معرفی و دانلود کتاب آدمهای زندگی قبلی
برای دانلود قانونی کتاب آدمهای زندگی قبلی و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب آدمهای زندگی قبلی
«ایران الان آفتابیه؟» این پرسشی است که ایرانیان مهاجرت کرده به بخش سردسیر اروپا، حداقل روزی یکبار از خود و هموطنان ساکن در غربت میپرسند و سعی میکنند خاطراتشان را دوباره بهیاد آورند. کتاب آدمهای زندگی قبلی نوشتهی فریبا وفی ما را همراه با راوی این داستان به شهر برلین میبرد و با زندگی شخصی او، سرگذشت همسایگان، دوستان و خاطراتی که مدام بهیادش میآیند، آشنا میکند؛ بهطور کلی داستان اجتماعی آدمهای زندگی قبلی، روایتی است دربارهی ایرانیانی که در خارج از ایران به سر میبرند و با معضلات خاص خود مواجهند.
دربارهی کتاب آدمهای زندگی قبلی
«مهاجرت» آنقدر هم که راوی کتاب آدمهای زندگی قبلی، تصور میکرد، رؤیایی نیست. نه باران میبارد و نه خورشید قصد رخنمایی دارد. آسمان خاکستری، زمین خشک و غمزده و تمام میدان الکساندر پلاتز برلین مملو از پلیس و مأموران ضدشورش است! اینطور که بهنظر میرسد قرار است امروز جمعیت در میدان شهر تجمع و علیه جنگ و کشتار، اعتراض کنند. راوی کتاب آدمهای زندگی قبلی که فریبا وفی داستان اجتماعی خود را از زاویهی نگاه و زبان او روایت کرده است، در یکی از گوشههای میدان الکساندر پلاتز، لبهی حوض نشسته و بیاختیار اشک میریزد. اگر شرایط و موقعیت خود را روی کاغذ بنویسد و به یک آدم ناشناس در حال گذر، نشان دهد و بپرسد: «آیا من آدم آزادی هستم؟» با پاسخ: «بله قطعاً.» مواجه میشود؛ اما خود حتی یک لحظه هم احساس آزادی را تجربه نمیکند. میداند اینکه کسی هنگام گریه کردن مزاحمش نمیشود، آزادی است؛ اما تنهایی عمیق و دائمی بر احساس آزادی سایه انداخته و او را در غار بیرمقی و بیپناهی گرفتار کرده است. البته او در این تنهایی، دوستانی را در کنار خود دارد که او را به یاد روزهای خوب زندگیاش میاندازند؛ کسانی همچون ناهید، ایراندخت و ناصر.
خاطره، سوهان روح بشر است
راوی به روزهای رفته و خاطراتش میاندیشد؛ روزهایی که خود نیز نمیداند شیرین محسوب میشدند یا آزاردهندهترین لحظات عمرش را در آن مواقع گذرانده است؛ زمانی که با وحید ازدواج کرد و مدام با برچسب «تو اختلال روانی داری» مواجه شد. تمام آن لحظات مثل اتفاقی که همین حالا در جریان است، در برابر چشمانش رژه میروند؛ وحید اعتقاد دارد این زن که راوی داستان آدمهای زندگی قبلی است، بیشتر از حد معمول به آدمها اهمیت و بها میدهد، بهخصوص اگر آن فرد شاعر یا نویسنده و معترض سیاسی باشد؛ کسی مثل «مشتاق». وحید نمیتواند با مشتاق بحث نکند. با وجود اینکه چیزی از شعر و شاعری نمیداند، اما مدام در میان جلسهی شعرخوانی مشتاق نظرات تخصصی میدهد و این شاعر را به مرحلهای میرساند که او را بین جمع تحقیر کند. این خاطرات از ذهن راوی داستان بیرون نمیروند. روزهایی که وحید بهدلیل فعالیت سیاسی به زندان افتاده بود و این زن برای اینکه بتواند وقت ملاقات بگیرد و همسرش را ببیند، فرزند خردسالش را با خود به زندان میبرد بلکه دل زندانبانها به رحم آید و اجازه بدهند او با همسرش دیدار کند!
همهچیز در کودکی ریشه دارد
راوی ما را به خانهی پدری خود میبرد. از آقاجان و همسرهایش میگوید. مادر راوی، آخرین همسر آقاجان است و همسر اول نیز در کنار آنها زندگی میکند. اینطور که مشخص است آقاجان چند همسر دیگر را بین همسر اول و مادر راوی، به عقد خود درآورده که اکنون نمیدانیم آنها کجا هستند! بههرروی، راوی نمیتواند تنشی را که معمولاً در خانهشان حکمفرما بوده و بلاهایی را که آقاجان بر سر همسر انش نازل کرده، فراموش کند. او هیچوقت نمیتواند این مرد را که نه برای او پدر خوبی بود نه چندان آدم پاکی محسوب میشد، ببخشد. حتی ناصر که هممحلهی اوست و تمام خانوادهشان را میشناسد، نمیتواند خشم و نفرت راوی نسبت به پدرش را کم کند تا شاید این زن به آرامش برسد. فریبا وفی ما را به کوچه و پس کوچههای تبریز میبرد تا با خانهی کودکی شخصیت اصلی رمان آدمهای زندگی قبلی روبهرو شویم.
در غربت خبری نیست
راوی داستان اجتماعی آدمهای زندگی قبلی ما را با آدمهای مختلفی از ایرانیان به آلمان مهاجرت کرده، آشنا میکند. در همسایگی راوی ماجرا، زنی زندگی میکند که میخواهد به هیچچیز فکر نکند و خاطراتش را به یاد نیاورد. او کل روز باغچه را اصلاح و به گلهایش رسیدگی میکند. مشخص است که در درون این زن نیز غوغایی برپاست اما خود را با روزمرگیهایش سرگرم میکند. ناهید، ایراندخت، پوراندخت و آنجی هر کدام قصهی زندگی خود را با ما در میان میگذراند. فریبا وفی خوانندگان خود را با زندگی این افراد و معضلاتی که در غربت رواج دارد، روبهرو میکند تا شناخت و نگاهمان نسبت به زندگی مهاجران، دقیق و جامعتر شود.
کتاب آدمهای زندگی قبلی در انتشارات نشر چشمه منتشر شده است.
کتاب آدمهای زندگی قبلی برای شما مناسب است اگر
- خود یا یکی از نزدیکان شما در حال مهاجرت است.
- نسبت به زندگی در کشوری غریبه کنجکاو هستید و نمیدانید در سرزمینی بیگانه چه جهان و وضعیتی در انتظارتان است.
- قصد دارید با شیوهی زندگی ایرانیان ساکن خارج از کشور آشنا و مشکلات و رنجهای ایشان را نیز جویا شوید.
در بخشی از کتاب آدمهای زندگی قبلی میخوانیم
تمام روز را توی خانه ماندم. هر چه میخوردم بالا میآوردم. تصمیم گرفتم دیگر چیزی نخورم، اما حتی با شکم خالی هم دهانم پر از زردآبه میشد. فرداصبح میبایست میرفتم به آدرسی که قرار گذاشته بودیم. شبِ گذشته از ضعف و اضطراب چشم روی هم نگذاشته بودم. نمیدانستم از چه کسی بخواهم همراهم بیاید. حوصلهی غر زدنهای مادر را نداشتم. میترسیدم پشیمانم کند. آرزو میکردمای کاش وحید بود. احساس گناه میکردم که نتوانسته بودم به قولم وفا کنم و باعث شده بودم از خانه فراری شود. یک لحظه از او متنفر میشدم. لحظهی بعد از خودم. در دم به هزار حال درمیآمدم. اگر تا فردا دوام میآوردم عذابم به پایان میرسید. آن وقت وحید برمیگشت و همهچیز مثل اول میشد. این اتفاق کوفتی زده بود همهچیز را خراب کرده بود.
غروب شد. یک قاچ سیب توی دهانم گذاشتم. از ترسِ بالا آوردن از جایم تکان نخوردم. از پایین صدای حرف زدن و خنده میآمد. بوی غذا هم میآمد. پایینیها از هر چه میزدند، از شکمشان نمیزدند. سرووضع درستی نداشتند، اما همیشه غذای گرم داشتند. خنده و سروصدای بچهها، که همیشه خوشحالم میکرد، حالا روی اعصاب بود. باعث میشد احساس کنم از همهطرف طرد شدهام.
هوا داشت تیره میشد. اتاق هنوز از نورِ غروب روشن بود. محو تماشای آخرین پرتوِ آفتاب بودم که داشت خودش را از میزتحریر وحید بالا میکشید. چشمم افتاد به کشوِ میز. بلند شدم رفتم طرفش. قفل بود. هر چه زور زدم، باز نشد. پیچگوشتی آوردم. بعد هم چاقو. فایده نداشت. از پلهها پایین رفتم. بچهها توی راهرو بودند. یکی از پسرها را صدا زدم. با خوشحالی آمد بالا. کشو را نشانش دادم: «کلیدش رو گم کردهم. میتونی بازش کنی؟»
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب آدمهای زندگی قبلی |
نویسنده | فریبا وفی |
ناشر چاپی | نشر چشمه |
سال انتشار | ۱۴۰۴ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 268 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-01-1309-6 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |