نقد، بررسی و نظرات کتاب حال دلم - روشنک صادقی
مرتبسازی: جدیدترین
مهسا.م
۱۴۰۳/۲/۷
00
اینکه احساسات ادم با خوندن لحظه به لحظهی احساسات ناب عاشقانه قلقلک میشه خیلی جذابه ولی همیشه دوست داشتم رمان هایی که اینقدر صبر و بردباری توش لحاظ شده پایان خوشی رو نشون بده و نه اینقدر تلخ شاید اگر فاصلهی بین این دو دلداده چیزی غیر از مرگ بود و مجدد به هم میرسیدن حال خوب رو به خواننده منتقل میکرد. ولی اینطوری اونم خیلی سریع و در کمتر از چشم به هم زدنی چنین پایانی ادم رو غمگین میکنه
اولا کہ قصہ خیلی باگ داشت اول فکر میکردیم زن چھل سالہ اول قصہ دلنازہ ولی بعد فهمیدیم کہ مرد. دوما کہ قصہ ھای سیندرلایی انقدر زیاد شدن و انقدر فیلمای ایرانی و ترکی و کرہای و رمانای ایرانی بہ این سبک خوندیم کہ دیگہ حالمون بھم میخورہ ازشون بد نیست یکم متفاوت بود
سوما میخواستم بدونم آیا مسلمونین؟ اگہ مسلمونین کہ تناسخ تو اسلام رد شدہ دیدم کہ این و یکی دیگہ گفتہ بود ولی چون بہ جای تناسخ از مسخ استفادہ کرد با مغلطہ کردن پیچوندینش و آیہ قرآن از مسخ آوردین کہ چہ ربطی دارہ. ھمچنین خودکشی ھم تو اسلام گناہ کبیرہ اس
سوما میخواستم بدونم آیا مسلمونین؟ اگہ مسلمونین کہ تناسخ تو اسلام رد شدہ دیدم کہ این و یکی دیگہ گفتہ بود ولی چون بہ جای تناسخ از مسخ استفادہ کرد با مغلطہ کردن پیچوندینش و آیہ قرآن از مسخ آوردین کہ چہ ربطی دارہ. ھمچنین خودکشی ھم تو اسلام گناہ کبیرہ اس
فقط میتونم بگم نویسنده خیلی دل بی رحمی داشت که زندگی دو تا عاشق رو اون جوری از هم پاشوند. و البته هر روز تو دلم مادر شاهین (پریوش) رو نفرین میکنم. البته با این که میدونم همش یک رمان بود
ولی در کل جوری غرق در رمان و البته مهربونیهای شاهین نسبت به دلناز شدم که واقعا هر دو انگار شده بودن جزوی از زندگیم. و در آخر، از نویسنده گلهمندم که با عواطف و احساساتم جوری بازی کرد که واقعا الان هم نمیتونم خودکشی اون دو تا عاشق رو باور کنم.
البته اگه من جای دلناز بودم، به این زودی جا نمیزدم.
ولی به شاهین هم واقعا حق میدم. و از شما نویسنده عزیز هم یک خواهشی دارم: شما واقعا قلم زیبا و قشنگی دارین؛ حیفه که داستان به این عاشقانگی این جوری به پایان برسه. لطفاً داستانهای بعدی رو با پایان خوش بنویسید. و ممنونم که کتاب به این قشنگی رو رایگان در اختیارمون گذاشتین.
ولی در کل جوری غرق در رمان و البته مهربونیهای شاهین نسبت به دلناز شدم که واقعا هر دو انگار شده بودن جزوی از زندگیم. و در آخر، از نویسنده گلهمندم که با عواطف و احساساتم جوری بازی کرد که واقعا الان هم نمیتونم خودکشی اون دو تا عاشق رو باور کنم.
البته اگه من جای دلناز بودم، به این زودی جا نمیزدم.
ولی به شاهین هم واقعا حق میدم. و از شما نویسنده عزیز هم یک خواهشی دارم: شما واقعا قلم زیبا و قشنگی دارین؛ حیفه که داستان به این عاشقانگی این جوری به پایان برسه. لطفاً داستانهای بعدی رو با پایان خوش بنویسید. و ممنونم که کتاب به این قشنگی رو رایگان در اختیارمون گذاشتین.
با سلام و درود خدمت نویسنده محترم این کتاب که با قلم زیباشون باعث نوشتن این کتاب بسیار زیبا و ارزشمند شدن و در اختیار عموم قرار دادن من که واقعا از خواندن این کتاب بسیار لذت بردم پیشنهاد میکنم که حتما این کتاب را بخونید چون ادم با کتاب خوندن نه تنها ضرر نمیکنه بلکه باعث میشه به سطح روان خوانی و معلومات و سواد ادم هم اضافه بشه
رمان پر احساس و قشنگی بود اما فقط در قالب کلمات. تناقضهایی رو میشد در خلال داستان حس کرد مثلا دلناز به آغوش کشیده شدنش رو توسط شاهین که غریبه بود زشت نمیدونست اما وقتی میخواست شاهین رو خطاب کنه زشت میدونست که کلمه آقا رو بعنوان پیشوند اسمش حذف کنه و خیلی تناقضهای دیگه که مجال گفتنش نیست. کتاب با وجود اینکه پایان غم انگیزی داشت، قشنگ بود، واقعا حس و حالش خیلی خوب بود توصیف افراد، مکان و زمان، همه خیلی به جا و خوب بود. اما در کل قلم نویسنده روان و بیان احساس بسیار عالی بود. از خانم صادقی، برای این کتاب جذاب سپاسگزارم.
بیش از 20 ساله رمان میخونم قلم خوبی دارید ولی باید تقویتش کنید بنظرم پایان داستان از سفر به بعد رو عجولانه و خلاصه جمع کردید. ویه نکته مبهم زن پشت پنجره اس که هیچ ربطی به داستان نداشت و خواننده ابتدا فکر میکنه راوی و شخصیت اصلی داستانه. یه جاهای از داستان ایراد داشت در کل مثل قفل نکردن در خونه شریف درصورتی که به گفته خودش تمام طول راه دلناز قصد فرار از ماشین و انداختن خودشو داشته و...
خانوم صادقی عزیز واقعا داستانتون زیبا بود قلمتون پایدار میدونم که خیلی زحمت کشیدید تا قبل از چند صفحه آخرش جوری جذب رمان شده بودم یک جوری ک نمیتونستم دست از خواندنش بر دارم گرچه یک ایرادهای داشت مثلاً جشن سالگرد پدر و مادر شاهین که از سن شاهین هم کمتر بود در کل عشقشون قابل ستایش بود ولی کاش با خودکشی تموم نمیشد لااقل دلناز خودشو به اداره پلیسی چیزی میرسوند و اینکار رو نمیکرد یا شاهین اینکار رو نمیکرد واقعا پایانش تلخ بود جوری که احساس نارضایتی از خوندنش پیدا کردم امیدوارم پایان داستان هاتون همیشه خوش باشه به امید موفقیت برای شما
رمان پر احساس و قشنگی بود اما فقط در قالب کلمات. تناقضهایی رو میشد در خلال داستان حس کرد مثلا دلناز به آغوش کشیده شدنش رو توسط شاهین که غریبه بود زشت نمیدونست اما وقتی میخواست شاهین رو خطاب کنه زشت میدونست که کلمه آقا رو بعنوان پیشوند اسمش حذف کنه و خیلی تناقضهای دیگه که مجال گفتنش نیست. اما در کل قلم نویسنده روان و بیان احساس بسیار عالی بود
داستان جملات تکراری زیاد داشت. قسمتهای عجیب هم همینطور... مثلا به سرپرستی گرفتن یه دختر نصفه روزه!! پیگیر نشدن دلناز برای رفتن به خونشون!!! غیب شدن دوستش!!! غیب شدن کل خانواده در روز رفتن دلناز!!! تصمیم عجولانهی دلناز برای خوکشی!!! و... من متوجه قضیه زن اول و اخر داستان هم نشدم، اواخر همش منتظر بودم که گفته شه اون خانم دلنازه اما خبری نشد. یک انتقاد شخصی هم دارم، چرا در هیچ داستان عاشقانهای نشده یا حداقل من ندیدم که عشقی واقعی بین یک زن چهل ساله و یک پسر بیست ساله پیش بیاد؟! براتون دور از ذهنه؟ مردان که ماشا الله در هر سنی خودشون رو لایق زنهای بسیار جوان تر از خودشون میدونن، دیگه حداقل قشر فرهنگی بیاد فرهنگ سازی کنه که این اعتماد به نفس از این بالاتر نره. با تشکر از کتابراه.
نمیتونم بگم داستان خیلی جالبی بود. ولی در کل داستان خوبی بود. برخلاف انتظار خواننده، داستان خیلی غم انگیز و دردناک تموم شد، اینطوری بگم که پایان خوبی نداشت. اگر رمان خوان هستین و مخصوصا به رمانهای عاشقانه و غم انگیز علاقه دارید شاید این کتاب موردپسندتون باشه. و یک چیز دیگه هم که خیلی داستان رو بد کرده بود موضوع اختلاف سنی شون بود که واقعا مزخرف بود، بیست سال اختلاف سنی داشتن و همچنین عشقی مسخره است.
اکثر جملات تکراری بود (دخترک با چشمان دریاییاش به افقی نا معلوم زل زده بود و شاهین به دخترک) تا جایی که دلناز توی اتاق بود و شاهین وارد اتاق میشد این جمله دیده میشد، داستان جالبی بود ولی پایان خوبی نداشت، دلناز میتونست دربست بگیره یا به شاهین زنگ بزنه یا خیلی کارهای دیگ.... تا آخر کتاب فکر کنم شاهین بیست تا سیگار زد، خب این خودش خیلی بد آموزی داره چون اکثر خوانندهها نوجوان هستند، به هر حال تشکر میکنم از نویسنده که وقت با ارزش خود را برای نوشتن این کتاب گذاشتند و سپاس از برنامه کتابراه.
به نظر میاد نویسنده یک فیلمی دیده و حالا داره تعریفش میکنه شخصیت سازی ضعیف و بی محتواست مثلا کل داستان شاهین نه گیتار زد نه آواز میخوند بعد یک هو آخر داستان که عشقشون به هم مشخص میشه شروع میکنه به گیتار زدن و خوندن برای عشقش درست مثل فیلم هندیها کل داستان میگه پریوش مخالف است ولی حتی یک جمله هم از زبان خودش نیست که ما خودمون بفهمیم نظرش رو و تصویری هم ازش نداریم که چه شکلی و چی پوشیده و شخصیت سازی درموردش انجام نشده بعدم این که مریم که دوست صمیمی دلناز بود به طور کلی حذف شد همون اوایل و دیگه خبری ازش نیست در حالی که انتظار میرفت که شاهین برای اینکه دلناز از تنهایی دربیاد و هم صحبتی داشته باشه که همه اطرافیانش براش غریبه نباشن اول کار بره دنبال اون.
آخر داستان هم که نویسنده معتقده دلناز خودکشی کرد که دست کسی دیگری بعد از شاهین بهش نخورد و به حساب خودش رو پاک نگه داره واقعا مزخرف بود در حالیکه میتونست کمک بخواد بره پیش پلیس و فوقش بعدشم بهزیستی چون طبیعتا سرپرست قانونیش که پریوش نبود بهزیستی به مهری برمیگرداندش آدم که کالا نیست بتونن بفروشنش بعدم اگرم انقدر کوته فکر بود که خودکشی را به گناه لمس شدن ترجیح میدهد پس چرا کل داستان یکسره تو بغل شاهین و با گناهش مشکلی نداره!
آخر داستان هم که نویسنده معتقده دلناز خودکشی کرد که دست کسی دیگری بعد از شاهین بهش نخورد و به حساب خودش رو پاک نگه داره واقعا مزخرف بود در حالیکه میتونست کمک بخواد بره پیش پلیس و فوقش بعدشم بهزیستی چون طبیعتا سرپرست قانونیش که پریوش نبود بهزیستی به مهری برمیگرداندش آدم که کالا نیست بتونن بفروشنش بعدم اگرم انقدر کوته فکر بود که خودکشی را به گناه لمس شدن ترجیح میدهد پس چرا کل داستان یکسره تو بغل شاهین و با گناهش مشکلی نداره!
داستان بسیار زیبا و جذابی بود من از همون چند سطر شروع داستان جذبش شدم و تا زمانیکه تمومش نکردم نتونستم کنار بذارمش. من خیلی اهل مطالعه رمانهای عاشقانه نیستم اما روند این داستان و اتفاقاتی که برای عاشق و معشوق داستان افتاد و نرسیدن به خواست دلشون باعث همزادپنداریهایی شد که اجازه نداد تا آخرین کلمه داستان مطالعه رو متوقف کنم. هرچند که این فقط یک داستان بود اما در دنیای واقعی هم مشابه این ماجرا رو داریم و شاید خیلیها تجربهاش کرده باشن اما من واقعا از خدا میخوام که هیچ دو دلدادهای درد جدایی رو تجربه نکنن.