معرفی و دانلود کتاب از درون سیاهچاله شماره چهار بوی جنگل می‌آید خانم

معرفی کتاب از درون سیاهچاله شماره چهار بوی جنگل می‌آید خانم

کتاب از درون سیاهچاله شماره چهار بوی جنگل می‌آید خانم به قلم طاهره براتی نیا، حکایت مرد جوانی را روایت می‌کند که که عاشق و دلباخته یک زن مطلقه می‌شود.

این مرد جوان یک زندگی تکراری، از آسانسور تا اتاق استیجاره‌ای‌اش دارد اما پس از این که عاشق این زن می‌شود زندگی‌اش تغییر می‌کند و جلایی تازه به خود می‌گیرد.

در بخشی از کتاب از درون سیاهچاله شماره چهار بوی جنگل می‌آید خانم می‌خوانیم:

آن یک مشت آجیل را گذاشتم توی جیبم. مثل کودکی‌هایم همین چند سال قبل که وقتی کاسه‌ی آجیل را خالی می‌کردم توی جیب شلوارم و از خانه بیرون می‌زدم مثل یک دون ژوان حس کشور گشایی و معامله‌های میلیاردی و یا برنده شدن چندباره توی پوکر را داشتم.

این بار این حس کمی غم‌انگیز می‌نمود و قلبم را فشرده می‌کرد. شاید این حس کشور گشایی به قیمت از دست دادن عزیزانم تمام شده بود... حتما توی خانه الان کاسه‌های آجیل را چیده‌اند لب طاقچه و مهمان‌ها که می‌آیند. فاطمه و راضیه تند تند کاسه‌ها را می‌چینند جلویشان... حتما عمو و زن عمو هم به خانه‌مان آمده‌اند. نیلوفر هم آمده... نیلوفر را همین چند ماه پیش توی طبقه دوم دیدم... آمده بود سونوگرافی کبد و روده... می‌گفت مشکوک به کبد چرب است.

پسرش هم دنبالش بود. پسرش بزرگ بود... شاید هفده یا هجده سال... پشت لبش سبیل نازکی گذاشته بود که معلوم بود تردید داشته بگذارد باشد یا همه را بزند... همان حجب و حیای بی‌دلیلی که توی پسرهای همان سن و سال وجود دارد. یک حیای مضحک و کذایی از اینکه مبادا بزرگتری ببیندشان و فورا ماشالا ماشالا بخواند و بگوید چه مردی شده‌ای برای خودت و دیگر وقت آستین بالا کردن برایت رسیده... بیشتر این تردید بین ریش و سبیل‌ زدن و نزدن ناشی از همین حرف‌هاست که با درون دل آدم سازگاری ندارد.

حتما مامان از آن آجیل‌ها فرستاده زندان برای حسین... حتما بابا کمی هم سوهان و شیرینی از حاج ارباب خریده و آورده... از همان شیرینی‌های مشهدی نرم و تازه که تا می‌گذاشتی توی دهان آب می‌شد. سال تحویل توی فلافلی خوزستان نشسته بودم.