معرفی و دانلود کتاب هم جهانی

معرفی کتاب هم جهانی

عنوان کتاب هم جهانی، بسیار هوشمندانه انتخاب شده است. شخصیت‌های این کتاب به نوعی سفری درونی و بیرونی کشانده شده و مسیر سخت و پرچالشی را می‌گذرانند. از جهتی می‌توانیم این اثر را در دسته‌ی آثار معنوی و عرفانی قرار دهیم. اما هدف افسانه احمدی برای تألیف این کتاب، نمایاندن چالش‌های اجتماعی و فردی زنان در مسیر خودشناسی و کشف حقیقت بوده است.

درباره‌ی کتاب هم جهانی

هم جهانی رمانی پراتفاق و جنجال‌برانگیز نیست؛ اما داستان چندان ساده‌ای هم ندارد. افسانه احمدی ادبیات داستانی را با مفاهیم عرفانی و اسلامی تلفیق کرده است. به باور این نویسنده، نقش عرفای زن در طول تاریخ، دست کم گرفته شده است و کشف و شهود زنانه را اغلب جدی نگرفته‌اند. وی با همین هدف دست به انتشار کتابی زده است که در آن معنویت و عرفان با مسائل اجتماعی و فرهنگی در هم آمیخته است.

شخصیت اصلی کتاب هم جهانی، زنی به نام عالیه است. او به همراه همسر و پسر خود زندگی می‌کند. این زن به‌دور از کلیشه‌های اجتماعی و جنسیتی، شخصیتی مستقل و قوی برای خود ساخته است. او می‌خواهد در کار خود پیشرفت کند، اما نه از مسیر یکنواختی که همه طی می‌کنند. عارفه مدام به درون خود رجوع می‌کند و در مسیر خودشناسی گام برمی‌دارد. شور و اضطرابی توأمان همراه او است. اما آیا این اضطراب از نوعی خلاء عاطفی است؟ یا شاید جنگیدن مداوم در طول زندگی عرصه را برای او تنگ کرده؟ آیا عارفه به آرامش می‌رسد؟ کتاب را بخوانید و از این روایت روان‌شناختی و انگیزشی لذت ببرید.

کتاب هم جهانی برای شما مناسب است اگر

• به دنبال شنیدن صدایی زنانه و مستقل در ادبیات معاصر کشور هستید.
• از داستان‌های اجتماعی همراه با تحلیل‌های معنوی و فلسفی لذت می‌برید.
• از سبک‌های نوین روایت و داستان‌پردازی لذت می‌برید.

در بخشی از کتاب هم جهانی می‌خوانیم

فکر برگشت به تهران مضطربش می‌کند. تنها خوبی تهران امیرسام است که حالا نزدیک یک ماه است ندیده‌اش. دیگر تهران چیزی برای وسوسه‌کردن ندارد. فکر برگشتن به کار و گم‌شدن توی ارقام و پیدا‌شدن امیرعلی که او را مالک یک بانک خصوصی می‌داند که قدرت اهورایی دارد و می‌تواند تمام مشکلات را حل کند، ترس به دلش می‌اندازد. برای همین هم باوجود نم‌نم باران باز دلش هوای کوه‌پیمایی می‌کند و تنها می‌زند به سربالایی نفس‌گیرش. دیگر از مزاحم نمی‌ترسد. این بار با آمادگی بالا می‌رود. چاقوی آشپزخانه را از تیزی فروبرده داخل جیب کنار زانوی شلوارش. هیچ‌کس حق ندارد آزادی‌اش را تهدید کند. چند ماشین رد می‌شوند اما کاری ندارند. فقط چرخشان آب‌های جمع شده توی گودال‌ را می‌پاشد روی کتانی رابعه. بعداز ردشدن ماشین دوباره از حاشیه به متن جاده می‌آید. حضوری کامل دارد. با توجهی بی‌اندازه به اکنون. بی‌توجه به هرکه یا هرچه. او تمام این روزها تمرین اکتساب این فضیلت را کرده. حاضربودن جسم و جان با هم. و بهره‌مندی از تمام چیزهایی که قرار داده شده‌اند برای آموختن.

بعد از بازگشت یک راست می‌رود سر وقت درخت پرتقال. چاقو را از جیب در می‌آورد و مثل شمشیر گردن یکی از پرتقال‌ها را می‌زند. خون از بالا سرریز می‌شود روی پوست پرتقال. با خوردن خون پرتقال حسی بدوی به او دست می‌دهد و آزادی‌ای که از هر قیدی رهاست. به تهران فکر می‌کند. به میدان کاج سعادت‌آباد. به سوسن و دیداری که می‌تواند خوب باشد. نمی‌ترسد. ترس، به‌بند‌کشیدن خواسته‌های انسانی انسان است. چرا باید از بیرون آزاد و از درون در بند باشد. فقط کافی است برای داشتن این آزادی هزینه دهد. آزادی‌های بزرگ هزینه‌های بزرگ می‌طلبند.

فهرست مطالب کتاب

غَلَس: یک متر جا از تمام دنیا
روشنا: تمام دنیا به‌جز یک متر جا