معرفی و دانلود کتاب قصه طلسم شیطانی (الطلسم الشیطانی)

معرفی کتاب قصه طلسم شیطانی (الطلسم الشیطانی)

در کتاب قصه طلسم شیطانی (الطلسم الشیطانی)، تالیف محمد شقاقی، داستانی جالب و آموزنده از اهالی روستایی پر رمز و راز را می‌خوانیم که خیلی زحمتکش و پُرکار هستند. شخصیت شجاع داستان که مجید نام دارد، به دنبال از کار انداختن طلسم شیطانی‌ست که در این بین دوستانش هم به او کمک می‌کنند...

این کتاب دو زبانه بوده و داستان آن به دو زبان فارسی و عربی آورده شده است.

در بخشی از کتاب قصه طلسم شیطانی می‌خوانیم:

یک گروه دیگه که پیر‌مردها و پیر‌زن‌ها آن را تشکیل می‌دادند، حرفشان این بود که: «خیلی قدیما، این آبادی کدخدایی داشته به نام میرزا ‌ولی و درست در همون سال‌ها قحط‌سالی غوغا می‌کرده تا مردمی که در وفور نعمت، شکرگزار پروردگارشون نبودند، به این وسیله تنبیه بشوند. در همون اوضاع و احوال در یکی از شب‌ها، کدخدا در خواب شخصی را می‌بیند که صورتش را پوشانده و به او می‌گوید: آهای میرزا، بعد از مدتی قحط‌سالی از بین خواهد رفت و زمین‌های شما پر از محصول خواهد شد، اما برخی از محصولاتتان در امان نیستند و شما چیزی به جز خاکستر عایدتان نمی‌شود و این طلسمی است که به نام مجید نامی، نوشته شده است.»

وجماعۀ أخری من الشیوخ تقول: إنّه فی قدیم الزّمان، کان لهذه القریۀ فی زمن القحط مختارٌ إسمه "میرزا" وآنذاک رأی "میرزا" فی المنام رجلاً مقنعاً و قال له: یا میرزا! هذا القحط سیزول بعد مدۀ و ستعود أیام الخیر و البرکۀ علی مزارعکم و محاصیلکم و لکنکم ستفقدون بعض المحاصیل و تحصدون الرمال!!! و هذا أثر طلسمٍ یبطله شخص یُسمّی مجیداً.

خلاصه... هر کس چیزی می‌گفت و نُقل صحبت‌های سر کُرسیِ اهالی در زمستان‌های سرد و سوزناک همین حرف‌ها بود.

در کنار مسجد آبادی، خانه‌ای گِلی و قدیمی قرار داشت که پنجرۀ چوبی و دود گرفتۀ آن به طرف مسجد باز می‌شد. توی این خانه پیر‌زنی با نوۀ دلبندش که یادگار فرزندش بود، زندگی می‌کرد. اسم نوۀ پیرزن، مجید بود. پدر و مادرِ مجید، خیلی وقت‌ها پیش که مجید تازه به دنیا اومده بود، دار فانی را وداع گفته بودند و مجیدِ قصۀ ما رو توی این دنیای بزرگ، تنها گذاشته بودند.

خلاصۀ القول... فکلٌ یقول شیئاً و روایۀ هذه القصّۀ تجری علی ألسن الناس... .

کان بجانب المسجد بیت من الطین بنوافذ خشبیۀ قدیمۀ ومتربۀ یُفتَح باتّجاه المسجد و فی هذا البیت الصغیر عجوزٌ تسکن مع حفیدها العزیز الذی کان ذکری لولدها و إسمه مجید.

توفّیت والدۀ مجید ومن ثمّ والده عندما کان مجید وُلد توّاً و ترکا مجید وحیداً فی هذا العالم الکبیر.