معرفی و دانلود کتاب در عمق صحنه

معرفی کتاب در عمق صحنه

چهارده نمونه از داستان󠀠‌های اجتماعی ادبیات معاصر ایران، در کتاب در عمق صحنه گردآوری شده󠀠‌اند. فریبا وفی در هر یک از این داستان󠀠‌ها، به چالشی اجتماعی می󠀠‌پردازد و اگر نگاهی کلی󠀠‌تر به آن󠀠‌ها بیفکنیم، می󠀠‌بینیم که گویی رشته󠀠‌ای نامرئی این چهارده اثر را به یکدیگر مرتبط می󠀠‌سازد.

درباره󠀠‌ی کتاب در عمق صحنه

نخستین مجموعه داستان یکی از پرآوازه󠀠‌ترین نویسندگان معاصر ادبیات ایران، اکنون پیش روی شما قرار دارد. فریبا وفی کتاب در عمق صحنه را در سال 1375 و در 34 سالگی منتشر کرد. این مجموعه دربرگیرنده󠀠‌ی چهارده داستان مجزاست که اگرچه می󠀠‌توان هر یک را به تنهایی خواند و از مطالعه󠀠‌ی آن لذت برد، اما گویی نخ تسبیحی از میان این چهارده اثر رد شده است و خط و ربطی انکارناشدنی را میان آن󠀠‌ها برقرار نموده است.

فریبا وفی در نثر تیزبینانه و شفاف خود، با روایتی منحصر به فرد به سراغ موضوعات اجتماعی گوناگون رفته و هر یک از آن󠀠‌ها را در ساختار داستانی مستقل و در عین حال تکمیل󠀠‌کننده󠀠‌ای با دیگر آثار مجموعه، به کار می󠀠‌گیرد. موضوعاتی که وفی در این چهارده اثر به آن󠀠‌ها پرداخته است، چالش󠀠‌های اجتماعی کوچک و بزرگی را در بر می‌گیرند که ممکن است هر یک از ما در طول زندگی خود آن󠀠‌ها را تجربه کنیم و یا پیش از این به طریقی با آن‌ها درگیر بوده باشیم. مسائلی که از میان آن󠀠‌ها می󠀠‌توان به مواردی از جمله فقر، محرومیت، رنج و نابرابری󠀠‌های جنسیتی و طبقاتی و… اشاره کرد.

نهادهای اجتماعی کوچک و بزرگی که فریبا وفی در داستان󠀠‌های کتاب در عمق صحنه ترسیم می󠀠‌کند، همگی به نحوی در شرف فروپاشی و انهدام قرار دارند. وضعیتی که با توجه به سال نگارش اثر، می󠀠‌توان آن را پیش󠀠‌بینی قریب󠀠‌الوقوعی از وقایع پیش روی جامعه از نگاه هنرمندی آگاه قلمداد کرد. یکی از دیگر نکاتی که این مجموعه داستان را به کتابی منحصر به فرد تبدیل می󠀠‌کند، این است که نویسنده به گونه󠀠‌ای شخصیت󠀠‌های متنوع اثر را ساخته و پرداخته است، که مخاطب حتی با منفی󠀠‌ترین آن󠀠‌ها نیز احساس همذات󠀠‌پنداری و نزدیکی می󠀠‌کند.

مجموعه داستان در عمق صحنه، نوشته󠀠‌ی فریبا وفی، به همت نشر چشمه تهیه و منتشر شده است و اکنون نسخه󠀠‌ی الکترونیکی آن در اختیار شما قرار دارد.

درباره󠀠‌ی کتاب در عمق صحنه برای چه کسانی مناسب است؟

مطالعه󠀠‌ی مجموعه داستان در عمق صحنه را به تمامی علاقه󠀠‌مندان به ادبیات معاصر و داستان󠀠‌های کوتاه پیشنهاد می󠀠‌کنیم.

در بخشی از کتاب در عمق صحنه می‌خوانیم

یه بارم زنِ بزرگ آقا مچ مامانو گرفت و یه الم شنگه‌اى راه انداخت اون سرش ناپیدا. بعدشم به همدیگه فحش دادن و موهاى همدیگه رو کشیدن و دعوا مرافعه حسابى کردن. زن آقا و مامانم زود زود دعواشون مى‌شد. بعد هم زن آقا سرطان گرفت و مُرد. مامان فکر مى‌کرد همه چى عوض مى‌شه و آقا دست از بونه‌گیرى‌هاش ورمى‌داره و اونو دیگه کتک نمى‌زنه. اما آقا بداخلاق‌تر هم شد. همش مى‌خواست بدونه مامان با کى مى‌ره و مى‌آد. رضا و اشرف هم از وقتى زن‌آقا مرده بود به مامان کم محلّى مى‌کردند. اون وقت آقا سر هر چیز کوچکى مامانو کتک مى‌زد. مامانم مى‌گفت آخرش خودمو مى‌کشم و از این زندگى کوفتى خلاص مى‌شم. یه بارم جدى جدى مى‌خواست یه کارایى بکنه. اون روز حسابى از آقا کتک خورده بود. تا مى‌تونست جیغ و داد راه انداخت و همش قسم مى‌خورد که خودشو مى‌کشه.

شبش دو شیشه قرص از تو پستو درآورد و مى‌خواست بخوره که من تو جام غلتى زدم و زیر لبى گفتم: «مامان!» یعنى مثلاً تو خواب دارم صداش مى‌زنم. مامان یه لحظه چشمش به من افتاد. یعنى من چشام بسته بود. ولى مى‌دونستم که داره به من نگاه مى‌کنه. بعد یه دفعه منو بغل کرد و زد زیر گریه. بعد تو بغل مامان بودم و موهاى سرم از اشک‌هاى اون خیس ِ خیس شده بود. کاش آقا اون قدر بداخلاق نبود. دلم مى‌خواست همیشه تو بغل مامان بخوابم. کاش همون جور کوچولو مى‌موندم تا مامان دیگه منو نذاره تو خونه و بره بیرون... اى خدا کاشکى مامان الان تو خونه‌مون بود و من نمى‌اومدم خونه اشرف. کاش منو با خودش مى‌برد اون تو. چى مى‌شد مگه؟ یه بارکه مى‌رفت بیرون، بهش گفتم: «منم ببر مامان.» «تو بشین درساتو بخون. من مى‌رم بیرون زود برمى‌گردم.» مثل همیشه مى‌گفت زود بر مى‌گرده و زود برنمى‌گشت. دنبالش یواشکى رفتم تو کوچه. دیدم روشو گرفت و تندى رفت سر خیابون و سوار یه پیکان آلبالویى شد. راننده‌اش یه مرد جوون بود و پیرهن قرمز تنش بود و با چشاش بدجورى به مامان نگاه مى‌کرد. ازش هیچ خوشم نیومد. بعدم پیکان ازجاش کنده شد و رفت. من تنهایى برگشتم خونه. شب وقتى مامان اومد، براى من یه گل‌سر خوشگل خریده بود. گفتم: «نمى‌خوام.» لج کرده بودم. باهاش قهر بودم.

فهرست مطالب کتاب

مادرم پشت شیشه
راحت شدی پدر
برام بخون
پس فردا
گریه کن دایی
دفتر خاطرات
در عمق صحنه
بمون نرگس
حنا
«زندگی» من
سنگ دو سر
مردی که گریه می‌کرد
زن در ساحل
با زندگی