معرفی و دانلود کتاب تمام خشم من

معرفی کتاب تمام خشم من

کتاب تمام خشم من رمانی احساسی و پرکشش از صبا طاهر برای نوجوانان است. داستان درباره‌ی دو نوجوان مسلمان پاکستانی‌تبار به نام‌های صال و نور است که در شهری کوچک در آمریکا زندگی می‌کنند. آن‌ها با مشکلاتی چون فقر، تبعیض نژادی، خشونت خانگی، بیماری و بحران‌های هویتی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. این رمان با نثری شاعرانه و روایت‌های موازی، به مفاهیمی چون بخشش، امید، و رهایی از گذشته می‌پردازد و برنده‌ی جوایز زیادی از جمله جایزه‌ی مایکل ال پرینتز شده است.

درباره‌ی کتاب تمام خشم من

کتاب تمام خشم من (All My Rage)، داستانی جذاب و خواندنی درباره‌ی مهاجرت، دوستی و خانواده را پیش روی خواننده‌های نوجوان قرار می‌دهد. صبا طاهر (Saaba Tahir)، نویسنده‌ی کتاب،‌ روایتی چندصدایی را برای بیان داستان در نظر گرفته است. ماجرای داستان از دیدگاه‌ مصباح، صال و نور روایت می‌شود. این رویکرد به خواننده کمک می‌کند تا درک عمیق‌تری از شخصیت‌های داستان پیدا کند. مولف در کنار روایت داستانی جذاب، به موضوع‌های حساسی مانند اسلام‌هراسی، نژادپرستی، اعتیاد، خشونت خانگی و فقدان پرداخته است. کاراکترهای داستان تمام خشم من، از ایمان به‌عنوان منبعی برای آرامش و امید در روزهای سخت زندگی بهره می‌گیرند.

داستان تمام خشم من، خواننده را با ماجراهای مصباح، زنی رویاپرداز و داستان‌گو، همراه می‌کند. این زن جوان، به‌تازگی به ازدواجی سنتی و ازپیش‌تعیین‌شده، تن داده است. به‌ دنبال انتخاب‌هایی، زندگی این زوج جوان دستخوش تحول می‌شود. آن‌ها برای شروعی تازه راهی ایالات متحده می‌شوند و متلی در جونیپرِ کالیفرنیا دایر می‌کنند.

خواننده در بخش دیگری از رمان تمام خشم در جریان داستان رفاقت صال و نور قرار می‌گیرد. این دو نوجوان، از کودکی با هم رفیق بوده‌اند. در پی اتفاق‌هایی، مشاجره‌ای میان شخصیت‌های داستان رخ می‌دهد. این مشاجره، رفاقت دوستان قدیمی را از بین می‌برد. صال، پسر مصباح، در کنار گرفتاری‌هایی که برای نگهداری متل دارد، نگران سلامتی مادرش است. به‌رغم تلاش‌های شبانه‌روزیِ صال، اوضاع از اختیار وی خارج می‌شود. صبا طاهر در ادامه‌ی داستان تمام خشم من، دوستی میان نور و صال را به‌‌ وسیله‌ای برای نجات از شرایط بغرنجی که در آن گرفتار شده‌اند، تبدیل می‌کند.

کتاب تمام خشم من را انتشارات ابوعطا، چاپ و روانه‌ی بازار کرده است. مینا آزادی، به‌عنوان مترجم این کتاب شناخته می‌شود.

جوایز و افتخارات کتاب تمام خشم من

• نامزد جایزه‌ی گودریدز؛
• برند‌ه‌ی جایزه‌ی مایکل ال پرینتز؛
• نامزد جایزه‌‌ی کتاب لس آنجلس تایمز در بخش ادبیات بزرگسالان جوان؛
• نامزد جایزه‌ی کتاب خوانندگان جوان پنسیلوانیا؛
• نامزد جایزه‌ی کتاب نوجوانان رود آیلند؛
• برنده‌ی جایزه‌ی آملیا الیزابت والدن؛
• جایزه‌ی بوستون گلوب هورن بوک در بخش داستان؛
• نامزد جایزه‌ی لینکلن.

نکوداشت‌های کتاب تمام خشم من

• کتاب تمام خشم من یک داستان عاشقانه، یک تراژدی و یک رویای مسحورکننده‌ی تب‌آلود نوجوانی درباره‌ی معنای خانه است، هنگامی که احساس می‌کنید به جایی تعلق ندارید. (نقد کتاب نیویورک تایمز)
• رویاها بهای سنگینی از رویاپرداز می‌گیرند و این همان چیزی است که برای شخصیت‌های کتاب تمام خشم من اتفاق می‌افتد. این رمانی درخشان، خواندنی، واقعی و توقف‌ناپذیر از صبا طاهر است. (سیرا ویلسون، ویراستار آمازون)

کتاب تمام خشم من برای چه کسانی مناسب است؟

خواننده‌های نوجوان علاقه‌مند به داستان‌های اجتماعی و عاشقانه به‌عنوان مخاطب‌های اصلی کتاب تمام خشم من شناخته می‌شوند. مطالعه‌ی این اثر برای طرفداران ادبیات خاورمیانه با داستانی عمیق و سرشار از احساسات نیز پیشنهاد می‌شود.

در بخشی از کتاب تمام خشم من می‌خوانیم

شاید برای ‌اینکه لمسش می‌کنم یا برای ‌اینکه اسم آما را می‌آورم و یا شاید برای ‌اینکه موقعیتی ندارد که خودش را توی بطری نوشیدنی‌اش غرق کند. شانه‌هایش را صاف می‌کند. نگاهش را می‌دوزد به صورتم و چشم‌هایم داغ می‌شوند؛ یادم نمی‌آید آخرین‌ بار کِی این‌طور نگاهم کرده است.

دلم می‌خواهد بگویم ابو؟ انگار مردی که دو سال گذشته توی خانه لک‌ولک‌کنان قدم می‌زده غریبه‌ای بیش نبوده است و در نهایت می‌توانم از خانه پرتش کنم بیرون و دوباره پدر واقعی‌ام را به خانه دعوت کنم.

دست‌هایم را می‌فشارد. «باشه.» پا می‌شود و به این فکر می‌کنم که نور مدام بهم می‌گوید که با ابو حرف بزنم. باید بعداز آن صحبت بی‌نتیجه‌ی اول، دوباره سعی خودم را می‌کردم، «شما شروع کنین، خودم رو بهتون می‌رسونم.»

ابو که می‌رود حمام، شفیق هم با کاسه‌ی سوپ‌خوری غذا برمی‌گردد، منتها بی‌خدیجه. می‌گوید: «دفتر دادستانی ازش می‌خواد که خیلی زود خودش رو برسونه.» خدیجه وکیل مدافع جنایی است، «یه‌کم بعد میاد دنبالم.»

کاسه را ازش می‌گیرم، هنوز گرم است و آن‌قدر بویش لذیذ است که دلم می‌خواهد بدزدمش و در بروم. همه‌ی محتویاتش را بریزم توی شکمم و سَر هرکسی که بهم نزدیک می‌شود نعره بکشم.

شفیق به جایی که ابو نشسته بود نگاه می‌کند. «نکنه بابات رو ترسوندم؟»