معرفی و دانلود کتاب فکرهای بکر آلبرت اینشتین

معرفی کتاب فکرهای بکر آلبرت اینشتین

کدام کودکی را می‌توان پیدا کرد که حداقل یک بار در زندگی آرزو نکرده باشد که ای کاش قدر آلبرت اینشتین باهوش بود؟... کتاب فکرهای بکر آلبرت اینشتین (از مجموعه‌ی افلاطون‌های کوچک) داستانی مصور برای مخاطبین کودک و نوجوان است که یک روز از زندگی اینشتین، نابغه‌ی فیزیک یهودی - آلمانی را به تصویر می‌کشد. این اثر جذاب به قلم فردریک مورلوت نگاشته شده است.

درباره‌ی کتاب فکرهای بکر آلبرت اینشتین

کمتر آدمی را در دنیا می‌توان پیدا کرد نام آلبرت اینشتین (یا آن‌طور که ایرانی‌ها می‌گویند، انیشتین!) به گوشش نخورده باشد. در واقع، این جمله را طور دیگری هم می‌توان بیان کرد: آلبرت اینشتین بی‌شک یکی از مشهورترین افراد در تاریخ معاصر جهان است. این فیزیک‌دان نابغه‌‌ی یهودی فقط به دلیل هوش سرشار و اکتشافات و دستاوردهای علمی‌اش شناخته نمی‌شود؛ بلکه همچنین به دلیل زندگی پرحاشیه، شخصیت عجیب و غریب و البته زبان درازی شناخته می‌شود که در تصویری مشهور از او از دهان آویزان شده است!

داستان زندگی آلبرت اینشتین برای مخاطبین کودک و نوجوان نکات آموزنده و صدالبته سرگرم‌کننده کم ندارد. در کتاب فکرهای بکر آلبرت اینشتین (Albert Einstein's Bright Ideas)، اثر فردریک مورلوت (Frederic Morlot)، پای قصه‌ای خیال‌انگیز و زیبا خواهیم نشست که شخصیت اصلی و قهرمان آن، اینشتینِ بزرگ است. اما از همین حالا به شما هشدار می‌دهیم که اینشتینِ این کتاب، خیلی عجیب‌وغریب‌تر و همین‌طور پیشبینی‌ناپذیرتر از اینشتین واقعی است!

ماجرا و طرح داستانی کتاب فکرهای بکر آلبرت اینشتین، به سیاق دیگر کتاب‌های مجموعه‌ی زیبای افلاطون‌های کوچک، ریشه در واقعیت ندارد و تماماً زاده‌ی تخیل نویسنده است. با این همه، در خلال این کتاب و در حین دنبال کردن قصه‌ی جذابی که روایت می‌شود، با بسیاری از جنبه‌های زندگی و اندیشه‌ی سوژه‌ی اصلی کتاب، یعنی آلبرت اینشتین، آشنا می‌شویم.

کتاب پیش رو (که تا یادمان نرفته باید بگوییم اثری مصور با تصاویر فوق‌العاده چشم‌نواز و بامزه است) یک روز پرحادثه‌ در زندگی آقای پروفسور اینشتین را به تصویر می‌کشد. روزی که در جریان آن اتفاقات عجیب و خطرناک بسیاری رخ می‌دهد. ماجرا از این قرار است که جناب اینشتین مسئول آذین‌بندی یک جشن بزرگ شده است. او قصد دارد با بهره‌گیری از دانش خود در زمینه‌ی فیزیک و الکتریسیته، حسابی در کار چراغانی کردن مراسم جشن از خودش مایه بگذارد و به قول معروف دیگران را انگشت‌به‌دهان کند. در این بین، خواهر عزیزش نیز به او کمک می‌کند. ماجرا امّا -همان‌طور که احتمالاً حدس می‌زنید- آن‌طور که مطابق انتظار است پیش نمی‌رود و حتی بدتر، فاجعه‌ای به پا می‌شود که بیا و ببین! گندی که آقای اینشتین بالا می‌آورد آنقدر بزرگ است که صاحب مهمانی دنبال او می‌کند و آقای اینشتین هم طبیعتاً فرار را به قرار ترجیح می‌دهد. این‌طور است که تعقیب و گریزی بامزه شروع می‌شود و البته در خلال آن کلی اتفاقات جذاب دیگر هم رخ می‌دهد.

در کتاب فکرهای بکر آلبرت اینشتین، نویسنده همان مقدار که به سرگرم‌کننده بودن اثرش توجه داشته، دغدغه‌ی آموزنده بودن آن را هم داشته است. البته منظورمان از «آموزنده» این نیست که در این کتاب با پندهای اخلاقی طرفیم. ابداً اینطور نیست! وقتی می‌گوییم کتاب فکرهای بکر آلبرت اینشتین آموزنده است، منظورمان این است که در آن کلی اطلاعات جالب درباره‌ی علم فیزیک -با توجه خاص به نظریات اینشتین- ارائه می‌شود. خواننده‌ی کودک، نوجوان یا حتی بزرگسالی که این کتاب را در دست می‌گیرد و ورق می‌زند، با سوالات هیجان‌انگیزی مواجه می‌شود که هر یک به نوعی جذابیت‌ها و زیبایی‌های فیزیک و کیهان‌شناسی را به او یادآور می‌شوند. سوالاتی از این قبیل که «اگر با سرعت نور حرکت کنیم چه می‌شود؟»، «آیا سفر در زمان امکان‌پذیر است؟»، «زمان به چه معنی واقعیت فیزیکی دارد (یا ندارد)؟» و ...

کتاب فکرهای بکر آلبرت اینشتین توسط واحد کودک و نوجوان نشر چشمه (کتاب چ) عرضه شده است.

درباره‌ی مجموعه‌ی افلاطون‌های کوچک

کتاب حاضر با عنوان فکرهای بکر آلبرت اینشتین، اثر فردریک مورلوت، به مجموعه‌ای به نام «افلاطون‌های کوچک» تعلق دارد. این مجموعه به قصد آشنا کردن کودکان با اندیشه‌های فلسفی تهیه شده است. هر مجلد این مجموعه به بررسی یکی از اندیشه‌های مهم یک فیلسوف یا اندیشمند مشهور اختصاص دارد. البته نویسندگان مجموعه‌ی افلاطون‌های کوچک، خوب می‌دانند که برای آشناسازی کودکان با فلسفه و دانش و معارف، هیچ دستاویزی بهتر از قصه و داستان ندارند. پس مباحث فلسفی را در قالب روایت و داستان گنجانده‌اند.

از میان آثاری که به مجموعه‌ی مورد بحث تعلق دارند، می‌توان به عناوینی چون «آقای دکارت و شیطان فریب کارش»، «لایب‌نیتس یا بهترین جهان ممکن» و «مرگ سقراط» اشاره کرد. بد نیست در پایان، جمله‌ای را از نشریه‌ی پابلیشرز ویکلی در نکوداشت این مجموعه نقل کنیم: «کتاب‌های فلسفی موجود برای کودکان، عمدتاً به توضیح و شرح ایده‌ها و آرای فلسفی می‌پردازند. کتاب‌های مجموعه‌ی افلاطون‌های کوچک اما، رویکردی داستانی به فلسفه دارند. این کتاب‌ها، رویدادهای خاص زندگی فیلسوفان را، با هدف توضیح نظریات شاخص آن‌ها، به تصویر می‌کشند.»

در نکوداشت کتاب فکرهای بکر آلبرت اینشتین

• متفکران بزرگ در این سری کتاب‌ها از زاویه‌ای جدید معرفی می‌شوند. (Kirkus Reviews)

کتاب فکرهای بکر آلبرت اینشتین مناسب چه کسانی است؟

کودکان و نوجوانانِ علاقه‌مند به دانش فیزیک و دوست‌داران قصه‌های سرگرم‌کننده، مخاطبین اصلی این کتابند.

در بخشی از کتاب فکرهای بکر آلبرت اینشتین می‌خوانیم

آلبرت که دید زورش به مهمان‌خانه‌دار نمی‌رسد و وضع ناجور است با ترس‌ولرز توضیح داد: «خیلی مطمئن نیستم آقا، اما فکر می‌کنم توضیحی دارم؛ در دبیرستان آموخته‌ام که نور پدیده‌ای کاملاً آنی نیست و حتی اگر با شتاب زیاد حرکت کند سرعت نامحدود ندارد. در واقع، خیمه‌ی شما آن‌قدر بزرگ است که یک ثانیه‌ طول می‌کشد تا نور به انتهای آن برسد.» «من از این حرف‌ها چیزی نمی‌فهمم. واویلاااا! تو را به خدا هر کاری لازم است بکنید. می‌خواهم نور در یک‌آن به تمام مشتری‌هایم بتابد. فرصت دیگری به شما می‌دهم. یک ساعت دیگر، درست سر ساعت یازده، دوباره امتحان می‌کنیم. این‌بار بهتر است کار ‌کند، وگرنه آشی برایتان بپزم که یک وجب روغن رویش باشد.» شاتِن‌هَمِل برگشت و به آشپزخانه رفت. دوستان ما فکرهایشان را حسابی به کار انداختند. باید به هر قیمتی شده راهی پیدا می‌کردند تا آن نور لعنتی سریع‌تر به انتهای خیمه برسد، وگرنه مهمان‌خانه‌دار خیلی عصبانی می‌شد.

مایا، که حواسش به درِ باز سالن بود، ناگهان فریاد زد: «آلبرت، این قهرمان را ببین.» پرتاب‌کننده‌ی کوتوله‌ای بالای یک سکو دیده می‌شد. روی تابلویی نوشته شده بود: «نیلز بور، پرتاب‌کننده‌ی کوتوله، تحصیل‌کرده‌ی دانشگاه کپنهاگ.» این قهرمان قوی‌هیکل، که در رقابت‌های بین‌روستایی حمل گاو در اِشلِسویگ‌هولشتاین سه‌بار برنده شده بود، در میان هیاهوی تماشاگران به‌راحتی وردستش را به داخل جعبه‌ای شنی پرتاب می‌کرد که آن طرف سکو قرار داشت. دلیل دیگر شهرت نیلز بور شرکت در نمایشی شبانه بود که در آن کوتوله‌های فانوسدار را به همه‌طرف پرتاب می‌کرد. مردم از سرتاسر قلمروِ پادشاهی به جشنواره‌ی اکتبر آمده بودند تا این نمایش موشکی پُرهیجان را تماشا و تحسین کنند. آلبرت، که چشمانش برق می‌زد، از مایا پرسید: «می‌خواهی بفرستمت از این سر انبار پرواز کنی به آن سر؟» مایا، که کمی دلخور شده بود، با اعتراض گفت: «نخیر، اصلاً، ولی ببین او چه‌طور از شتاب بهره می‌گیرد تا به پرتابش قدرت بدهد!» آلبرت اعتراف کرد: «درست می‌گویی. شیء برای این‌که سریع‌تر حرکت کند به شتاب نیاز دارد. می‌خواهم این روش را امتحان کنم و کله‌ی هاینریش را، که مثل نعش آن‌جا خوابیده، با پیراشکی هدف بگیرم.»