نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی آذر، شهدخت، پرویز و دیگران - مرجان شیرمحمدی
4
179 رای
مرتبسازی: جدیدترین
ژاسمن شاهنظری
۱۴۰۳/۲/۱
00
کتاب خوبی بود. مرجان شیر محمدی زندگی طبقه اجتماعی متوسط به بالایی رو در این کتاب بیان میکنه که تمام صحبتهای بین افراد خانواده نشئت گرفته از فرهنگ ایرانی است. بیشتر داستان در حول و حوش دختر خانواده که در انگلستان ساکن هستش و همسر انگلیسی داشته میچرخه چون با برگشت این خانم از خارج شور و حال تازهای در خانواده ایجاد میشه. پدر خانواده هنرپیشه است و مادر خانواده جدیدا به حرفه هنرپیشگی رو اورده که این خود باعث ایجاد کدورت در بین انها شده چون پدر خانواده در مورد زن نگاه سنتی دارد. اتفاقات رخ داده در خانواده از اتفاقات معمولی است که در اکثر خانوادهها وجود دارد. بیان گوینده بسیار خوب و شیرین است وخد شنونده را تشویق به شنیدن میکند. از شنیدن ان لذت بردم. ممنون از کنابراه.
کتاب خوبیه من فیلمش رو دیده بودم و چون کلیت داستان رو میدونستم، اولش رغبتی به خوندن این کتاب نداشتم. اما بعد که شروع کردم به خوندن، فهمیدم کتاب کلا یک چیز دیگه هست. این کتاب نشون میده آدما توی موقعیت های مختلف، ممکنه کارها و رفتارهایی ازشون سربزنه که قبلا فکرشم نمی تونستیم بکنیم. و اینکه هیچوقت برای کشف استعداد ذاتیمون دیر نیست. مرسی از تیم کتابراه
حاوی اسپویل
پرویز دیوان بیگی بازیگر باسابقه سینما و شهدخت فیروزکوهی دختر در فرنگ تحصیلکردهای که مدت هاست با اینکه اورا شهدخت دیوان بیگی بخوانند کنار آمده؛) پیشنهاد بازی در فیلم برای شهدخت تلنگری میشود که به یاد بیاورد چقدر در این سالها خودش را فراموش کرده. و با بازگشت دختر کوچک خانواده داستان روند دیگری میابد (شخصیت اصلی داستان بیشتر آذر است!) روند تک خطی داستان را دوست داشتم. ولی خب بعضی جاها کسل کننده میشد. احساس میکردم این کتاب از ابتدا با این هدف که فیلمنامه بشود نوشته شده. خصوصا پایان بندی داستان، که تقریبا تمام فاکتورهای فیلمهای دو دهه اخیر ایران را دارد. (ولی با پایان خودفیلم تا حدودی تفاوت دارد: /) شخصیت پردازی داستان خوب و به اندازه بود، و پرشخصیت بودن داستان هم برایم جذاب بود.
من کتاب خانه لهستانی هارو از این نویسنده خونده بودم و برای همین جذب این کتاب شد. نویسندگی و گویندگیشون عالیه من جای خانم شیر محمدی بودم خودکارمو زمین نمیگذاشتم فقط و فقط مینوشتم
پرویز دیوان بیگی بازیگر باسابقه سینما و شهدخت فیروزکوهی دختر در فرنگ تحصیلکردهای که مدت هاست با اینکه اورا شهدخت دیوان بیگی بخوانند کنار آمده؛) پیشنهاد بازی در فیلم برای شهدخت تلنگری میشود که به یاد بیاورد چقدر در این سالها خودش را فراموش کرده. و با بازگشت دختر کوچک خانواده داستان روند دیگری میابد (شخصیت اصلی داستان بیشتر آذر است!) روند تک خطی داستان را دوست داشتم. ولی خب بعضی جاها کسل کننده میشد. احساس میکردم این کتاب از ابتدا با این هدف که فیلمنامه بشود نوشته شده. خصوصا پایان بندی داستان، که تقریبا تمام فاکتورهای فیلمهای دو دهه اخیر ایران را دارد. (ولی با پایان خودفیلم تا حدودی تفاوت دارد: /) شخصیت پردازی داستان خوب و به اندازه بود، و پرشخصیت بودن داستان هم برایم جذاب بود.
من کتاب خانه لهستانی هارو از این نویسنده خونده بودم و برای همین جذب این کتاب شد. نویسندگی و گویندگیشون عالیه من جای خانم شیر محمدی بودم خودکارمو زمین نمیگذاشتم فقط و فقط مینوشتم
داستان این کتاب درون مایهی اجتماعی ضعیفی داشت. به نظرم خیلی خوب شروع شد اما بلاتکلیف ادامه پیدا کرد داستان خیلی خاصی نبود که شما وقتتون رو بذارید و چیز خاصی بشنوید یا یاد بگیرید کتاب باگ زیاد داره تنها نقطهی قوتش اول گوینده و دوم زیبایی خانواده در کنار هم همین و بس …ماجرای زنی مثل بیشتر زنهای ایران که بالاجبار و گاه خواسته یا ناخواسته به خاطر فرهنگ مردسالاری میشن مصرف کنندهی زندگی مشترک.. و ادامه ساده یه روزمرگی که برای هر کسی هست و ارزش کتاب شدن نداره،،،،، در هر حال خسته نباشید و موفق من این کتاب رو برای کسانی که دنبال آموزش و یادگیری و هیجان موضوعات خاص و ویژه هستن به هیچ وجه پیشنهاد نمیکنم ممنون کتابراه
این کتاب در قالب یک داستان بیان شده بود ولی داشت از یک انحراف جنسی که در جامعه امروز نیز بیشتر شده است صحبت میکرد و همچنین از افرادی که گرایش جنسی هم به زن دارند و هم به مرد و آذر که در این داستان نقش یک فرد آسیب دیده را داشت و از همسر خود فیلیپ جدا شده بود این داستان از دوجنس گرایی در غرب صحبت میکرد ولی امروزه در کشور ایران هم تعداد این افراد زیاد شده است و متاسفانه مشکلات خانوادگی زیاد شده است. واقعا زندگی برای کسی که روان سالمی دارد و یک دگرجنسگرا است زندگی با کسی که همجنسگرا هست و یا دوجنسگرا هست واقعا سخت هست و روان این انسان سالم را هم به هم میریزد، متاسفانه با هجوم انحرافات جنسی به جامعه ما زندگیها به شدت بیخود و سرد شده و انسانیت از انسانها فاصله گرفته و دیگر اعتمادی بین انسانها وجود ندارد، ازدواج کردن با انسان سالم بسیار مشکل شده است و صمیمیت و عشق جایی در زندگی زناشویی ندارد، و آمار طلاق در جامعه ایران به طور چشمگیری افزایش یافته است
کتاب هیچ محتوای خاصی نداشت، فقط همچین بگی نگی یکم موضوعات فرهنگی رو قاطیش کرده بودن و که اون هم مفهوم خاصی رو به خواننده نمیرسوند. این داستان هیچ جذابیتی نداشت و در کل افتضاح بود.ای کاش نویسنده ماهرانه تر کار میکرد تا خواننده لذت ببره. خواننده بیچاره وقت میزاره برای کتاب و باید چیز خاصی گیرش بیاد. به نظر من که به هیچ دردی نمیخوره.
باتشکر از کتابراه صدای خانم شیرمحمدی خیلی عالی بود و خیلی عالی روایت میکرد و سعی میکرد با هیجان کتاب و تعریف کند کتاب دربارهی خانوادهی هست که دخترشون که در غربت هم هست به ایران امده و طلاق گرفته و از نظر روحی اسیب دیده خانوادهی شاد و بزرگ که همه با هم خوب هستن احترام میذارن و همو خیلی دوست دارن قبلا فیلمشم دیده بودم از فیلمش بیشتر خوشم امد کتاب میدونید انتهایی نداشت اوج هیجانی نداشت ساده شروع شد ساده تموم شد درس اخلاقی نداشت ممنون از کتابراه
کتاب جالبی بود در مورد مردی به نام پرویز که بازیگر معروفی هست و همسرش که با اینکه تحصیل کرده فرنگ به خاطر اون و بچه هاش از خودش میگذره و خونه نشین میشه و بعد از چندین سال با بازی در یک فیلم معروف میشه و با مخالفت شدید همسرش روبرو میشه و قهر میکنه از خونه و در این میان دخترشون از خارج بر میگرده و تازه متوجه میشن که دخترش طلاق گرفته و علت چیه، و سعی میکنن با جمع شدن خانواده در کنار هم کمی حال آذر رو خوب بکنن
حال خوب خانواده، و مگر بهتر از آن داریم...
برای هر کسی که درد دوری کشیده و زخم غربت و غربتی را خورده!
ارزش ایران ایرانی به وجود نهاد با ارزش خانوده و بقا ان حتی در زمانهای است که دیگر اخلاق از خیلی جاهای دنیا رنگ باخته، غرب وحشی که جای خود دارد...
تصویر زیبای ان در این داستان برایم نمود این بقا و تلاش برای حفظ ان بود.
پدر و مادر باید مثل همیشه وقتی پای حال خوب بچهها وسط است تلاششان ساختن حال خوب برای فرزندانشان باشد. صبوری، گذشت، عشق و در نهایت آموزه ارزشمند مدارا.
اینکه در نهایت همیشه همه چیز باب میل ما نخواهد بود. پس در کنار هم یا راهی میسازیم یا راهی پیدا خواهیم کرد که حال خانواده خوب شود.
هنوز هم این جمله داستان در گوشم زنگ میزند:
«خاله آذر، تو بوی تنهایی میدهی...
ادمهای تنها بوی تنهایی میدهند!»
برای هر کسی که درد دوری کشیده و زخم غربت و غربتی را خورده!
ارزش ایران ایرانی به وجود نهاد با ارزش خانوده و بقا ان حتی در زمانهای است که دیگر اخلاق از خیلی جاهای دنیا رنگ باخته، غرب وحشی که جای خود دارد...
تصویر زیبای ان در این داستان برایم نمود این بقا و تلاش برای حفظ ان بود.
پدر و مادر باید مثل همیشه وقتی پای حال خوب بچهها وسط است تلاششان ساختن حال خوب برای فرزندانشان باشد. صبوری، گذشت، عشق و در نهایت آموزه ارزشمند مدارا.
اینکه در نهایت همیشه همه چیز باب میل ما نخواهد بود. پس در کنار هم یا راهی میسازیم یا راهی پیدا خواهیم کرد که حال خانواده خوب شود.
هنوز هم این جمله داستان در گوشم زنگ میزند:
«خاله آذر، تو بوی تنهایی میدهی...
ادمهای تنها بوی تنهایی میدهند!»
در ابتدا باید بگم صدا و لحن خانم شیرمحمدی که خودشون هم نویسنده داستان بودند عالی بود و همین موضوع مرا ترغیب کرد که تا انتها داستان را گوش کنم و اعتراف میکنم بیشتر از داستان از صدای ایشون لذت بردم. اما در مورد محتوای کتاب، به نظرم وقتی شخصیتهای مختلفی تو یه داستان هستند که اسم کتاب هم برگرفته از حضور اونهاست باید به نقش همه اونها پرداخته بشه ولی در مورد این کتاب این چنین نبود در ابتدا ماجرای بیگی و شهدخت خیلی پر رنگ بود که اونم با امدن آذر تمام شد و دیگر ادامه پیدا نکرد و داستان تنها به آذر و مشکل اون پرداخت. شاید نویسنده قصد داشت که بگه مثله آذر انقد مهم بود که پدر و مادر اون مسئله خودشون را فراموش کردن، ولی اخر داستان شهدخت و پرویز بازم به همون بحث اول داستان رسیدن که این نشون میداد با رفتن آذر مشکل اون هم فراموش شد و این پایان کل داستان و نگرانی اطرافیان را زیر سوال میبرد.
داستان زیبایی بود، با روایت نویسنده و موسیقی لطیف و دلنواز برام شنیدنی بود. روایتی از تغییر جامعه ایرانی از سنت به مدرنیته و چالشهای آن؛ مدرنیته که جایگاه درست زن و مرد در کانون خانواده رو زیر سوال میبره... حالا دختری از بطن خانواده سنتی ایرانی با پوشش و رفتار مدرن خسته روح و بیمار به آغوش مادری برگشته که با وجود تمام فداکاریها و گذشتها و مادرانه گی هایش برای همسر و فرزندان از نادیده گرفتن حق ادامه کار و فعالیت اجتماعی توسط همسر روشنفکرش، دردمندانه به زادگاهش پناه برده... خاک و وطن و مادر درمانگرند؛ تهران شلوغ برای آذر و نیاک آرام و دنج برای شهدخت و در آخر تدبیر زن آگاه، تحصیل کرده و تاب آور آرامش رو به اعضای خانواده برمیگردونه💚💚💚
در سالهای پیش، موقعی که کتاب چاپ شد، دیدمش. نویسندهای که قبلا بازیگر بود، بیشتر مرا جلب کرد.
بعدها که همسرش، بهروز افخمی، فیلم آذر، شهدخت، پرویز و دیگران را ساخت؛ فیلمش را در سینما دیدم.
فیلمش با هیجان تر از کتابش است.
در فیلم از نگاه من، داستان و روایت و انتها و ابتدایی دارد. اما، در کتاب معلوم نیست نویسنده دنبال نشان دادن چه چیزی از یک کاراکتر است در حالی که گنگی از شخصیت داستان در فیلم کمتر است و یک هدفی از طلاق و آمدن قوی تری دارو.
شخصیت بهرام کیانی در کتاب شخصیتی زائد و زیرپوستی هیجانی است و فکر میکنم نویسنده به عمد از شخصیت پردازی و پر و بال دادن به او، کاسته است!؟ تا این بار با آذر ازدواج نکند و کمی آذر نفس بکشد!؟
حتی خیال بافیهای دیوان بیگی نیز رها شده است و دیالوگ یا مونولوگ الکی و سطر پر کنی است.
البته از اینکه نویسنده به تحلیل و نسخه پیچی برای کاراکترهایش نپرداخته و رد یا پذیرش ازشون نشان نمیدهد و سیاه و سفید مطلق ندارد، برایم جالب بود.
لذت بردن از نگاه فیلم و کتاب برای من ترجیحا فیلم از این کتاب است.
اگر داستان کتاب مرجان شیرمحمدی واقعا همین است که من شنیدم، برای توصیه دیگران به این کتاب صحبتی نمیماند.
بعدها که همسرش، بهروز افخمی، فیلم آذر، شهدخت، پرویز و دیگران را ساخت؛ فیلمش را در سینما دیدم.
فیلمش با هیجان تر از کتابش است.
در فیلم از نگاه من، داستان و روایت و انتها و ابتدایی دارد. اما، در کتاب معلوم نیست نویسنده دنبال نشان دادن چه چیزی از یک کاراکتر است در حالی که گنگی از شخصیت داستان در فیلم کمتر است و یک هدفی از طلاق و آمدن قوی تری دارو.
شخصیت بهرام کیانی در کتاب شخصیتی زائد و زیرپوستی هیجانی است و فکر میکنم نویسنده به عمد از شخصیت پردازی و پر و بال دادن به او، کاسته است!؟ تا این بار با آذر ازدواج نکند و کمی آذر نفس بکشد!؟
حتی خیال بافیهای دیوان بیگی نیز رها شده است و دیالوگ یا مونولوگ الکی و سطر پر کنی است.
البته از اینکه نویسنده به تحلیل و نسخه پیچی برای کاراکترهایش نپرداخته و رد یا پذیرش ازشون نشان نمیدهد و سیاه و سفید مطلق ندارد، برایم جالب بود.
لذت بردن از نگاه فیلم و کتاب برای من ترجیحا فیلم از این کتاب است.
اگر داستان کتاب مرجان شیرمحمدی واقعا همین است که من شنیدم، برای توصیه دیگران به این کتاب صحبتی نمیماند.
انتظارش رو نداشتم که اینقدر از این کتاب خوشم بیاد.
داستان جریان خوبی داره و روان نوشته شده. شخصیت پردازیها عمیق و باور پذیرند و گویندگی خوب این کتاب لمس شخصیتها رو آسونتر میکنه.
این کتاب باورهای سنتی و اجتماعی جامعهی ایرانی رو به چالش کشیده. جامعهای که خیلیها در اون به تغییر تمایلی ندارن و باور دارن که قدیم هرچه بوده بهترین بوده. این نگرش زمانی که رانندهی تاکسی دربارهی شلوغ شدن تجریش صحبت میکنه و یا زمانی که پرویز نسبت به تغییرات زندگیش مقاوت نشون میده دیده میشه.
زندگی اما جریان داره و آدمها تغییر میکنند. در این کتاب مسیر تغییر شخصیتهای پرویز، شهدخت و آذر از همه ملموستر هست. اونها چالشهای بیشتری رو تجربه میکنند و این مسیر تحولی از زبان اونها نقل میشه.
زمانی که اطرافیان ما تغییر میکنند و یا جنبههای نهفتهای از اونها آشکار میشه انعطاف پذیری ما نسبت به این اتفاقات هست که آیندهی رابطهامون با اونها رو تعیین میکنه.
در این کتاب از درس خوندن شهدخت در فرانسه و سپس خانهدار شدنش صحبت شد. این که یکجایی از زندگی آدم بر میگرده عقب و تصمیماتش رو دوباره بررسی میکنه. شاید اگر شهدخت بر میگشت عقب اون راهی رو که سالها ادامه داد هیچوقت انتخاب نمیکرد اما به هرحال اینقدر جسارت داشت که یک شروع تازه رو در زمانی که انتظارش نمیرفت رقم بزنه.
کتاب زیبایی بود... لذت بردم.
داستان جریان خوبی داره و روان نوشته شده. شخصیت پردازیها عمیق و باور پذیرند و گویندگی خوب این کتاب لمس شخصیتها رو آسونتر میکنه.
این کتاب باورهای سنتی و اجتماعی جامعهی ایرانی رو به چالش کشیده. جامعهای که خیلیها در اون به تغییر تمایلی ندارن و باور دارن که قدیم هرچه بوده بهترین بوده. این نگرش زمانی که رانندهی تاکسی دربارهی شلوغ شدن تجریش صحبت میکنه و یا زمانی که پرویز نسبت به تغییرات زندگیش مقاوت نشون میده دیده میشه.
زندگی اما جریان داره و آدمها تغییر میکنند. در این کتاب مسیر تغییر شخصیتهای پرویز، شهدخت و آذر از همه ملموستر هست. اونها چالشهای بیشتری رو تجربه میکنند و این مسیر تحولی از زبان اونها نقل میشه.
زمانی که اطرافیان ما تغییر میکنند و یا جنبههای نهفتهای از اونها آشکار میشه انعطاف پذیری ما نسبت به این اتفاقات هست که آیندهی رابطهامون با اونها رو تعیین میکنه.
در این کتاب از درس خوندن شهدخت در فرانسه و سپس خانهدار شدنش صحبت شد. این که یکجایی از زندگی آدم بر میگرده عقب و تصمیماتش رو دوباره بررسی میکنه. شاید اگر شهدخت بر میگشت عقب اون راهی رو که سالها ادامه داد هیچوقت انتخاب نمیکرد اما به هرحال اینقدر جسارت داشت که یک شروع تازه رو در زمانی که انتظارش نمیرفت رقم بزنه.
کتاب زیبایی بود... لذت بردم.
باسلام کتاب صوتی آذرشهر دوخت پرویز و دیگران، نوشته خانم مرجان شیرمحمدی کتاب بسیار شنیدنی و زیبایی بود. از شنیدن آن لذت بردم. من به این نکته پی بردم که با کوچکترین مسائل میتوان داستان زیبایی نوشت بستگی به قلم نویسنده و نگاه نو و جدید آن به موضوع دارد. موضوعی که در این کتاب مطرح شده بود یک دیتیل بسیار نزدیک از یک زندگی معمولی بود ولی بسیار زیبا و دلنشین نوشته شده بود و به دل مینشست. یعنی نتیجه میگیریم که نباید حتما این موضوع کتاب یک مسئله پیچیده و دارای زوایای بسیار پنهان باشد موضوعی ساده و آشنا نیز میتواند بسیار دلنشین باشد. متشکرم