معرفی و دانلود کتاب روزی که رهایم کردی

معرفی کتاب روزی که رهایم کردی

در کتاب روزی که رهایم کردی، نوشته‌ی النا فرانته، داستان زن عاشقی را می‌خوانیم که با وجود دو فرزند و خیانت ناگهانی همسرش، برای ساختن دوباره‌ی باورهای فروریخته‌ی خود تلاش می‌کند. تلاشی که احساسات آسیب‌دیده‌ی او را چون امواجی از کلمات به زبان می‌آورد تا با واکاوی درونش، به ساحل آرامش برسد و وجود خود را التیام ببخشد. این کتاب از جمله نامزدهای نهایی جایزه‌ی ادبی بوکر بوده است.

درباره‌ی کتاب روزی که رهایم کردی

اولگا زن مدرن سی‌و‌هشت‌ساله‌ای‌ست که عاشقانه همسرش ماریو را دوست دارد و از او صاحب دو فرزند است. آن‌ها زندگی خوبی دارند تا روزی که ماریو از تصمیم خود مبنی بر جدا شدن از اولگا سخن می‌گوید. اولگا نمی‌تواند این حقیقت را بپذیرد اما بالأخره متوجه می‌شود در تمام این مدت پای دختری کم‌سن‌و‌سال در میان بوده که همسرش به او دل بسته است. در کتاب روزی که رهایم کردی (The Days of Abandonment)، نوشته‌ی النا فرانته (Elena Ferrante)، شاهد فروپاشی روانی و عواطف ازهم‌گسیخته‌ای زنی هستیم که با خیانت نزدیک‌ترین فرد زندگی‌اش مواجه شده. او از یک‌سو سرشار از خشم و حس کینه‌جویی است و از سوی دیگر نمی‌تواند فقدان همسرش را در زندگی خود بپذیرد. حالا مردی که اولگا هنوز هم دوستش دارد خانه را ترک کرده و او باید به تنهایی مسئولیت فرزندانشان را برعهده بگیرد.

دشواری‌های روزهای جدایی، اولگا را با وجهی دیگر از وجود خودش مواجه می‌کند. او سعی دارد خود را با کارهایی مثل ترجمه‌ی کتاب سرگرم کند، اما در وجودش نیاز به عشق بیداد می‌کند. در چنین روزهایی احساسات متفاوتی چون خیانت متقابل به همسرش و تجربه‌ی یک رابطه‌ی تازه از جمله کشمکش‌هایی است که این شخصیت با خود دارد.

در مجموع رمان روزی که رهایم کردی روایتگر رنج و اندوه زنانی است که از موهبت عشق بی‌بهره‌اند و باید تکه‌های وجود خود را پس از تحمل نادیده گرفته شدن و رنج خیانت کنار هم بگذارند و باور و عشقی تازه را در وجود خود را از نو بنا کنند. باید دید سرانجام اولگا خواهد توانست با این حقیقت تلخ زندگی خود کنار بیاید و لحظات بهتری را تجربه کند؛ یا آنکه سیلاب حوادث و رنج ناشی از اتفاقات پیرامونش او را در خود فروخواهد برد. کتاب روزی که رهایم کردی ترجمه‌ی شیرین معتمدی است که از سوی نشر نون منتشر شده.

اقتباس از کتاب روزی که رهایم کردی

فیلم سینمایی «روزی که رهایم کردی» در سال 2005 به کارگردانی روبرتو فانزا (Roberto Faenza) در ایتالیا ساخته شده و بازیگرانی چون «Margherita Buy» ،«Luca Zingaretti» ،«Goran Bregovic» و... در آن ایفای نقش کرده‌اند.

جوایز و افتخارات کتاب روزی که رهایم کردی

• کتاب پرفروش نیویورک تایمز
• نامزد جایزه‌ی بوکر
• نامزد جایزه‌ی ویارجو

نکوداشت‌های کتاب روزی که رهایم کردی

• کمیکی تاریک و هوشمندانه. (هفته‌نامه‌ی ناشران)
• قابل توجه، شفاف و کاملاً صادقانه. (نیویورکر)

کتاب روزی که رهایم کردی مناسب چه کسانی است؟

خواندن این کتاب به علاقمندان به رمان‌های عاشقانه با محوریت شخصیت زنان توصیه می‌شود.

با النا فرانته بیشتر آشنا شویم

النا فرانته نویسنده‌ای ناشناس است که نام حقیقی خود را پنهان کرده و نام اصلی او برای هیچ کسی مشخص نیست، به همین دلیل او را نویسنده‌ای مرموز می‌نامند. او با آثارش بازار کتاب را در دست گرفت و کتاب‌هایش به صورت میلیونی به فروش رفته و به زبان‌های گوناگونی ترجمه شده است. النا فرانته با کتاب‌های بی‌نظیرش توانسته نام خود را در بین 100 شخصیت برجسته‌ی جهان در سال 2016 در نشریه تایم قرار دهد. او همچنین نامزد جایزه‌ی بوکر و برنده‌ی مدال طلای جایزه‌ی ناشر مستقل نیز شده است. از دیگر آثار فرانته می‌توان به «کودک گمشده»، «روزهای رهایی»، «آزار عشق» و «دختر گمشده» اشاره کرد.

در بخشی از کتاب روزی که رهایم کردی، می‌خوانیم

برگشتم. بچه‌ها در اتاقشان را باز کرده بودند، اما جرئت نکرده بودند بیرون بیایند. حتماً ظاهرم چندان اطمینان‌بخش نبود. از تو اتاق با وحشت مرا می‌پاییدند. چنان نگاهی داشتند که فکر کردم، مثل بعضی از شخصیت‌های قصه‌ها، چیزی بیشتر از آنچه در واقعیت ممکن بود می‌دیدند. شاید کنارم آن زنِ خاطرات کودکی‌ام بود، زن بیچاره، خشکیده مثل مجسمه‌ای محزون. از ناپل به تورین آمده بود تا لبه‌ی دامنم را بگیرد، قبل از اینکه از طبقه‌ی پنجم پایین بیفتم. می‌دانست که می‌خواستم برای شوهرم با عرق سرد و خون اشک بریزم، سرش داد بکشم: «بمان». یادم آمد، او، زن بیچاره، این کار را کرده بود. بالاخره، یک شب، خودش را مسموم کرد. مادرم با صدای آهسته به آن دو دستیارش، یکی سبزه، آن یکی بلوند، گفت: «زن بیچاره فکر کرد شوهرش پشیمان می‌شود و سریع به کنار بسترش می‌دود و ازش معذرت‌خواهی می‌کند.» در عوض، مرد دور بود، محتاطانه، در کنار زنی که حالا عاشقش بود. و مادرم تلخ خندید به تلخی این داستان و داستان‌های یکسان دیگری که می‌دانست. زن‌ها بدون عشق نور چشمشان را از دست می‌دهند، زن‌ها بدون عشق زنده می‌میرند.

این‌طوری می‌گفت، در حالی که ساعت‌های متمادی خیاطی می‌کرد و پارچه‌ها را می‌برید برای مشتری‌هایی که هنوز در اواخر دهه‌ی شصت لباس‌هایشان را می‌دادند خیاط بدوزد. داستان و غیبت و خیاطی: من گوش می‌دادم، نیاز نوشتن داستان را آنجا کشف کردم، زیر میز، وقتی بازی می‌کردم. مرد بی‌وفای گریخته‌به‌ پسکارا نیامد، حتی وقتی زنش مخصوصاً خودش را بین مرگ و زندگی قرار داد و لازم شد آمبولانس خبر کنند و او را به بیمارستان ببرند. جملاتی که برای همیشه در ذهنم باقی ماند. از قصد خود را بین مرگ و زندگی قرار دادن، معلق مثل یک بندباز. کلمه‌های مادرم را می‌شنیدم و، نمی‌دانم چرا، تصور می‌کردم زن بیچاره به‌خاطر عشق شوهرش بر تیغه‌ی شمشیر دراز کشیده، و تیغه لباس و پوستش را پاره کرده بود.