معرفی و دانلود کتاب روزهای کار و تحصیل

معرفی کتاب روزهای کار و تحصیل

صدای نوجوانانی که سایه‌ی فقر روزگار را به دوش می‌کشند، در کتاب روزهای کار و تحصیل شنیده می‌شود. محمدرضا پورمحمد در این اثر، زندگی‌ واقعی گروهی از نوجوانانی را ترسیم می‌کند که در خانواده‌های کم‌درآمد زندگی می‌کنند و باید خیلی زود بزرگ شوند و نان‌آور خانه باشند. این کتاب که در گروه داستان‌های اجتماعی نوجوان قرار دارد، داستان کودکان کار را به تصویر کشیده است.

درباره‌ی کتاب روزهای کار و تحصیل

حسین پسری نوجوان است که با پدر و نامادری‌اش زندگی می‌‍‌کند. او کلاس ششم ابتدایی را با نمره‌ی قبولی پشت سر گذاشته و حالا تصمیم دارد که در دبیرستان به تحصیلش ادامه دهد. اما پدر و نامادری‌اش با درس‌خواندن او مخالف هستند و از او انتظار دارند کار کند و کمک خرج خانه باشد. حسین دنبال کار می‌رود؛ اما مصمم است که در کنار آن درسش را هم ادامه دهد و به دانشگاه برود. محمدرضا پورمحمد در کتاب روزهای کار و تحصیل داستانی از تلاش و سخت‌کوشی نوجوانی نگاشته است که با وجود مشکلات مالی دست از تحصیل بر نمی‌دارد.

نوجوان، تحصیل، کار؛ سه‌گانه‌ای دردناک

محمدرضا پورمحمد، نویسنده برجسته حوزه ادبیات کودک و نوجوان، در کتاب روزهای کار و تحصیل روایتی تأثیرگذار از زندگی نوجوانانی نوشته که در بستر خانواده‌های آسیب‌دیده با چالش‌های متعددی مواجه هستند. این اثر با نگاهی واقع‌گرایانه، به بررسی مشکلات و دغدغه‌های نوجوانان در مسیر تحصیل و کار می‌پردازد و تلاش می‌کند تا صدای این قشر را به گوش جامعه برساند. نویسنده از تجربه‌های سال‌ها فعالیت در نشریات معتبر کودک و نوجوان بهره گرفته و داستانی خلق کرده که نه‌تنها برای نوجوانان، بلکه برای والدین، معلمان و مسئولان آموزشی نیز قابل تأمل باشد.

کتاب روزهای کار و تحصیل در گروه داستان‌های واقع‌گرای اجتماعی قرار دارد. این کتاب به واقعیت‌های تلخ و شیرین زندگی نوجوانان پرداخته و با زبانی ساده و روان، احساسات و افکار آن‌ها را به تصویر کشیده است. معضل فقر و تأثیر منفی آن بر نوجوانان، بی‌توجهی خانواده‌ها به نیازهای ایشان و تأثیر مشکلات اجتماعی بر روند تحصیل و رشد شخصیتی نوجوانان مضامینی هستند که در این داستان به آن‌ها توجه شده است.

در مجموع، کتاب روزهای کار و تحصیل یکی از نیازهای ادبیات نوجوان است که شرایط زندگی نوجوانان در خانواده‌های آسیب‌دیده را نمایش می‌دهد و به درک بیشتر وضعیت آن‌ها کمک می‌کند.

این کتاب را انتشارات روزگار منتشر کرده است.

کتاب روزهای کار و تحصیل برای چه کسانی مناسب است؟

این کتاب برای نوجوانان، معلمان یا مربیانی که در حوزه‌‌ی نوجوانان فعالیت می‌کنند، مفید خواهد بود.

در بخشی از کتاب روزهای کار و تحصیل می‌خوانیم

خیابان خلوت بود و خورشید از سمت شرق آرام‌آرام بالا می‌آمد و دست روشن و طلایی خود را به سر و روی شهر می‌کشید به جز دکّان نانوایی و حمّام عمومی همه‌ی مغازه‌ها بسته بودند. جلوی در حیاطی ایستادم با خودم گفتم: برای کار پیدا کردن زوده صبح به این زودی که مغازه‌ها باز نمی‌کنن. حالا چکار می‌کنی؟ ناگهان در حیاط باز شد و زنی کیسه زباله‌ای را کنار دیوار گذاشت. زن که چادر سیاهی سرش بود سر تا پایم را برانداز کرد. من هم به او نگاه کردم صورتش شبیه مادرم بود. زن به من زل زده بود. سرم را پائین انداختم. می‌خواستم یک بار دیگر صورتش را نگاه کنم ولی خجالت می‌کشیدم. مانده بودم چکار کنم. خواستم برگردم خانه و ساعتی بعد برای پیدا کردن کار بیایم امّا ترسیدم شب نامادری چغولی‌ام را پیش بابام بکند. عاقبت تصمیم گرفتم بروم خیابان‌های وسط شهر با خودم گفتم: خیابان‌های وسط شهر به آموزشگاه شبانه نزدیکه. ساعتی بعد به خیابان ارگ که پر از مغازه بود رسیدم، مغازه‌ها تک و توک باز می‌شدند. صدای بالا رفتن کرکره مغازه‌ها در خلوت و سکوت خیابان می‌پیچید. کنار یک دکّان خواربارفروشی نشستم تا همه‌ی مغازه‌ها باز کنند. مشتری‌ها که داخل دکّان می‌رفتند با نگاه‌هایشان سر تا پایم را برانداز می‌کردند. با دلخوری بلند شدم و به جستجوی کار راه افتادم. اوّلین مغازه‌ای که توجّهم را جلب کرد، مغازه‌ی شیرینی‌فروشی نبش خیابان بود. قنّادی بزرگ دو دهنه‌ای بود. جلوی ویترین ایستادم و در پشت شیشه به چهره‌ی مرد جوانی که توی مغازه بود نگاه کردم.

چند بار خواستم بروم جلو و حرف‌هایی که توی راه با خودم تمرین کرده بودم به مرد بگویم. امّا خجالت می‌کشیدم این کار را بکنم. می‌ترسیدم مرد جواب سربالا بدهد. مرد که چشم‌های زاغی داشت به من زل زده بود. سعی کردم بروم توی مغازه. برو جلو نترس! برو خجالت نکش! مگه می‌خوای دزدی کنی؟

دو سه قدم جلو رفتم ولی هنوز به نزدیک در نرسیده بودم که مرد جوان بیرون آمد و با تشر گفت: چیه پسر سر صبحی این جا واستادی؟ نکنه شیرینی‌ها بهت چشمک می‌زنه؟