معرفی و دانلود کتاب آموزش نیکوکاری و صداقت

معرفی کتاب آموزش نیکوکاری و صداقت

همان‌طور که از عنوانِ کتاب آموزش نیکوکاری و صداقت برمی‌آید، این اثر در قالب داستانی ساده و کودکانه به بچه‌ها می‌آموزد دو خصلت نیکوکاری و صداقت را درون خود پرورش دهند. در واقع علی رنجبر در این اثر تلاش می‌کند با نثری ساده و شیرین، کودکان را با مفاهیمی مهمی از جمله مهربانی، دوستی و ایثار و... آشنا کند.

درباره‌ی کتاب آموزش نیکوکاری و صداقت

آموزش مهارت‌های زندگی به کودکان از سنین پایین، یکی از مهم‌ترین وظایف والدین و مربیان کودک است. کودکان باید در سنین ابتدایی با مفاهیم مهمی مانند صداقت، کمک، دوستی، مهربانی و... آشنا شوند و بتوانند این مهارت‌ها را در مواجهه با هم‌سالان و بزرگ‌سالان به کار گیرند. این مهارت‌ها، اگر با بازی و سرگرمی همراه شود، می‌تواند به پذیرش و درونی شدن بیشتر آن‌ها توسط کودک کمک کند.

کتاب آموزش نیکوکاری و صداقت، به دنبال آموزش همین مهارت‌های مهم و ارزشمند به کودکان است. این کتاب با استفاده از داستانی جذاب و شیرین، کودکان را با مفاهیمی مانند صداقت، نیکوکاری، هم‌دلی، نوع‌دوستی و... آشنا می‌کند و سعی می‌کند معنای آن‌ها را به کودکان بیاموزد.

علی رنجبر در کتاب آموزش نیکوکاری و صداقت، داستان دو پسربچه را روایت می‌کند که در یک پارک مشغول بازی هستند. رنجبر در این کتاب با خلاقیت خاصی، بستری را برای بحث و گفت‌وگو میان این دو کودک فراهم می‌کند و در تلاش است تا به شیوه‌ی غیرمستقیم، درس‌های مهمی مانند مهربانی، صداقت، نوع‌دوستی و... را به کودکان بیاموزد. وقتی کودکان یاد بگیرند که خیرخواه باشند، می‌توانند نوع‌دوستی را بیاموزند و به نیازهای دیگران اهمیت دهند. همچنین زمانی که آن‌ها صداقت را بیاموزند، مسئولیت‌پذیرتر هم می‌شوند و قادرند در برابر اعمال خود پاسخ‌گو باشند. والدین و مربیان می‌توانند این کتاب را برای کودکانشان بلندخوانی کنند.

کتاب آموزش نیکوکاری و صداقت برای چه کسانی مناسب است؟

این کتاب را به کودکان و همه‌ی کسانی که به ادبیات کودک و نوجوان علاقه دارند، پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از کتاب آموزش نیکوکاری و صداقت می‌خوانیم

ایلیا گفت: بیایید با هم فوتبال بازی کنیم و تیم دختر‌ها در مقابل تیم پسرها قرار بگیرند. چند نفر دیگر نیز در پارک مشغول تفریح بودند.

بعضی از آن‌ها بچه‌های خیلی کوچکشان را به پارک آورده بودند و بعضی دیگر نیز برای خرید از فروشگاه مرکزی پارک از انجا می‌گذشتند.

خانمی هم در پارک بود که 3 تا بچه داشت و حسابی سرگرم نگهداری از آن‌ها بود. دوتا از بچه‌ها که دو قلو بودند دائما در حال فعالیت در کالسکه‌شان بودند و می‌خواستند از آن بیرون بیایند و سومین بچه نیز می‌خواست به محوطه پارک برود و از تاب مخصوص بچه‌ها استفاده کند.

آن خانم فریاد زد: مجید خواهش می‌کنم پسرم، منتظر باش تا ما هم بیایم و با هم برویم، اما هم زمان دو قلو‌ها هم در کالسکه در حال گریه و زاری بودند و آن خانم حسابی خسته شده بود اما پسر آن خانم حرف مادرش را گوش نکرد و درحالی که خوب نمی‌توانست راه برود، با سرعت به سمت محوطه بازی رفت.