معرفی و دانلود کتاب صوتی صمد، بزرگ‌ مرد کوچک

معرفی کتاب صوتی صمد، بزرگ‌ مرد کوچک

رضا بهرامی کتاب صوتی صمد، بزرگ‌ مرد کوچک را بر اساس ماجرایی واقعی نگاشته است. این رمان کم‌حجم که به زبان آلمانی نیز ترجمه شده، درباره زندگی پسری روستایی به نام صمد است که قصد دارد تمام نیروی خود را در جهت محقق ساختن رویاهایش به خدمت بگیرد...

درباره کتاب صوتی صمد، بزرگ‌ مرد کوچک:

رضا بهرامی نویسنده‌ی حوزه‌ی تجارت و موفقیت است. از او پیش از این کتاب غیر ادبیِ جالب توجهی با عنوان «معجزه حرکت» به انتشار رسیده، که در آن اصول دستیابی سریع به ثروت و رفاه مادی، با زبانی صاف و ساده بیان گردیده است. بهرامی در کتاب صمد، بزرگ‌ مرد کوچک اما، سراغ ژانری متفاوت برای بیان ایده‌هایش رفته است: داستان!

در این اثر به ماجراهای زندگی شخصیت جوانی به نام صمد گوش خواهید سپرد که می‌کوشد از پس مشکلات ریز و درشت زندگی، از جمله فقر و تنهایی ، راهی به سوی دنیایی بهتر بجوید و برای خود زندگی‌ای شادتر و پربارتر بسازد.

رضا بهرامی با نگارش کتاب صمد، خواسته به مخاطبین خود گوشزد کند که در دنیای امروز، جز از جاده‌ی همت و تلاش مضاعف، نمی‌توان به مقصدِ موفقیت و شادکامی رسید. از دیگر عقاید بهرامی، که در ضمنِ داستان صمد به خوبی بیان شده، این است که اعتقادات آدمی در سرنوشتش تأثیری به‌سزا دارد. چنانچه به جرئت می‌توان چنین ادعا کرد: تو همان چیزی هستی که به آن می‌اندیشی.

لازم است که در پایان، بار دیگر یادآوری کنیم که بهرامی کتاب صمد را بر اساس دیده‌ها و تجارب واقعی‌اش نوشته است؛ با این حال عنصر تخیل نیز در این کتاب حضوری پررنگ دارد.

کتاب صوتی صمد، بزرگ‌ مرد کوچک مناسب چه کسانی است؟

اگر مایل‌اید به یک داستان شیرین فارسی گوش دهید که در عین سرگرم‌کننده بودن، آموزنده نیز باشد، کتاب صمد، بزرگ مرد کوچک انتخاب مناسبی برایتان خواهد بود.

با رضا بهرامی بیشتر آشنا شویم:

وی به سال 1356، در شهر تهران دیده به جهان گشوده است. حیطه‌ی فعالیت‌های کاری و هنری بهرامی طیف گسترده‌ای را شامل می‌شود؛ از مدیریت کسب و کار گرفته تا نویسندگی، خوانندگی و صداپیشگی. او کار دوبله را زیر نظر مرحوم چنگیز جلیلوند آموخت. از رضا بهرامی جز کتاب صمد، بزرگ‌ مرد کوچک، اثری با عنوان «معجزه حرکت» نیز به انتشار رسیده است.

در بخشی از کتاب صوتی صمد، بزرگ‌ مرد کوچک می‌شنویم:

صمد نشست روی تخت. سینی غذا جلویش، نگاه پر از امیدش را به من دوخت و گفت: «بعد از حرف‌های پدرت، یه لحظه هم نبود که از فکرش بیام بیرون. از صبح که با هم از خونه می‌زدیم بیرون، تا وقتی سرمو می‌ذاشتم رو بالش فکر می‌کردم. گاهی یه جرقه باعث می‌شد تا صبح نخوابم و هی فکر کنم. بالاخره یاد یکی از دوست‌های بابام افتادم. می‌دونستم تو کار صادرات میوه‌ست و برای خودش کیا و بیایی داره. یعنی تو حوزه‌ی کارش آدم کله‌گنده‌ایه. نه می‌دونستم کجاست، نه شماره‌ای ازش داشتم. بالاخره با کلی پرس و جو تونستم تلفنش رو پیدا کنم و باهاش تماس گرفتم. خودمو معرفی کردم و یه قرار ملاقات باهاش گذاشتم. یادته گفتم قراره برم با حاج آقا حرف بزنم؟ این حاج آقا همون دوست بابامه.»

یادم بود. «حالا غذاتو بخور، سرد بشه از دهن میفته.»

فهرست مطالب کتاب صوتی