوبی خلاصه و مفیدی بود اما بنظر من اگر یکم طولانی تر بود بهتر‌
اما کتاب خسته کننده‌ای نبود من خوشم اومد
مرشس
آسمان محمدی
۱۴۰۲/۱۲/۲
یادآوری این که کیستیم و چگونه لحظاتمان را با دوری از خود واقعیمان از دست می دهیم، تلنگری برای دوست داشتن خودمان.
اعظم منصوری
۱۴۰۲/۱۱/۲۷
داستان آینه داستانی جذاب و زیبا نوشته‌ی محمود دولت آبادی است. من از آقای دولت آبادی رمانها و داستانهای زیادی قبلا خوانده‌ام و از آن‌ها لذت برده‌ام ولی این داستان را تا به حال نه خوانده و نه شنیده بودم ولی به اندازه‌ی دیگر کتابهای آقای دولت آبادی از شنیدن آن لذت بردم و به دوستداران کتابهای آقای دولت آبادی گوش کردن به آن را پیشنهاد می‌کنم.
داستان درباره‌ی مردی است که سالهای زیادی است در آینه به خودش نگاه نکرده و اسمش را فراموش کرده و شناسنامه‌اش را هم گم کرده است و در واقع دیگر زندگی نمیکند و از زندگیش لذت نمیبرد و در مسیر مرگ و نابودی قرار گرفته است.
با تشکر از کتابراه و ماه آوا برای تهیه‌ی این داستان باارزش بصورت رایگان برای ما.
مریم آزادی
۱۴۰۲/۱۱/۱۴
جالب بود زندگی میکنیم ولی گاهی یک مورد کوتاه ما را از زندگی کردن باز میداره و آن قدر دنبال موضوعات جور واجور و پیش پا افتاده میریم که یادمون میره زندگی کنیم و وقتی به خود می آییم که دیگه کار از کار گذشته و زندگی هم پایان یافته
Fatima Dehghan
۱۴۰۲/۱۱/۱۲
داستان مردی که خود و هویتش را با از دست دادن شناسنامه‌اش فراموش کرده، شاید اشاره به انسانهای فعلی جامعه باشد که گرفتاری‌های دنیا چنان اسیرشان کرده که منزوی و بیگانه شده‌اند طوری که دیگر اثری از زندگی در آن‌ها دیده نمیشود، به چشم آشناهایش که روزگاری زندگی در کنارشان معنی گرفته بود، کاملا غریبه است و زمانی که متوجه می‌شود از اصل فاصله گرفته به دنبال راه رهایی است غافل از اینکه حتی با پرداخت هزینه بسیار، طعم خوشایند زندگی که با دوست نداشتن خود و دیگران، از دست داده، دوباره نخواهد چشید...
سارا بستاوند
۱۴۰۲/۱۱/۸
ممنون از خوانش بی نقصتون
پريا رضايي
۱۴۰۲/۱۱/۸
با سلام به کتابراه عزیز و خوانشگر محترم با صدای گیراشون که تا آخر کتاب رو به خاطر صدایشون دنبال کردم زندگی خیلی کوتاهه و آدم ها از این زندگی کوتاهشون باید حداکثر استفاده رو ببرند و تا میتونند از زندگیشون به نحو احسن لذت ببرند هستند آدم هایی که در طول زندگیشون فقط به فکر دیگران هستند و به خودشون اصلا فکر نمیکنند
مثل آقای در این داستان که مشخص شد در طول زندگیش فقط احیانا به فکر خوراک و پوشاک و آسایش فرزندانش بوده و اصلا خودش رو فراموش کرده تا جایی که به سنین پیری رسیده و حتی اسم و هویت خودش رو فراموش کرده واین قدر خودش برایش بی اهمیته که ترجیح میدهد شناسنامه یک آدم مرده رو از آن خودش کنه حتی قیافه و صورت و جسم خودش رو هم فراموش کرده که با یک خنده تک تک اعضای بدنش متلاشی میشوند البته این استعاره از خود فراموشی است در نهایت متوجه میشه که عمرش به سر رسیده و میره که برای آخرین بار خودش رو توی آینه ببینه و این جوری شاید کمی خودش رو به یاد بیاره
فقط من داستان هایی که ناراحت کننده هستند رو خیلی دوست ندارم و البته این داستان واقع گرایانه هست
خالد بارانی
۱۴۰۲/۱۱/۴
هر کسی خودش رو فراموش میکنه اگر به خودش در آینه نگاه نکنیم
داستان خیلی گیرا بود اینجا به نظرم مقصود نویسنده شناخت درونی بود نه ظاهری و مرد به هر دری زد که خود رو بهتر بشناسد ولی آخر هیچ یک جواب نداد چون درونش بهش میگفت این چیزی که بهت نشون میدهند تو نیست سرانجام ندا درونی پیروز شد که بره یک نظر به خودش در اینه بیندازه خود رو بهتر بشناسه صدا راوی رو هم دوست داشتم
هما طاوسیان
۱۴۰۲/۱۰/۱۳
درود با توجه به کوتاه بودن داستان اما شدیدا پر محتوا بود جوری که نمیشه به طور کامل برداشتت رو بنویسی واقعیت زندگی خیلی از آدمای امروزی بود که خیلی وقته خودشون رو فراموش کردن و از زندگی لذتی نمیبرن و حتی این موضوع باعث میشه دیگران هم فراموششون کنن
زندگی کردن به این طریق فرقی با مردن نداره در بطن داستان یادآوری می‌کرد که قبل از دیر شدن از زندگی لذت ببر از جناب دولت آبادی و گوینده گرامی و کتابراه بابت این اثر تشکر میکنم
ساناز یوسفی
۱۴۰۲/۱۰/۱۰
خیلی قشنگ بود. صدا عالی و خوانش عالی نویسنده عالی تر، این کتاب بیانگر این بود که انسان‌ها بعضی اوقات فراموش میکنن و زمانی به یاد موضوعی می‌افتند که دیگر پشیمانی سودی ندارد انسان باید زمان که مهمترین دارای هست رو نباید از دست بده. ممنون از کتابراه
ترانه لطفی
۱۴۰۲/۱۰/۳
کتاب آموزنده‌ای هست و این مطلب را یاداوی می‌کند که تا زیر نشده باید از زندگی لذت ببریم و به سمت اهداف خودمون بریم و اگر بی هدف باشیم ممکنه مثل شخصیت این داستان روحمون بمیره و وقتی که زمان از دست رفت تازه به خودمون بیایم، ماجرای اوایل این کتاب این هست: مردی که سراغ نانوا و بقال.. در نهایت کارمند بایگانی رفت فقط برای داشتن یک برگ هویت یا بهتر بگم بدست آوردن تنها یک هویت.
زمانی که متوجه شدم شخصیت داستان بیماری مثل آلزایمر نداره و تنها بدنبال داشتن یک هویته حتی هویت جعلی، واقعاً برام دردناک بود.
و در نهایت بعد از سیزده سال که هیچ احدی نامی ازش نبرده بود هویت یک مُرده رو گرفت و درست مثل همون مرد مُرده از درون متلاشی شد..
ناخودآگاه یاد جملات معروفی مثل (خودت باش) و (فقط یکبار زنده‌ای پس زندگی کن افتادم).
ممنون بابت این کتاب جذاب
مهدی آقاهادی
۱۴۰۲/۹/۲۷
درود
قلم استاد ستودنی است بی کم و کسر مثل همیشه
مرضیه حقیقی
۱۴۰۲/۹/۲۴
سلام و خدا قوت به آقای دولت ابادی
شناسنامه یک نشانگر هویت است ولی واقعا اگر ما طوری نباشیم که هویتی غیر از شناسنامه داشته باشیم چه کنیم
ممنون از این یاد اوری که بهمون داشتین
معصومه اکرمی
۱۴۰۲/۹/۲۳
عالیه داره پیری و از دست رفتن فرصت ه رو نشون میده وقتی با جامعه سر و کار نداشته باشی و زود خانه نشین بشی جامعه نیز تو رو فراموش میکنه حتی خود شخص هم خودشو فراموش میکنه من این حس رو کاملاً درک میکنم چون 20ساله به خاطر بیماری بچه‌ام مجبورم خونه باشم با کسی سر و کار ندارم احساس اضافه بودن و به دردنخور بودن میکنم
حامد چراغی
۱۴۰۲/۹/۲۰
داستان بر محور بی‌هویتی هستش، آدمی که از بس از خودش دور شده دچار یه جور بی‌هچیتی شده به حدی که اسمش هم یادش نمیومد و حتی نمیخواست به یاد بیاره و در هر موقعیتی عقب نشینی میکرد
Falah
۱۴۰۲/۹/۱۶
واقعا نوشته‌های اقای دولت ابادی قشنگه
فرهاد خزلی
۱۴۰۲/۸/۳۰
پیرمرد آلزایمر ندارد چون به شدت درگیر زندگی است بی هویت شده است
ماهم اگر تو غم و شادی جامعه شرکت نکنیم بی هویت خواهیم شد
betWeen دامنی
۱۴۰۲/۸/۱۵
آقای دولت آبادی از نویسندگان پویای ایران با قلمی آتشین و احساساتی زنده بگونه‌ای که نوشته هایش حرارت خاصی دارد و البته باید ریشه این سبک او را در زندگی‌اش جویا باشیم در ابتدای داستان ما با چیز کاملا عادی روبرو هستیم یک شخصیت یک زندگی و یک خط داستانی به اصطلاح ثابت شخصیتی که دغاد. غ زندگی خود را دارد و سرش گرم کار خودش است تا اینکه بحث از شناسنامه میشود و شخصیت داستان ما گویی شناسنامه‌اش را گم کرده این چه معنا میتواند داشده باشد؟! شاید هویت باشد شاید نقصان حافظه و چندین چیز دیگر شخصیتی که برای ادامه زندگی حس میکند به شناسنامه‌اش نیاز داردبه گونه‌ای پای صندوق رای برود تا مهری بر آن بخورد! اینهم مفهوم و پیام خاص خود رادارد میرودخشکشویی ولی باز هم اسم خود را نمیداند و حس میکند با رفتن به پیش پیرمردی که سیگار ارزان میکشد و با دادن باج به او میتواند مشکلش را حل بکند! اما پیرمرد میگوید در ابدارخانه اسم و نشانت را گفته‌ای اما آن مرد انکار میکند! عجیب و رمز آلود است و بعد به او میگویدمن هویتم را فراموش کرده‌ام اسم و نشانم را و آن پیرمرد نیز درک میکند و البته فضای آن دوران هم برای آسان نموندن این کارها و نبود سیستم هم موثر است و اما داستان جای رد و اثر خود را میگذارد که میروند دکان برای خرید شناسنامه! و در انجا انواع و اقسام شناسنامه‌ها هست و با گرفتن هریک هویت جدیدی بدست می‌آوردچنانچه وقتی از دکان خارج میشودشکل و ظاهرش تغییر میکند؟! چه پیامهای! برای تفکر
پروانه اکبری_نویسنده
۱۴۰۲/۸/۳
این کتاب میگه خودتو هیچوقت فراموش نکن، برای بقیه مهم نیس تو چطور زندگی میکنی برای اونا مهم اینه که از تو چه استفاده‌ای بکنن، آدما خیلی سریع ما رو به ابزار تبدیل میکنن مثل بقال محله که استشهادشو امضا نکرد یا خشکشویی که نمیشناختش، بعد ما برای همچین ادمایی خودمونو ناراحت میکنیم و دست از زندگی کردن به شیوه‌ی خودمون می‌کشیم
رویا
۱۴۰۲/۶/۲۹
داستان زیبا و احساسی است و نام کتاب هم به داستان میاد... گویندگی زیبا و دل نشین هم به جذابیت داستان افزوده.
حسین رومنجانی
۱۴۰۲/۶/۲۶
موضوع هویت خیلی پربار تر و با ابعاد بیشتر از اینهاست، اما جالب رود
Fatima
۱۴۰۲/۶/۱۰
آدمی که خیلی وقته کسی اسمش رو صدا نزده «انسان تنهاییه» خیلی تنها...
Ameri
۱۴۰۲/۶/۳
زمانی که شروع به گوش کردن کتاب کردم در انتظار یه کتاب صوتی کوتاه سرگرم کننده بودم اما با پیش‌روی داستان ناخودآگاه یک حس تلخ و زجرآور رو درون خودم احساس کردم.
مردی که سراغ نانوا و بقال.. در نهایت کارمند بایگانی رفت فقط برای داشتن یک برگ هویت یا بهتر بگم بدست آوردن تنها یک هویت.
زمانی که متوجه شدم شخصیت داستان بیماری مثل آلزایمر نداره و تنها بدنبال داشتن یک هویته حتی هویت جعلی، واقعاً برام دردناک بود.
و در نهایت بعد از سیزده سال که هیچ احدی نامی ازش نبرده بود هویت یک مُرده رو گرفت و درست مثل همون مرد مُرده از درون متلاشی شد..
ناخودآگاه یاد جملات معروفی مثل (خودت باش) و (فقط یکبار زنده‌ای پس زندگی کن افتادم).
مرجان اسماعیلی
۱۴۰۲/۵/۱۳
داستان مردی ست که شناسنامه ش رو گم کرده و دنبال راهی برای درست گردن شناسنامه برای خودش میگرده. مرد سالهاست که خودش رو تو ایینه ندیده، اسمش رو فراموش کرده و شناسنامع هم نداره.... فکر میکنم در مورد تنهایی و سوال در مورد هوبت ادمی ست
مونا ابرهیم زاده
۱۴۰۲/۵/۱
آدما وقتی خودشون رو از یاد میبرن و خودشون دیگه دوست نداشته باشه حتی از. ذهن و یاد خودشون هم پاک میشن چه برسه به دیگران
Sara Asadpour
۱۴۰۲/۴/۲۲
ادمی تنهایی بود هم دیگران فراموشش کرده بودند و هم خودش، خودش را فراموش کرده بود
F Gh
۱۴۰۲/۴/۹
کتاب آموزنده‌ای هست و این مطلب را یاداوی می‌کند که تا زیر نشده باید از زندگی لذت ببریم و به سمت اهداف خودمون بریم و اگر بی هدف باشیم ممکنه مثل شخصیت این داستان روحمون بمیره و وقتی که زمان از دست رفت تازه به خودمون بیایم
Ylda Hm
۱۴۰۲/۳/۳۰
وای چقدر جالب بود برام... واقعا خیلی داستانش واسم جالب توجه بود... من کلا قلم محمود دولت ابادی رو دوست دارم و این اثرش هم مثل باقی اثرهایی که ازش خونده بودم فوق‌العاده بود... فردی که اسم خودشو یادش نمیومد چون خیلی وقت بود صداش نکرده بودن:).... هویت خودشو گم کرده بود این فرد و حتی اونقدر زندگی نمیکرد و فقط وقتی مجبور شد رفت دنبال اینکه کیه و شناسنامش کجاست... حتی براش اونقدر اهمیت نداشت که متوجه شه واقعا کیه... فقط میخواست یکی باشه که برای غرق‌ شدن تو روزمرگیهاش مشکلی پیش نیاد... اینکه اسمش آینه باشه واقعا جالب تر میکنه قضیه رو... این شخص خودشو در یک اتفاق ناگوار زندگیش غرق کرد و بعد از اون دیگه زندگی نکرد... طوری که خودش رو هم از دست داد....!
مصطفی عزیزی
۱۴۰۲/۳/۲۶
با درود فراوان خدمت کتاب خوانان محترم. کتاب صوتی کوتاه از آقای دولت آبادی عزیز که پر از معنا و مفهوم بود. عمیقا تحت تاثیر قرار گرفتم و خودمو تجسم کردم در قالب شخصیت داستان، اینکه هویت خودتو فراموش کرده باشی و حتی یه سر به خودت و درونت نزنی. داستان خیلی از ماهاست که یا خودمونو پشت نقابی مخفی می‌کنیم و یا کلا اصلا خودمونو فراموش کرده ایم و زمانی به خودمان می‌آییم که همه چیز و همه عزیزانی که باید باشند کنارمون را از دست داده ایم. شخصیت پردلزی داستان بسیار عالی بود و خوانش آقای عمرانی جذابیت خاصی به این اثر بخشیده و فوق العاده‌اش کرده به نظرم. کاش به خودمون یک سری بزنیم قبل از اینکه خیلی دیر بشه.. سپاس از کتابراه برای این اثر عالی
علیرضاحبیبی
۱۴۰۲/۳/۲۰
سلام داشت خوب پیش میرفت که در انتهای داستان، کلا خراب شد
محمد حسینزاده
۱۴۰۲/۳/۲۰
فوق العاده و هر شخص رو با خودش روبرو میکنه
الهه
۱۴۰۲/۳/۱۷
پانزده دقیقه دوست داشتنی رو برام ساخت با داستانی جذاب و قلم زیبای استاد دولت آبادی. علاوه بر اون صدای هنرمندی که باعث جون گرفتن تمامی شخصیت‌های داستان شد.
سمانه قاسمی
۱۴۰۲/۳/۸
خیلی جالب نبود به لحاظ محتوایی و نوشتار
سمین ارشادی
۱۴۰۲/۲/۱۱
داستان متفاوتی را نویسنده بیان کرده،
روزگارِ انسانهایی که زندگی کردن را فراموش میکنند تا به انجا که نام وهویت خویش را کسی که میل ندار د به ایینه نگاه کند، گاهی شاید برای همه، پیش بیاید از شنیدن کتاب مخصوصا با صدای دلنشین راوی لذت بردم سپاس
Mojgan Hatai
۱۴۰۲/۲/۷
کتاب کوتاه و موجز
استاد دولت آبادی برای اینکه یک درس بسیار بزرگ را
به ما بدهد یک کتاب کوتاه را نوشته.
هویت فقط‌ی اسم نیست، هویت زندگ ایست که ما میکنیم.... و یا زندگی که هرگز نمی‌کنیم....
پیام داستان به نظر بنده زندگی در گذر است خواه بفهمیم، خواه نفهمیم...
روز موعود می‌رسد چه زندگی کرده باشیم و چه نکرده باشیم
منظور از آینه که نام کتاب است خودکاوی و خودبینی است که همواره در طول زندگی باید داشته باشیم.
قهرمان داستان ۱۳ سال است که خودنگری نکرده (در آینه خود را ندیده).... آیا واقعا زندگی کرده و یا صرفا زیسته؟!!!! این سوالی است که کتاب به آن پاسخ می‌دهد...
اوتانا نوبخت
۱۴۰۲/۲/۲
جالب نبود اصلا خوشم نیومد
Farya Bij
۱۴۰۲/۲/۱
زیبا و قابل تامل. ممنون که رایگان گذاشتید. صدای آقای تمدن هم عالیییه
ام البنین زمانی
۱۴۰۲/۱/۲۷
قلم محمود دولت آبادی بی نظیره داستان کوتاه آینه حکایت فراموشی خویشتن است، فراموشی و جستجو برای یافتن نشانی از خود
دانیال نورعلی
۱۴۰۲/۱/۲۳
عالیییییی کتاب مفیدی بود
فرشته ذکری
۱۴۰۲/۱/۱۸
خیلی قشنگ بود دیدگاه جدیدی در مورد آینه داستان کوتاه و جذاب
نسرین میرزاییفر
۱۴۰۲/۱/۱۵
سلام خسته نباشید اصلا به نظر من خوب نبود و جذم نکردمتاسفانه
اون یه ستاره فقط برای خود مجموعه کتابراه دادم
1 2 3 4 5 6 >>