نقد، بررسی و نظرات کتاب حال دلم - روشنک صادقی
4
1002 رای
مرتبسازی: جدیدترین
محمدصادق احمدیار
۱۴۰۲/۲/۲۴
00
یاد شعر داریوش افتادم: خوشا پیدا شدن در عشق، برای گم شدن دریا
با سلام نویسندگی یک هنره و خلق هنر نیاز به خلاقیت داره هرچی رمان ایرانی خواندم همش تکراری بود این رمان رو به دلیل رای بالا انتخاب کردم گفتم شاید متفاوت باشه ولی نبود همه رمانها دختر پسر خوشگل خوش هیکل حتما شرکت و کارخونه هست میرم خرید کلی لباس میخرن دخالت اطرافیان خونه مثل عمارت جملههای کلیشهای اتفاقات تکراری فقط این رمان شمال و کم داشت عین رمان دیگه ایرانی باشه آهان گیتار زدن ینا هم که همیشه هست کمی خلاقیت نمیشه مثلاً یه رمانی زن موفق باشه به جای خوشگلی؟
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده محترم. رمانتون خیلی عالی بود واقعا از خوندنش لذت بردم انقدر همه جریانات رو دقیق توصیف کردید که من لحظهای نتونستم از خواندنش غفلت کنم دستمریزاد......... طبیعی هست گاهی پاپان داستان ناراحت کننده هست قرار نیست تمام داستانها پایان خوشی داشته باشند خیلیها در مملکتمون به هر دلیلی که برای خودشان محرض هست دست به خودکشی میزنند این اقدام البته ناشایست هر روز در کنار گوشه کشورمان در حال وقوع هست بناباین چیز تازهای به نظر نمیرسه که اینچنین نویسنده رو مورد نکوهش قرار داد به نظرم با تمام بد بودن اقدام شخصیتهای اصلی داستان، باید به افکار و تصمیمات آنها احترام گذاشت.
خیلی قشنگ بود. کتاب کوتاه اما عالی اما خب خودکشی یک گناه بزرگه. حتی اگر برای عشق باشه. میتونست پایانش خوب باشه. حالا برای اینکه داستان پایانش متفاوت باشه، نمیشه از این گناه بزرگ استفاده کرد. دلناز و شاهین اون دنیا عذابی میکشند بابت این خودکشی و شاید هیچ وقت به هم نرسن. پس این راه مناسبی برای پایان داستان نبود چون روح آن نوجوانی که کتاب را میخواند اذیت میشود و حتی آخرش برای خود من هم قابل فهم نبود
موضوع رمان خیلی خوب بود داستان کشش وجذابیت خوبی داشت اما حیف اخرش بدتموم شد چرا دلناز هیچ کسی رونداشت چراحتی دوستش مریم هم هیچ سراغی ازدلناز نگرفت چرابه خانه پدریاش سرنزد ادمایی باشخصیت شاهین روح بلندی دارندوچه زیبا شخصیت وجودی شاهین به تصویرکشیده شد مردی که نماد جوان مردی بود اماچرامردی بااین شخصیت باید خودکشی کندبه نظرم شاهین یا ایست قلبی میکرد یا صبوری اما دلنازوشاهین هردوزنده بودن چون زن چهل ساله همون دلناز بود وپیرمردگیتاربه دست همون شاهین
داستان خوبی داشت. اتفاقهای جدید و متفاوتی میافتاد، ولی بازهم حال و هوای داستان ایرانی رو داشت. بین رمانهای خارجی که میخونم، واقعا گاهی دلم برای رمان ساده و روان و بی الایش ایرانی تنگ میشه... انگار اشنایی با اسامی ایرانی و درک زندگی و فرهنگ خودمون، داستان راحتتر دنبال میشه و نیاز به فکر کردن و ربط دادن قضایا نداره... واقعا برای من مثل استراحتی بین مطالعه رمانهای خارجی میمونه و لذتبخشه. ممنون از کتابراه
داستان که با درد شروع میشه و با درد تموم میشه بنظر من آدم سراغ رمان و داستان میره که از زندگی واقعی کمی دور بشه اما این رمان تلخ بدتر آدمها رو ناامید و به خودکشی و دست کشیدن از زندگی میرسونه و از نظر من و چیزهای که شنیدم اگر در یک زندگی انسان به عشق واقعیش نرسه در زندگی بعد حتما میرسه اما این دختر در هر دو زندگی سخت و تلخی داشته
قلم نویسنده رو که بسیار زیبا، پرکشش، سرشار از توصیفات لطیف و ستایشگر عشق پاک و آسمانی بود دوست داشتم. بدون خوندن نظرات هم سراغ داستان رفتم. سیر داستان تا فصل سرنوشت خوب بود و با شروع این فصل بوی جدایی تلخ و مرگ رو حس میکردم و سعی کردم صفحهای جلوتر نخونم اما پایان دور از انتظار بود به چند دلیل: ۱. دلنازی که قبل از ۱۵ سالگی آنقدر هوش و تدبیر داشته که فاجعه تعرض رو به بیمارستان و شکایت و جابجایی شهر و محل زندگی بکشونه چطور بعدتر در سن ۱۸ سالگی بعد از تحمل این حجم از مصایب و البته بهبودی با نسخه عشق و امید به زندگی با شاهین و پشت سر گذاشتن رنجها به این پایان میرسه در صورتیکه اگر شاهین مرده بود و کورسوی امیدی برای خلاصی نبود ارتکاب آن معنا میداشت ۲. شاهین ۳۸ ساله باکوله باری از تجربه، تخصص، روابط، مشاور وکیل و پزشک، روح مردانگی، جوانمردی و خویشتنداری با شراب و سیگار که در سرتاسر داستان به کرات اشاره شده بود و خود دمنده زندگی به کالبد و روح دلناز بود چطوربه این تصمیم تن میده
پناه بردن شاهین به سیگار و مستی شبانه از عشق دلناز برایم یادآور داش اکل بود با این تفاوت که اینجا طوطی وجود نداشت و خوشبختانه ماجرای دلدادگی شاهین رو همه به جز دلناز میدانستند...
درباره زنهای ابتدا و انتهای داستان با رد تناسخ بیان نویسنده از سیالی ذهن برایم گویا نبود.
و در آخر چون بیشتر کتابخوانان جوان و نوجوان هستند و حتی میانسالان... ایکاش صاحبان قلمهای زیبا شراب، سیگار، اعتیاد و امثالهم را به کناری نهاده و با جادوی قلم از تاب آوری، تدبیر، تفکر، تحمل، تعمق و عشق وامید به زندگی، زندگی، زندگی بنگارند.
آرزوی موفقیت برای خانم صادقی و تیم کتابراه
پناه بردن شاهین به سیگار و مستی شبانه از عشق دلناز برایم یادآور داش اکل بود با این تفاوت که اینجا طوطی وجود نداشت و خوشبختانه ماجرای دلدادگی شاهین رو همه به جز دلناز میدانستند...
درباره زنهای ابتدا و انتهای داستان با رد تناسخ بیان نویسنده از سیالی ذهن برایم گویا نبود.
و در آخر چون بیشتر کتابخوانان جوان و نوجوان هستند و حتی میانسالان... ایکاش صاحبان قلمهای زیبا شراب، سیگار، اعتیاد و امثالهم را به کناری نهاده و با جادوی قلم از تاب آوری، تدبیر، تفکر، تحمل، تعمق و عشق وامید به زندگی، زندگی، زندگی بنگارند.
آرزوی موفقیت برای خانم صادقی و تیم کتابراه
بسیار عالی و زیبا نوشته بودن
بجز پایان داستان
روح و روان رو بطور خیلی بدی درگیر میکنه و کلا خودکشی کردن اونم برای هردو بسیار تکنیک ضعیفی بود که مشخصه نویسنده میخواسته داستان عاشقانهاش از حالت کلیشه بیرون بیاد
داستانهای عاشقانه با پایان خوش، تکراری و کلیشهای هستن ولی برای خواننده جذابتره و بعداز پایان داستان حس بهتری رو به خواننده القا میکنه
بجز پایان داستان
روح و روان رو بطور خیلی بدی درگیر میکنه و کلا خودکشی کردن اونم برای هردو بسیار تکنیک ضعیفی بود که مشخصه نویسنده میخواسته داستان عاشقانهاش از حالت کلیشه بیرون بیاد
داستانهای عاشقانه با پایان خوش، تکراری و کلیشهای هستن ولی برای خواننده جذابتره و بعداز پایان داستان حس بهتری رو به خواننده القا میکنه
سلام خدمت نویسنده محترم عالی و بی نظیر بود همه داستانها که خوب تمام نمیشود چون زندگی ادمهای زیادی هستن که اخرش تلخ تموم میشه چرا باید داستان هایمان همشون ب خوبی خوشی تموم بشه بنظرم ب جامعه واقعی نظر داشت کافی دورو بر خودتون نگاه کنید دلنازها میبینید که درگیر اینجور زندگی تلخ هستند
نظر:
داستان بسیار زیبایی بود
نقد:
ولی پایانش خیلی باعث کم شدن ارزش داستان شده بود و اگه با یه پایانی بهتر مثل رسیدن این دوتا بهم یا... تموم میشد حال خواننده هم گرفته نمیشد!
من یه چیزی روآخرش درست متوجه نشدم یکی جواب بده:
اینکه این داستان از زبون دلناز بود؟ ینی آخر داستان که گفت هنوز زیبا بودم منظورش دلناز بوده؟ مگه نگفت که دلناز خودشو کشته پس یهو چی شد که زنده شد؟ مگه عموش گواهی فوتشو نشون پسره نداد؟ یعنی این گواهی فوت و کل این داستانا دروغ بوده؟
داستان بسیار زیبایی بود
نقد:
ولی پایانش خیلی باعث کم شدن ارزش داستان شده بود و اگه با یه پایانی بهتر مثل رسیدن این دوتا بهم یا... تموم میشد حال خواننده هم گرفته نمیشد!
من یه چیزی روآخرش درست متوجه نشدم یکی جواب بده:
اینکه این داستان از زبون دلناز بود؟ ینی آخر داستان که گفت هنوز زیبا بودم منظورش دلناز بوده؟ مگه نگفت که دلناز خودشو کشته پس یهو چی شد که زنده شد؟ مگه عموش گواهی فوتشو نشون پسره نداد؟ یعنی این گواهی فوت و کل این داستانا دروغ بوده؟
خیلی تاثیر گذار بود، نویسنده کلمات رو جوری مثل یک پازل از تصویری زیبا کنار هم چیده که هر خوانندهای رو محو خود میکند گویی در همان لحظه و در همان مکانی و البته کنار شخصیت ها..
قدرت قلم و البته ذهن نویسنده درجای خود خیلی قوی و زلال هست.
انتقادی ندارم چون نویسنده اینگونه آغاز و پایانی برای نوشته تجسم کرده و خواسته خودشان هست که چگونه آغاز و پایان یابد اما بهتر هست که توجه کرد؛ اکثر مطالعه کنندهها جوان الخصوص نوجوان هستند و آسیبهای روحی و روانی به آنها وارد میشود.
به امید درخشش هر چه بیشتر قلم شما و زلالیت ذهنتان.
قدرت قلم و البته ذهن نویسنده درجای خود خیلی قوی و زلال هست.
انتقادی ندارم چون نویسنده اینگونه آغاز و پایانی برای نوشته تجسم کرده و خواسته خودشان هست که چگونه آغاز و پایان یابد اما بهتر هست که توجه کرد؛ اکثر مطالعه کنندهها جوان الخصوص نوجوان هستند و آسیبهای روحی و روانی به آنها وارد میشود.
به امید درخشش هر چه بیشتر قلم شما و زلالیت ذهنتان.
سلام، بنظرم یکی از زیباترین رمانهایی بود که تا حالا خوندم ولی تا قبل از چند صفحهی آخرش... واقعا تلخترین و ناگوارترین ابزار رو برای پایانش انتخاب کرده بودید... اگر اینجوری تموم نمیشد قابلیت اینکه چند بار دیگه هم خونده بشه رو داشت ولی واقعا پایانش از ارزش بالاش خیلی کم کرد
خانم صادقی عزیز، امیدوارم این پیام رو بخونید و به عنوان خوانندهی این رمانتون و کسی که واقعا به توانمندی قلمتون باور داره، میخوام پیشنهاد بدم اگر ممکنه کتابی با عنوان حال دلم ۲ بنویسید که حداقل تمام این تلخی هارو انکار کنه با هر عنوانی که صلاح میدونید.. در قالب اینکه سفر شاهین و همه اون اتفاقات خواب بوده... واقعا ایده دیگهای به ذهنم نمیرسه برای ترمیم این همه تلخی
واقعا حیف اون رمان بود که اینجوری تموم بشه
مطمئنم اگر چنین کتابی بنویسید و این پایانی که غیر قابل درک هست رو ترمیم کنید همهی کسانی که این رمان تون رو خوندن حمایت خواهند کرد.
این رمان پتانسیل تبدیل شدن به یکی از زیباترین رمان هارو داشت اگر که با پرپر شدن دو تا جوون پر از شوق و آرزو ختم نمیشد.
واقعا حیفه!!!!!
خانم صادقی عزیز، امیدوارم این پیام رو بخونید و به عنوان خوانندهی این رمانتون و کسی که واقعا به توانمندی قلمتون باور داره، میخوام پیشنهاد بدم اگر ممکنه کتابی با عنوان حال دلم ۲ بنویسید که حداقل تمام این تلخی هارو انکار کنه با هر عنوانی که صلاح میدونید.. در قالب اینکه سفر شاهین و همه اون اتفاقات خواب بوده... واقعا ایده دیگهای به ذهنم نمیرسه برای ترمیم این همه تلخی
واقعا حیف اون رمان بود که اینجوری تموم بشه
مطمئنم اگر چنین کتابی بنویسید و این پایانی که غیر قابل درک هست رو ترمیم کنید همهی کسانی که این رمان تون رو خوندن حمایت خواهند کرد.
این رمان پتانسیل تبدیل شدن به یکی از زیباترین رمان هارو داشت اگر که با پرپر شدن دو تا جوون پر از شوق و آرزو ختم نمیشد.
واقعا حیفه!!!!!