نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی هر دو در نهایت میمیرند - آدام سیلورا
4.4
307 رای
مرتبسازی: جدیدترین
Niloo Karimi
۱۴۰۳/۲/۲۸
00
کتاب خوبیه. داستانش به کندی پیش میره ولی پر از جملات عمیق و بحث بر انگیزه که باعث میشه به زندگیت بیشتر فکر کنی. ارزش خوندن داره واقعا.
داستان در مورد دو پسر نوجوان بود که در یک روز قرار بود بمیرند. موضوع داستان ایده قشنگ و جالبی داشت بخشی از مکالمات مفهومی و تامل برانگیز بودن ولی بعضی بخشها تکرار بود و بیشتر حس میشد نویسنده شاخ و برگهای اضافی به داستان داده. ولی در کل موضوع داستان دوست داشتم. بیشتر به افرد جوان توصیه میکنم.
قبل از هرچیز لازم میدونم از ترجمه بسیار روان و عالی که واژگان رو استادانه انتخاب کردن و همچنین خوانش فوق العاده تشکر کنم. به نظرم کتابی بود که به جای خود داستان، بیشتر بعد تصویرسازیها و آینده نگاری هاش راجع به موضوع مرگ و ارتباطش با پیشرفت علم مورد توجه بود. بطور مثال همون قاصد مرگ و اپلیکیشنها و مراکزی که در وابستگی به اون به وجود اومدن نقطه قوت بسیار قابل توجهی بود که خلق جهانی جدید توسط نویسنده رو نشان میده
در کل لذت بردم، مخصوصا در قسمتهایی که به اهمیت افراد و به ویژه دوستها دد زندگی پرداخته میشد
در کل لذت بردم، مخصوصا در قسمتهایی که به اهمیت افراد و به ویژه دوستها دد زندگی پرداخته میشد
فصول ابتدایی واقعا خستهکننده بود اما بعد کمکم بیشتر مورد توجهام قرار گرفت، در مجموع داستان خوب و قابل تاملی بود و میتونه دیدگاه متفاوتی از زندگی رو بهمون بده، اما با وجود شرایط اجتماعی امروز و اینهمه فشار روحی و روانی، این داستان به شدت من رو افسرده و مضطرب کرد به نحوی که در عین حال که دوسش داشتم دلم میخواست زودتر تموم بشه
اجرای راویان و موزیک هم خیلی خوب بود
ممنون
اجرای راویان و موزیک هم خیلی خوب بود
ممنون
درود رمان فانتزی و جالبی بود به شخصه دوست داشتم، گوینده هم خوب بود و کلا لذت بردم، از زمانی که این کتابو گوش دادم زاویه دیدم نسبت به زندگی تغییر کرده و خیلی باز شده، در ابتدا حس کردم چون رمان درباره مرگ هست افسرده کننده باشه ولی الان پی بردم که رمان انگیزشی هست و برای من مفید بود امیدوارم برای شما هم مفید واقع بشه.
من این کتاب رو بعد کتاب (مغازه خودکشی) گوش دادم فوقالعاده حس عجیبی از بودن ونبودن داره از زندگی و زنده ماندن و چه کارهایی داری یا میتونی انجام بدی ولی همش میگی بعدا (زندگی را زندگی کن) از کتاب (کتابخانه نیمه شب) این کتاب رو که دیگه معرف حضور هست بخونید یا گوش بدید مهم درک مفهوم زندگی وزنده بودن هست
مردمی که از مرگ خود آگاه میشوند چگونه رفتار میکنند؟ داستانی که حال مردمانی را میگوید که از مرگ خود باخبرند، هر کدام واکنشی نشان میدهند و نزدیکانشان نیز. متیو و روفوس دو پسر نوجوانی هستند که با آنها تماس گرفته و به آنها میگویند بزودی میمیرند. طی یک پیام رسان با یکدیگر دوست میشوند و میفهمند بهترین دوست یکدیگرند. این کتاب روانی ساده دارد.
اگر اهل شنیدن داستان درباره این موضوع هستین، احساسی و یا نوجوون هستین، کتاب خوبیه. اما اگر دنبال جملههای مفیدی هستین که بتونه پایه و اساس ذهنیتتون رو تغییر بده، بهتون کتاب "هنر رندانه به.... گرفتن" از مارک منسون رو پیشنهاد میکنم. راستش خودم در حال حاضر به قسمت پنجمش رسیدم و داستان بیشتر شکل طنز و رمان گرفته تا اینکه بخواد مثل قسمت اولش یه سری جملات عمیق بهم انتقال بده. من تقریبا ۲۵ سالمه و ترجیح میدم وقت زیادی صرف این کتاب نکنم چون بیشتر اهل کتابای رشد فردی و بهبود عملکرد (Productivity) و فلسفی و روانشناسی و بازرگانی هستم. مگر این که ذهنم کار نکنه و بخوام همینطوری کتاب و پلی کنم که باز هم با وجود دیالوگهای فشرده ش، اکثر اوقات مجبور میشم یه قسمتش و چند بار گوش بدم تا بفهمم چی گفته. ☠️انرژی مثبت خاصی هم که توی داستان نیست. پس شاید بهتر باشه توی این سن گوش ندم..!
ان قدر کتاب احساسات من رو درگیر کرد که در لحظه ی از دست دادن، من هم عمیقا غمگین شدم. تمام نگرانی هارو درک کردم. و نشون میداد که چقدر میشه از زندگی لذت برد و چه چیزهای کوچیکی ممکنه با اهمیت باشه که تو روزمرگی ما گم شده، تفاوت دو شخصیت که چطور باهم کنار اومدن و خواسته های متفاوتی داشتن. ممنون از کتابراه بسیار دوست داشتم کتاب رو اما باید یک بار دیگه گوش کنم چون نکات زیادی برای زندگی داره.
این کتاب را به همهی کتاب خوانهایی که از قضا دوست دارند به کلمه کلمه کتاب خود فکر کنند و در حقیقت کتاب آنها را به درون خود غرق کند پیشنهاد میکنم کتابی است که میتواند در نهایت با اینکه اشکتان را در میآورد قانعتان کند که این بهترین پایان ممکن بود و مخصوصا نویسنده بسیار در شخصیت نگاری هنرمندانه عمل کرده است خواندن کتاب را هم دوست داشتم اما میتوانست بهتر باشد مثلا میتوانست وقفههای کمتری در حرف زدن یک شخصیت باشد اما در کل هم خوانش و هم خودکتاب عالی بود
آیا در همه مدت عمر، زیسته ای یا فقط زنده بوده ای؟ آیا آن را انتخاب کرده ای؟ آیا زندگی، تو را انتخاب کرده؟ آیا زندگی را دوست داری؟ آیا از زندگی کردن پشیمان شده ای؟ مفهوم درک کردن زندگی در حد کمال، همین است. خوندن این کتاب من رو یاد این جمله از اروین یالوم انداخت. شاید ما زندگی رو سخت گرفتیم و زندگی همین لحظات کوچک و بزرگ همین خطاهایی هستن که برای خودمون انجام دادیم. بعد از خوندن این کتاب شدیدا تو زندگیم جای خالی دوستی مثل متیو و روفوس رو احساس کردم و چقدر خوب میشد در این زندگی کوتاه آدم بتونه اونجوری که خوشحالش میکنه زندگی کنه.
کتاب بدی نیست، مخصوصا برای کسانی که از مرگ یا تجربه کردن چیزهای جدید میترسند کتاب الهام بخشیه، همچنین صدا گذاری خوبی هم برای این کتاب در نظر گرفته شده بود. اما خب بنظرم کتاب ریتمی نداشت و خسته کننده بود مخصوصا که از همان اول اخرش معلوم بود و هیچ هیجانی نداشت، البته خب هدف کتاب چیز دیگه ایه و دلیلی هم نداره دنبال هیجان بگردیم ولی خب در مقایسه با کتابخانه نیمه شب این کتاب واقعا چیز زیادی برای گفتن نداشت و بطبع ارزش این همه تعریف و معروفیت رو هم نداشت
کتاب بینهایت آموزنده است هرکسی بسته به نیاز خودش میتونه مفهومی استخراج کنه برای کسی که مدام داره خودش رو با دیگران مقایسه میکنه و احساس کمبود داره فهم عمیق اینکه در نهایت آدمها با تفاوتهایی که دارن سرنوشت مشترکی دارند و سرانجام همه مرگ هست باعث میشه به خودتون عشق بیشتری بدید و با وجود تمام نقصهایی که دارید خودتون رو دوست داشته باشید.
سال نو مبارک بنظرم این رمان در نهایت اشاره به این داشت که لحظه به لحظه زندگى را باید زیست و لذت برد. در لحظه و اکنون زندگى کردن، بزرگترین سرمایه آدمى است. روبرو شدن با ترسها و عبور از واهى بودنشان … عشق ورزیدن به افرادى که بدون آنها زندگى مفهومى ندارد … و در نهایت خودِ واقعى را زیستن بدون ترس از قضاوت شدن …. نکته آخر اینکه به نشانهها دقت کنیم و بی تفاوت رد نشویم،،، خرابى گاز (متییو) و بی توجه رد شدن از خیابان (روف) و از روى خشم قضاوت کردن (دالاى لاما) و…… مادامى که این افراد کنار هم بودن نقاط ضعف هم رو پُر میکردن و ناخودآگاه مراقب هم بودن!! اما مرگ هر کدام در تنهایى بسراغشان آمد … بنظرم اطرافیان ما چه خوب و چه بد، یه جورایى مراقبین ما هستند (در مقام ناظر) رمان جذابى بود بخصوص نحوه گویش، گویندگان عزیز طورى بود که میشد در ذهن، داستان را مجسم کنم… جالبتر اینکه، اجراى خوانش بنحوى بود که، ترغیب شوم براى شنیدن بقیه داستان، یعنى بهیچ عنوان خسته کننده نبود و به بهترین نحو این رمان را لذتبخش کردن، با تشکر از همگى؛ گروه خوانش و کتابراه