معرفی و دانلود کتاب زندگی مخفی و خیالی مری

معرفی کتاب زندگی مخفی و خیالی مری

کتاب زندگی مخفی و خیالی مری، شامل شش داستان کوتاه از فاطمه هدایتی است. او در اثر خود معمای هر داستان را شرح داده و رفته‌رفته گره مشکلات را باز می‌کند. این کتاب شامل شش داستان با عناوینِ «پالتوی سفید»، «زندگی مخفی و خیالی مری»، «دوستم بدار حتی در زمستان»، «بوگاتی زرشکی»، «گرسنگی» و «مرگ لبخند» را در بر می‌گیرد.

درباره‌ی کتاب زندگی مخفی و خیالی مری

کتاب زندگی مخفی و خیالی مری، مجموعه داستان‌‌های کوتاه فاطمه هدایتی است که در شش داستان کوتاه معمای زندگی آدم‌ها را طرح و رفته‌رفته حل می‌کند. نویسنده در اولین داستان کوتاه خود در این مجموعه، از «اِما»، مادر جوانی می‌گوید که در یک روز شوم کودکش را در شهربازی گم کرده و حالا دیگر نه همسرش را دوست دارد و نه می‌تواند بدون پسرش دوام بیاورد. داستان از کشمکش‌های درونی اِما و درگیری‌ او با شوهرش «هری» می‌گوید و مخاطب را با خود همراه می‌کند بداند که چرا پسرک گم شده، حالا کجاست و چطور می‌شود او را به خانه برگرداند.

سایر داستان‌های فاطمه هدایتی در این کتاب نیز، به همین شکل طرح داستانی قوی‌ای دارند و مخاطب را با خود همراه و هم‌مسیر می‌کنند. از آن جایی که داستان کوتاه راهی برای انتقال احساسات است، کتاب زندگی مخفی و خیالی مری نیز با زبان خیال‌انگیز داستان‌هایش مخاطب را همراه می‌کند تا کمی از زندگی مدرن و شلوع امروزی فاصله گرفته و در لابه‌لای داستان‌ها، به خود واقعی‌اش برسد.

این کتاب ذیل مجموعه‌ی فصل نوشتن به همت انتشارات افرا منتشر شده است.

کتاب زندگی مخفی و خیالی مری مناسب چه کسانی است؟

این کتاب به علاقه‌مندان داستان‌ کوتاه پیشنهاد می‌شود.

با فاطمه هدایتی آشنا شویم

فاطمه هدایتی در سال 1371 به دنیا آمده. او نویسنده‌ی داستان کوتاه است و از آثار او می‌توان به دو مجموعه‌داستان کوتاه زندگی مخفی و خیالی مری و «آخرین ترانه برای پادشاه» اشاره کرد.

در بخشی از کتاب زندگی مخفی و خیالی مری می‌خوانیم

ساعت شش و پنجاه دقیقه‌ی صبح مری پیش از آنکه از خانه خارج شود به آینه‌ی کنار در نگاه کرد. همیشه قبل از بیرون رفتن ظاهر خود را بررسی می‌کرد. به نظرش کمی رنگ‌پریده، خواب‌آلود و پیرتر از روز قبل بود اما اگر آینه می‌توانست سخن بگوید تنها یک نظر می‌داد؛ مری دختری زیبا و بدون ‌اعتمادبه‌نفس بود. در آستانه‌ی سی‌سالگی حس می‌کرد عمری طولانی از او گذشته و پا به میانسالی گذاشته است. ژاکت خاکستری‌رنگش را پوشید؛ ژاکتی که یک سایز برایش بزرگ بود و مری عادت داشت لبه‌های آستین آن را بالا بزند. اغلب، لباس‌هایی گشاد انتخاب می‌کرد زیرا پوشیدن‌شان به او حس پنهان شدن و در امان ماندن می‌داد، انگار دیگر هیچ نگاه و توجهی نمی‌توانست به او هجوم آورد.

مری از اول این‌گونه نبود. روزهای دانشگاه به‌قدری شلوغ، هیجان‌زده و پر از شور زندگی بود که هم‌کلاسی‌ها به او لقب «قلب تپنده» داده بودند و اگر یک روز غایب می‌شد به تعداد هم‌کلاسی‌هایش پیام احوال‌پرسی دریافت می‌کرد. مری باهوش، خنده‌رو و بااعتماد‌به‌نفس بود و شاید اگر روز ارائه‌ی مقاله‌اش در ترم آخر استاد او را زیر رگبار توهین و تمسخر نمی‌کشت، هنوز مانند گذشته بود. مری هرگز عادت نداشت جز تعریف و تمجید چیزی بشنود و این عادتش مسیر زندگی‌اش را تغییر داد. بعد از آن روز دیگر نتوانست شروع‌کننده‌ی مکالمه‌ای باشد، در جمعی بدرخشد یا آنچنان که حقیقت داشت توانمندی‌هایش را به یاد آورد.

بعد از دوران دانشگاه مری در بخش بایگانی اداره‌ای مشغول به کار شد. در محل کار همیشه بیشترین تلاش را می‌کرد و البته بیشترین سهم را از نقدها داشت. همکارانش به او لقب «سیبل تیراندازی» داده بودند و هر مشکلی که پیش می‌آمد تیرهای خشم و اعتراض خود را به سمتش پرتاب می‌کردند.

فهرست مطالب کتاب

پالتوی سفید
زندگی مخفی و خیالی مِری
دوستم بدار حتی در زمستان
بوگاتیِ زرشکی
گرسنگی
مرگِ لبخند