معرفی و دانلود کتاب داستان زندگی یک مرد

معرفی کتاب داستان زندگی یک مرد

زهرا لعل یغمائی در کتاب داستان زندگی یک مرد، سرگذشت زندگی پدربزرگ و مادربزرگش را روایت می‌کند. داستان در مورد مردی به نام حسین است که در تبریز زندگی می‌کند. او بعد از ازدواج با اصرار همسرش راهی تهران می‌شوند اما این مهاجرت قصه‌ی پرفراز و نشیب و متفاوتی را رقم می‌زند.

این کتاب به شما نشان می‌دهد که هیچ خیانت و ظلمی در این دنیا بی‌جواب نمی‌ماند و خداوند جواب خیانتکار، ظالم، جنایتکار و انسان منفی را نه تنها در آخرت، بلکه در این دنیا می‌دهد. پس خوب باشید و برای تمام جهان خوبی بخواهید.

در بخشی از کتاب داستان زندگی یک مرد می‌خوانیم:

حسین با شنیدن سخنان علی لبخندی رضایت بخش زد و گفت: خواهری که برادرش تو باشی، قطعا زن زندگی است. من موافق هستم اگر ایشان هم موافق باشند یکدیگر را ملاقات کنیم با هم صحبت کنیم تا ببینیم خدا چه می‌خواهد. علی گفت: پس من فردا صبح با خواهرم تماس می‌گیرم و به بهانه دلتنگی او را به تهران می‌کشانم. فقط اینکه چطور خودت را به او اثبات کنی، با خودت.

حسین نفسی عمیق کشید و گفت: حتما برادر! این لطف بزرگت را هرگز فراموش نخواهم کرد. من اگر تو را نداشتم چه می‌کردم؟

علی لبخند زد و گفت: این حرف را نزن، هنوز که اتفاقی نیفتاده است حالا برگرد خانه و کمی استراحت کن؛ فردا بعد از اذان به حسینیه برگرد تا به تو بگویم که می‌آید یا نمی‌آید. حسین کاری را که علی خواسته بود انجام داد. روز بعد، طبق قرار حسین به حسینیه رفت تا نتیجه را از علی بشنود. به شدت مضطرب بود و دست هایش از شدت استرس عرق کرده بود و نفهمید چطور نمازش را خواند. پس از اتمام نماز، به دنبال علی گشت و پس از مدتی کوتاه او را یافت. حسین گفت: علی جان، چه شد برادر؟

علی لبخندی زد و گفت: می‌آید، اما این هفته نه هفته آینده تهران خواهد بود. حسین نمی‌دانست از شدت خوشحالی چه کند و در نهایت با کلی تشکر به مغازه‌اش بازگشت. یک هفته، به سرعت گذشت...