نقد، بررسی و نظرات کتاب زندگی شگفت انگیز یک پستچی تنها - دنیس تریو
4.3
257 رای
مرتبسازی: جدیدترین
صبا باوفای حقیقی
۱۴۰۳/۲/۳
00
داستان نسبتا خوب شروع شده بود و روند متناسبی هم داشت اما پایان کاملا نامناسبی بود. چون محتوای خاصی نداشت و هیچ ارزشی رو به خواننده افزوده نمیکرد. پایان باز برای هر مدل داستانی جذاب نیست. که این داستان هم شامل اون نوع نمیشد. چیزی که خوانتده رو به فکر وادار میکنه این هست که ایا بیلیدو تاوان اشتباه خودش در مورد نامهها رو پس داد با مرگش؟ یا صرفا مرگ عجیبش فقط یک چرخه بود. چرا رابرت هیچ تاوانی رو پس ندا؟؟؟!! چون واقعا کار ناشایستی در مورد دوستش کرده بود. ایا نویسنده میخواست ناعادلانه بودن دنیا رو نشون بده یا مرگ پستچی عدالت دنیا بود بهر حال پیام داستان بسیار مبهم بود. من نپسندیدم
برخلاف خیلی از دوستان که گفتن با توجه به کلمه (انسو) پایانش قابل پیشبینی بود، من اصلا فکرش رو نمیکردم که به همچین پایانی برسه و به نظرم پایان شگفت انگیز و تا حدودی ترسناک داشت که البته من خیلی خوشم اومد. اوایل کتاب خوب شروع میشه ولی ممکنه که در میانه کتاب خسته بشید و بخواید که کنار بذارید مخصوصا به خاطر کلمات ناآشنا و اصطلاحات ژاپنی زیادی که در داستان هست که البته مترجم و نویسنده زحمت کشیدن و توضیح دادن. ولی من پیشنهاد میکنم که حتما خوندنش رو ادامه بدید که پایان جالبی در انتظارتونه
(ادامه حاوی اسپویل!) این داستان زندگی یک انسان درونگرا رو نشون میداد که بزرگترین سرگرمیش خوندن پنهونی نامههای مردم بود که در ادامه داستان فقط به این اکتفا نکرد و مستقیما به زندگی مردم وارد شد و جای انها رو در واقعیت گرفت. ولی این یک کار اشتباه بود چون هر ادمی جای مخصوص به خودش رو در این جهان بی انتها داره و هیچ ادمی هیچوقت نمیتونه جای کسی دیگه رو بگیره هرچند که تمام توان خودش رو هم به کار بگیره که شبیه اون فرد زندگی کنه و فکر کنه، که در نهایت این کار به گرفتار شدن اون ادم در یک لوپ زمانی معیوب و بی انتها شد.
(ادامه حاوی اسپویل!) این داستان زندگی یک انسان درونگرا رو نشون میداد که بزرگترین سرگرمیش خوندن پنهونی نامههای مردم بود که در ادامه داستان فقط به این اکتفا نکرد و مستقیما به زندگی مردم وارد شد و جای انها رو در واقعیت گرفت. ولی این یک کار اشتباه بود چون هر ادمی جای مخصوص به خودش رو در این جهان بی انتها داره و هیچ ادمی هیچوقت نمیتونه جای کسی دیگه رو بگیره هرچند که تمام توان خودش رو هم به کار بگیره که شبیه اون فرد زندگی کنه و فکر کنه، که در نهایت این کار به گرفتار شدن اون ادم در یک لوپ زمانی معیوب و بی انتها شد.
از نظر ادبی کتاب خوبی بود ولی خسته کننده بود من از شعر خوشم نمیاد و کتاب خیلی شعر داره یه مقدار رویا پردازی شخصیت اول زیاد هست و هنین باعث خستگی میشه اخر داستان رو نمیشه حدس زد و عحیب تموم میشه خود داستان جالبه ولی مطالبش باعث کسلی میشه بیشتر رویا پردازیهاش کتابی هست که دوست ندارم دوباره بخونمش و این نظر منه... اگه به ادبیات و شعر ژاپن علاقه دارید این کتاب خوبه
کتاب معمایی جالبی بود و سیر داستانی خوبی داشت وقتی که داشتم میخوندم به راحتی تونستم با شخصیتهای داستان ارتباط بگیرم و ترجمه خیلی روان، واضح و شیوایی داشت؛ اما در مورد خود داستان: اول که داستان رو تمام کردم به این نتیجه رسیدم که اون پستچی دچار طلسمی شده بود که صاحب طلسم همون دختر مجازی توی ساحل بود که براش نامه مینوشت و علت دچار شدن به همچین طلسمی هم شکستن دل اون دختر کافه چی بود که همه ویژگیهای عشق واقعی رو داشت و حتی عاشق ادبیات و هنر اون هم بود اما پستچی چشمش رو روی اون عشق پاک بست و محو یه عشق خیالی شد که حتی مال اون هم نبود عشق بین شخص دیگهای بود که میشه گفت دلیل دچار شدن به همچین حسی هم تجسس و شکستن حریم خصوصی دیگران هست. با وجود همه این مطالب اما من چند تا ابهام و دوگانگی در کتاب دیدم اول اینکه خب اگه تصور کنیم که پستچی زندگیهای قبلی خودش رو یادش نمیاومده اما خب زندگی حال حاضر خودش رو به یاد داشته و وقتی که نامههای اون دختر رو میخوندم چطور از آخرین نامه اون اطلاعی نداشته که توی نامه نوشته شده داره میاد اونجا و چرا نیامده؟ بعد هم اون پستچی روزهای آخر که خودش رو توی آینه دید گفت با وجود شباهتهای زیادی که به اون مرد ژاپنی پیداکردم اما هنوز هم ته چهره متفاوتی با اون دارم اگه خب این دو یک شخصیت بودن پس چطور میگفت فرق دارند؟ سوم اینکه اگه پستچی دچار نفرین شده بقیه کاراکترهای این داستان چی؟ یعنی زندگی اونها هم بار و بارها تکرار میشه؟ و چهارمین تناقضی که دیدم اینکه اگه اون پسر جوانی که به جای پستچی آمده بود ه
و همکار دوست صمیمی پستچی شده بود چطور متوجه شباهت این دو تا بهم نشده؟
و همکار دوست صمیمی پستچی شده بود چطور متوجه شباهت این دو تا بهم نشده؟
با فرار پست چی من هم فرار کردم از زندگی و در نامهها و عشق که در نهایت چیزی بجز رابطهی دو تن نبود غرق شدم و در زندگی شرقی در چین با موسیقی درآمیختم و آموختم چیزی که بیشتر از هر چیز نیاز داشتم ذن و آموختن ذن یعنی یافتن خود و خود را یافتن یعنی خود را فراموش کردن و خود را فراموش کردن یعنی یافتن طبیعت بودایی، طبیعت اصلی و ذاتی ما؛ در نهایت چرخهی تکراری زندگی
یک داستان نسبتا کوتاه که نویسنده در اون سعی داره یک مفهوم فلسفی به نام تسلسل رو تشریح کنه. ایده داستان بسیار جذاب هست که زندگی یک پستچی رو روایت میکنه که درگیر یک ماجرای عاشقانه میشه. از سه بخش ابتدایی، میانی و انتهایی کتاب بخش میانی اون برام جذاب نبود چون انگار داستان متوقف شده بود و فقط یک سری اطلاعات عمومی در مورد انواع اشعار و عقاید کهن ژاپنی به خواننده منتقل میشد. بالعکس بخش میانی، بخش ابتدایی کتاب بسیار پر کشش هست و ضربه خوبی در ابتدای کتاب در مورد کار پستچی به خواننده وارد میشه و همچنین نویسنده داستان رو به بهترین شکل به اتمام میرسونه. در کل کتاب ارزش خوندن داره و ضمنا ویراست، ترجمه و نگارش کتاب عالی بود و من اشکال خاصی پیدا نکردم
این کتاب بسیار زیبا بود، کتابی پیچیده که بیانی روان داشت و خواننده رو همراه خودش در درون دنیای هایکو و تایکا غرق میکند بکار بردن جزئیات زیبا باعث شده بود، که این کتاب بدرخشد پستچی مردی است که باوجود داشتن دوستی به نام رابرت و همکاران زیاد بدلیل کسل بودن شغلش احساس تنهایی میکند او هرشب تعدادی از نامههای افراد را به خانه میآورد و مکاتبه آنها با طرف مقابل را میخواند و همین امر باعث میشود که در چرخهای تکرار نشدنی بماند
کتاب خیلی جالب و آخرش خیلی هیجانی تموم شد.
نقد کتاب: پستچی چندوقت بود که نامههای دیگران را میخواند و در این میان زنی به نام سیگولین به مردی به نام گرندپره نام مینوشته پستچی عاشق سیگولین میشود.
روزی گرند پره نامهای در دست دارد و همانطور که نامه را برای پستچیها میآورد با اتومبیلی تصادف میکند و وقتی در حال جان دادن است و دو پستچی بالای سرش ایستادهاند گرندپره کلمه آنسو را به زبان میآورد.
پستچی بعد از مدتی خانه گرندپره را میخرد و مثل او لباس میپوشد و حتی غذایی میخورد که مورد علاقه ی گرند پره بوده را میخورداو همچنان برای سیگولین نامه میفرستد تا سیگولین نفهمد گرندپره مرده است. روزی در آینه خودش را نگاه میکند بجای تصویر خودش گرندپره را در آینه میبیند. او روزی که برای سیگولین نامه نوشته به سمت دوستش و مردی پستچی میرود که شک کرده تازگیها نامههای سیگولین را میخواند همانطور که به سمت پستچیها میرود با اتومبیلی تصادف میکند و فکر میکند که سرنوشت گرندپره برایش تکرار شده و همانطور که دارد میمیرد کلمه انسو به معنای چرخش را بیان میکند و مردی که مثل قبلاً خودش پستچی است به همراه دوستش بالای سر او ایستاده اند
نقد کتاب: پستچی چندوقت بود که نامههای دیگران را میخواند و در این میان زنی به نام سیگولین به مردی به نام گرندپره نام مینوشته پستچی عاشق سیگولین میشود.
روزی گرند پره نامهای در دست دارد و همانطور که نامه را برای پستچیها میآورد با اتومبیلی تصادف میکند و وقتی در حال جان دادن است و دو پستچی بالای سرش ایستادهاند گرندپره کلمه آنسو را به زبان میآورد.
پستچی بعد از مدتی خانه گرندپره را میخرد و مثل او لباس میپوشد و حتی غذایی میخورد که مورد علاقه ی گرند پره بوده را میخورداو همچنان برای سیگولین نامه میفرستد تا سیگولین نفهمد گرندپره مرده است. روزی در آینه خودش را نگاه میکند بجای تصویر خودش گرندپره را در آینه میبیند. او روزی که برای سیگولین نامه نوشته به سمت دوستش و مردی پستچی میرود که شک کرده تازگیها نامههای سیگولین را میخواند همانطور که به سمت پستچیها میرود با اتومبیلی تصادف میکند و فکر میکند که سرنوشت گرندپره برایش تکرار شده و همانطور که دارد میمیرد کلمه انسو به معنای چرخش را بیان میکند و مردی که مثل قبلاً خودش پستچی است به همراه دوستش بالای سر او ایستاده اند
برام عجیبب و غیر منتظره تموم شد فکرشو نمیکردم همچین پایانی داشته باشه همش منتظر این بودم که ببینم سیگولین بعد از دیدن بیلودو چه واکنشی نشون میده اما پایانش برام جالب بود در مورد کل داستانش باید بگم که یک روند کند و نویسنده طی کرده بود و فضا سازی کمی در نظر گرفته بود و جذابیت داستان کم بود اما این نقص و با نثر قشنگش و حال و هوای ادبی و جملههای زیبا و دلنشین تا حد زیادی جبران کرده بود دوستش داشتم حتی میشه گفت برای یه پستچی تنها که عنوان داستان بود خیلی دور از انتظار نبود.
کتاب اوایل خیلی کند پیش میره اما کم کم سرعت میگره موضوع داستان چیز مسخرهای اما میشه قبول کرد پایان بندی کتاب با اینکه مفهومی اما بشدت بده و با این نوع پایان بندی رسمن زمان و مکان بسخره میگره و بدتر از اون داستان پر از حفره میشه که مسخره ترش هم میکنه اگه کسی میخواد بخونه بنظرم زیاد خودشو درگیر نکنه و بنظرم شعرهایی (هایکوهایی) که داشت آخرای کتاب خیلی بهتر میشن.
کتاب زندگی شگفت انگیز یک پستچی تنها اثری است از دنیس تریو به ترجمه مهسا خراسانی و چاپ انتشارات کتاب کوچه. این کتاب دومین اثر نویسنده است که ماجرای زندگی متفاوت یک پستچی را حکایت میکند، مردی که برای رها شدن از زندگی یکنواخت و تنهایی اش، نامههای خصوصی را پیش از تحویل دادن آن به صاحبانشان میخواند. چه کسی اهمیت میدهد نامهای بیست و چهار ساعت دیرتر به دست گیرنده برسد! این نامه خوانیها بیلودو را گرفتار عشق سیگولین میکند، موجودی که ظرافت و سادگی نوشته هایش پستچی تنها را به سوی خود میکشاند.
این کتاب از عشق و احساس حکایت دارد و از نظم و نثر بهره گرفته، رمان با روند و شخصیت پردازی دلچسب و شگفت انگیز پیش میرود و از جذابیت نفس خواننده به شماره میاندازد.
زندگی شگفتانگیز یک پستچی تنها» داستانی تاملبرانگیز، غمانگیز و زیبا، کتابی تاثیرگذار و اثری از نویسندهای جدید و مستعد دنیس تریو است که داستانی پرشور، زیبا و کمیک و تراژیک را با داستان عشقی در قلب رمان خلق کرده است؛ به نوشته کرکسریویو، «زندگی شگفتانگیز یک پستچی تنها» داستانی فلسفی با جزئیات و توضیحات غنی که ممکن نیست در تحریک احساسات خواننده شکست بخورد. رمانی محسورکننده و با مفاهیم فلسفی هوشمندانه و به شدت گزنده، تند و تلخ. اینیدپندنت هم آن را داستانی مجذوبکننده درباره عشق، تنهایی و دنیای مدرن که تماما سختگیرترین خوانندگان کتاب را مجذوب شور و شعف و سوز این نامهنگاری شاعرانه و عاشقانه میکند. و تایمز هم آن را داستانی سرشار از تمثیل و بینشی خوشایند که هر چشم و دل خوانندهای را میفریبد توصیف کرد.
این کتاب از عشق و احساس حکایت دارد و از نظم و نثر بهره گرفته، رمان با روند و شخصیت پردازی دلچسب و شگفت انگیز پیش میرود و از جذابیت نفس خواننده به شماره میاندازد.
زندگی شگفتانگیز یک پستچی تنها» داستانی تاملبرانگیز، غمانگیز و زیبا، کتابی تاثیرگذار و اثری از نویسندهای جدید و مستعد دنیس تریو است که داستانی پرشور، زیبا و کمیک و تراژیک را با داستان عشقی در قلب رمان خلق کرده است؛ به نوشته کرکسریویو، «زندگی شگفتانگیز یک پستچی تنها» داستانی فلسفی با جزئیات و توضیحات غنی که ممکن نیست در تحریک احساسات خواننده شکست بخورد. رمانی محسورکننده و با مفاهیم فلسفی هوشمندانه و به شدت گزنده، تند و تلخ. اینیدپندنت هم آن را داستانی مجذوبکننده درباره عشق، تنهایی و دنیای مدرن که تماما سختگیرترین خوانندگان کتاب را مجذوب شور و شعف و سوز این نامهنگاری شاعرانه و عاشقانه میکند. و تایمز هم آن را داستانی سرشار از تمثیل و بینشی خوشایند که هر چشم و دل خوانندهای را میفریبد توصیف کرد.
داستان بسیار گیرا و جذاب است و ما را به دنیایی از زندگی آرام و صمیمی هدایت میکند که تبدیل به یک زندگی پر شور و زندگی دوباره شده است. روایت این داستان بسیار ساده و گیرا بوده و شخصیتهای داستان نیز بسیار خاص و جالب هستند. در کنار این داستان، نویسنده به خوبی مفاهیم هایکو و ادبیات ژاپن را با زبان ساده و اصطلاحات شیرین و زیبا در داستان به خوانندگان منتقل کرده است که به خوانندگانی که در همین زمینه توجه دارند، مفید خواهد بود. میتوانم بگویم که با خواندن قسمتی از این کتاب، مشتاق شدم تا ادامه آن را بخوانم و جذاب است.
آخر داستان غیر قابل حدس بود برام و خلاف چیزی شد که انتظارشو داشتم و این ویژگی رمان هاییه که منو به خودش جذب میکنه
ولی سوالی ذهن منو درگیر خودش کرد که آیا واقعا چنین چیزی ممکنه که فقط با نوشته و شعرهای یه نفر میتوان به این شدت عاشق شد؟!
ولی در کل رمان خوبی بود که با خوندنش همزمان هم احساس آرامش میکردم هم غم
ولی سوالی ذهن منو درگیر خودش کرد که آیا واقعا چنین چیزی ممکنه که فقط با نوشته و شعرهای یه نفر میتوان به این شدت عاشق شد؟!
ولی در کل رمان خوبی بود که با خوندنش همزمان هم احساس آرامش میکردم هم غم
بد نیست اما شاید تا خوب بودن کمی فاصله داشت هنوز. داستان مربوط به پست چی تنهایی هست که داخل نامههایی که میرسونه کنجکاوی میکنه تا از موضوعات اونها آگاه بشه وبعد در ادامه نامههای آدمهای خاصی رو جدی تر دنبال میکنه... از نقاط قوت کتاب، موضوع کتاب تقریبا جدید بود فضاسازی و اتفاقات واقعا غافل گیرکننده داشت و خواننده تا آخرکتاب نمیتونه حدس بزنه قراره چه اتفاقی بیفته. اما از نقاط ضعفش، ریتم داستان کند و یکنواخته و تا حدود بعد از نیمه کتاب تند نمیشه، دیگه اینکه نویسنده به نوعی غیرمستقیم اما طولانی به معرفی و ستایش شعر ژاپنی یا هایکو پرداخته که گاهی خسته کننده و طولانی میشه وقطعا برای خیلی از خوانندهها جذابیتی نداره.
در شروع داستان با یک زندگی روزمره و کسل و تکراری و تنهایی شخصیت اصلی مواجهیم، بعد از آن داستان رنگ و بویی دیگر میگیرد عشق، احساس، حتی رنگها و اشیا، غذاها و دانههای باران با گفتار نویسنده جان پیدا میکنن و به داستان رنگ و بوی تازه میدهند و باعث شور و شعف کشف شیوه جدید برای ارتباط با هدفی که دنبال میکرد پشتکار و کوشش برای تبدیل شدن به انسان جدید، متعارفهای زندگی آدم قبلی رو در خود خفه میکند و تبدیل به انسان دیگری میشود تا چیز جدیدی خلق کند. با ورود آدمهای مزاحم به دنیای هایکو و اشعارو مدلاسیون چینی و یک نوع تنهایی محض واقعیت ماجرا کم کم راه باز میکند و به او میفهماند که این روند تنها در دنیای ماورا اتفاق افتاده و او بارها میتواند در زندگی موازی این زندگی پر رمزو راز را تکرار کند، این نکته قابل تامل است که او برای چیزی که میخواست تبدیل به آن شود همهی جانش را گذاشت.