معرفی و دانلود کتاب باد، نه بادی

معرفی کتاب باد، نه بادی

داستانی فراموش نشدنی و پرافتخار! کتاب باد، نه بادی اثر درخشان کریستوفر پل کورتیس، ماجرای پسربچه‌ای یتیم را به تصویر می‌کشد که برای پیدا کردن نشانه‌هایی از پدرش از یتیم‌خانه فرار می‌کند. او در این راه با اتفاقات و ماجراهای بسیاری مواجه می‌شود اما هیچ‌کدام از سختی‌ها مانعی برای او نمی‌شوند. این اثر فوق‌العاده جوایز و افتخارت بسیاری را در سطح جهانی کسب کرده است.

موضوع کتاب باد، نه بادی چیست؟

شخصیت اصلی این کتاب پسر بچه‌ای به نام بادی است که هرگز تا به حال پدرش را ندیده. او که تا 10 سالگی همراه با مادرش زندگی می‌کرد مادرش را نیز از دست می‌دهد و برای ادامه‌ی زندگی به یتیم‌خانه می‌رود. بادی تنها یادگاری‌ که با خود دارد چمدانی پر از وسایل خاص است که نشانه‌هایی از پدر و خاطراتی از مادرش را دارد.

بادی اما سرنخ‌هایی از پدر مجهولش دارد که مادرش پیش از مرگ برای او به جا گذاشته است. اعلان‌های تبلیغاتی یک گروه موسیقی مشهور! بادی حتم دارد که این نشانه‌ها او را به پدرش می‌رساند به همین خاطر از یتیم‌خانه فرار می‌کند و به دنبال نشانه‌ها می‌گردد تا پدرش را که هیچ اثری از او نیست پیدا کند... سفری سخت همراه با ماجراها و داستان‌های بسیار که شما را به شدت درگیر خود می‌کند...

جوایز و افتخارات کتاب باد، نه بادی:

- برنده مدال نیوبری در سال 2000
- برنده جایزه‌ی Nene در سال 2002
- برنده جایزه کورتا اسکات کینگ در سال 2002
- کتاب برگزیده شورای ملی مطالعات اجتماعی
- بهترین کتاب سال از نظر اسکول لایبرری ژورنال
- بهترین کتاب سال از نظر پابلیشر ویکلی
- کتاب برگزیده نیویورک تایمز
- برنده جایزه گراند کنیون در سال 2002
- برنده کتاب گلدن کایت
- جایزه انتخاب والدین در سال 1999
- کتاب سال تخته سیاه در سال 2000
- جایزه کتاب کودک ویلیام آلن وایت در سال 2002
- جوایز کتاب بین المللی انجمن‌های خواندن کودکان و نوجوانان در سال 2000
- برنده جایزه خوانندگان جوان پنسیلوانیا در سال 2001
- نامزد جایزه کتاب سال کودکان Book Sense در سال 2000
- جایزه خوانندگان جوان انجمن کتابخانه شمال غرب اقیانوس آرام برای کتاب نوجوانان در سال 2002
- جایزه کتاب کودکان و نوجوانان IRA در سال 2000
- جایزه New Mexico Land of Enchantment در سال 2003
- جایزه کتاب کودک ویلیام آلن وایت در سال 2002

نکوداشت‌های کتاب باد، نه بادی:

- رمانی قدرتمند. (نیویورک تایمز)
- خوانندگان را از صفحه اول تا آخر درگیر داستان خود می‌کند. (Publishers Weekly)
- این کتاب همچون جواهری است که برای همه سنین ارزشمند است، نه فقط برای نوجوانان. (کریستین ساینس مانیتور)
- کورتیس هوشمندانه می‌نویسد و احساسات خواننده را جذب خود می‌کند و هرگز آن را رها نمی‌کند.... این کتاب در صدر فهرست کتاب‌هایی است که باید آن‌ها را بارها و بارها بخوانید. (Voice of Youth Advocates)

کتاب باد، نه بادی مناسب چه کسانی است؟

بدون شک نوجوانان علاقه‌مند به داستان‌های تاریخی و ماجراجویانه از خواندن کتاب باد، نه بادی (Bud, Not Buddy) لذت خواهند برد.

کریستوفر پل کورتیس را بیشتر بشناسیم:

او در سال 1953 در فلینت، میشیگان آمریکا به دنیا آمد و تحصیلات خود را نیز در دانشگاه میشیگان-فلینت زادگاهش به اتمام رساند. شهر فلینت نقش مهمی در بسیاری از کتاب‌های کریستوفر پل کورتیس (Christopher Paul Curtis) دارد. وی از جمله نویسندگانی مطرحی است که جایزه‌ی معتبر مدال نیوبری را در کارنامه دارد و تاکنون بسیاری از جوایز و افتخارات را برای کتاب‌هایش کسب کرده است.

در بخشی از کتاب باد، نه بادی می‌خوانیم:

در شب‌هایی که می‌نشستم و فکر می‌کردم چرا مامان این اعلان‌ها را نگه داشته، فکر دیگری بزرگ‌تر و قوی‌تر می‌شد. این فکر، که چون مامان فکر می‌کرده عمر زیادی ندارد، سعی می‌کرده درباره‌ی اینکه پدرم چه کسی بوده، پیغامی برایم بگذارد تا وقتی آن‌قدر بزرگ شدم که بفهمم، دنبالش بروم. به این فکر می‌کردم که چرا هیچ‌وقت درباره‌اش با من حرفی نزد. می‌دانم از اینکه پدرم با ما نبود مامان خیلی ناراحت بود و سعی می‌کرد اوضاع را برای من آرام نگه دارد. تنها مشکلمان این بود که او خیلی منتظر مانده بود.

منظورم این است که وگرنه چه دلیل دیگری داشت که تمام چیزهای توی چمدانِ من را نگه دارد و طوری از آن‌ها مراقبت کند، انگار گنج هستند. چرا یک‌جورهایی توی دلم احساس می‌کردم این چیزها واقعی و مهم بودند. واقعاً مهم. آن‌قدر که تا وقتی نمی‌دانستم جایشان امن و مطمئن است خیالم راحت نمی‌شد؟

فکر کوچک، یواشکی مثل یک درخت افرا چنان رشد کرد و بلند شد که اگر می‌خواستم بالای آن را ببینم گردنم تقی صدا می‌کرد. آن‌قدر برای من بزرگ بود که بتوانم طنابی به آن آویزان کنم. آن‌قدر قوی بود که به راحتی تصمیم گرفتم به طرف ایالت میشیگان راه بیفتم.

یش از اینکه هوا تاریک شود، چمدانم را باز کردم و برگه‌ی آگهی را بیرون آوردم. برگه‌ی آبی‌ای را که درباره‌ی فلینت رویش چیزهایی نوشته شده بود، زیر همه‌ی وسایل گذاشتم و به بقیه‌ی چیزها نگاه کردم. دو تا از آنها، عکسی از هرمان ئی. کالووی همراه با دو نفرِ دیگر بود. روی اولی نوشته شده بود: "هرمان ئی. کالووی و گروه موسیقیِ جازِ خیلی غمگین". به آن‌ها می‌گفتند "رهبران موسیقی جازِ دلتا" و روی آن یکی نوشته شده بود "هرمان ئی. کالووی و آقایانِ با استعدادِ موسیقی گاسپل همراه با دوشیزه توماسِ خوش‌صدا. آن‌ها "خادمان ایزدان رستگاری" بودند.