دانلود رمان پول ارباب بدی است

در هر باشگاهی یک نفر موی دماغ آدم می‌شود، باشگاه تاجگذاری هم یکی از این موی دماغها را داشت. در حقیقت با آن که یک حملة هوایی در شرف وقوع بود، جریان زندگی عادی تغییری نکرده بود.

سرگرد پرتر (porter) افسر سابق هندی روزنامه‌اش را باز کرد و چند سرفه برای صاف‌ کردن سینه‌اش سرداد. همه از نگاه‌ کردن به چشمانش پرهیز کردند ولی فایده‌ای نداشت.

وی گفت:

- می‌بینم خبر مرگ گوردون کلود (Gordon Cloack) در روزنامة تایمز (Times) منعکس است، البته بسیار محتاطانه:

- روز پنجم ماه اکتبر بر اثر عملیات دشمن.

همین و بس. نه آدرسی داده و نه نشانه‌ای. راستش این است واقعه در نبش منزل مسکونی کوچک من رخ داد.

یکی از خانه‌های بزرگ روی تپة کمپون، می‌توانم به شما بگویم مرا کمی تکان داد. می‌دانید من یک سرپرست بودم که گوردون به تازگی از آمریکا بازگشته بود. وی در آمریکا مأموریت داشت برای دولت متبوع خویش خرید کند.

در آمریکا گوردون با یک زن بیوه بسیار جوانتر از خویش که مثل دخترش به نظر می‌رسید ازدواج کرد. خانم اندرهی را در نیجریه می‌شناخت.

سرگرد پرتر مکث کرد. هیچکس علاقه‌ای نشان نداد که سرگرد به گفتارش ادامه دهد. روزنامه‌ها ظاهراً جلو صورتها قرار گرفت، گویی همه غرق مطالعه‌اند!