معرفی و دانلود کتاب شوالیه‌ای با زره زنگ زده

معرفی کتاب شوالیه‌ای با زره زنگ زده

و اینک داستان شوالیه‌ای که اسیر زره‌ی خود شده است! چنان اسیر که دیگر حتی خود واقعی‌اش را نمی‌شناسد. رابرت فیشر در کتاب شوالیه‌ای با زره زنگ زده، سفر قهرمانانه‌ی شوالیه‌ای را تعریف می‌کند که برای از تن درآوردن زره‌ و مواجهه با خود واقعی‌اش، فراز و نشیب‌های بسیاری را از سر می‌گذراند.

درباره‌ی کتاب شوالیه‌ای با زره زنگ‌ زده

برای یک شوالیه، هیچ‌چیز مهم‌تر از زره و شمشیر نیست. او هربار که از استراحتگاه خود بیرون می‌رود، زره‌اش را بر تن کرده است و شمشیرش را تیز؛ اما چه می‌شود اگر او دیگر نتواند زره را از تن خود درآورد؟ اگر او به تحمل اجباری این تن‌پوش سخت و سنگین محکوم شده باشد، چه آینده‌ای در انتظارش است؟

کتاب شوالیه‌ای با زره زنگ‌‌زده (The Knight in Rusty Armor)، داستان جنگجویی شجاع و باشرافت است. او همه‌ی وظایف یک شوالیه را انجام می‌دهد: از جنگ با اژدها و دیو گرفته تا نجات زیبارویان از بند اسارت؛ اما به ناگاه درمی‌یابد که دیگر نمی‌تواند زره‌ی درخشان خود را از تن خارج کند. او باید به جنگی وارد شود که عظیم‌تر و بی‌رحم‌تر از همه‌ی جنگ‌های دیگر است: جنگ با خود و جنگ با زره‌ای که هویت واقعی‌اش را از او گرفته است.

رابرت فیشر (Robert Fisher) روایت می‌کند که چگونه این شوالیه با کمک یک سنجاب و کبوتری زیرک، برای یافتن حقیقت راهی می‌شود و در این راه، از قواعد حاکم بر جهان و حکمتی که در پس آن‌هاست، آگاه می‌شود. در هر قدم که او به سمت یافتن حقیقت پیش می‌رود، خود واقعی‌اش بیشتر از پس سایه‌ها و تاریکی‌ها نمایان می‌شود؛ تا درنهایت، با کامل‌ترین صورت خود، در مقابل شوالیه قدعلم می‌کند. برای درآوردن زره از تن و نقاب از صورت، راهی جز پیمودن این مسیر پرفراز و نشیب نیست.

حافظ، شاعر پرآوازه و شهیر ایرانی، در یکی از اشعار خود چنین می‌سراید:

میان عاشق و معشوق، هیچ حائل نیست / تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

آیا قهرمان کتاب شوالیه‌ای با زره زنگ‌زده، حائلی جز زره‌ی خود برای رسیدن به حقیقت دارد؟ او پشت نقابی غیرواقعی اسیر شده است و به همین دلیل، باید برای شکست دادن این نقاب، جنگی پیش‌بینی‌ناپذیر را آغاز کند.

سفر شوالیه، به بهترین شکل، تصویری از سفر پرفراز و نشیبی است که ما در زندگی برای رسیدن به حقیقت و خود واقعیمان می‌پیماییم. ما نیز برای شکست نقاب خود و زره‌ای که تنمان را اسیر کرده، در جنگی شمشیر می‌زنیم که از هر نبردی سهمناک‌تر است؛ همانطور که مولوی سروده است:

مادر بت‌ها بت نفس شماست / زآنکه آن بت مار و این بت اژدهاست

و این جنگ اگرچه جنگی توان‌فرسا با اژدهاست؛ اما پیروزی در آن، ما را فناناپذیر می‌سازد.

زبان ساده و روان، داستان هیجان‌انگیز و موقعیت‌های کمدی که حاصل استعداد فیشر در نویسندگی هستند، این کتاب را به یکی از آثار جذاب و خواندنی تبدیل کرده‌اند.

کتاب شوالیه‌ای با زره زنگ‌ زده مناسب چه کسانی است؟

اگر به مطالعه‌ی رمان‌های تخیلی یا روانشناسی علاقه دارید، کتاب شوالیه‌ای با زره زنگ‌‌زده به شما پیشنهاد می‌شود. همچنین کتاب حاضر اثری جذاب و مفید برای کسانی است که می‌خواهند سفری قهرمانانه را برای شناختن حقیقت و خود واقعیشان آغاز کنند. با این اثر از فراز و نشیب‌ها ترسی نداشته باشید.

با رابرت فیشر بیشتر آشنا شویم

رابرت فیشر فیلمنامه و نمایشنامه‌نویس برجسته‌ای‌ست که در عرصه‌ی نوشتن کمدی موقعیت (Sitcom) به موفقیت عظیمی دست یافته است. دیگر آثار او نیز با نام «بازگشت شوالیه با زره‌ی زنگ‌زده» و «جغد کوچولویی که نمی توانست بگوید «هوووو»» منتشر شده‌اند.

در بخشی از کتاب شوالیه‌ای با زره زنگ زده می‌خوانیم

از چهره‌ى شوالیه پیدا بود که این کار به اندازه‌ى نجات شاهدخت‌هاى در بند برایش جذاب نبود، به‌ویژه که در این لحظه از زندگى، هیچ اشتیاقى براى دیدن قصرها نداشت. با حال بدى پرسید: «چرا نمى‌توانم به‌سادگى قصرها را دور بزنم؟»

مرلین با تأکید بر حرفش گفت: «اگر چنین حرکتى بکنى و از مسیرت منحرف شوى، در راه گم خواهى شد. تنها راه رسیدن به قله‌ى کوهستان، گذر از میان این سه قصر است.»

شوالیه، بار دیگر به سربالایى باریک روبه‌رویش خیره شد، آه عمیقى کشید و در میان درختان سربه‌فلک کشیده که لایه‌ى نازکى از ابر دربر گرفته بودشان، ناپدید شد؛ با این نگرانى که بى‌گمان این سفر بسیار دشوارتر از بودن در جنگ صلیبى خواهد بود.

مرلین مى‌دانست که شوالیه در این لحظه به چه فکر مى‌کند: «بله، تصدیق مى‌کنم که این جنگى متفاوت است و باید چیزى را در راه رسیدن به حقیقت قربانى کنى. در این جنگ عشق ورزیدن به خودت را مى‌آموزى و یاد مى‌گیرى که خودت را همان‌گونه که هستى، دوست داشته باشى.»

شوالیه پرسید: «چه اتفاقى خواهد افتاد؟» تو به درک و شناخت تازه‌اى از خودت خواهى رسید. موفقیت در این جنگ به‌وسیله‌ى شمشیر نخواهد بود. حتى باید شمشیر را همین‌جا رها کنى.

نگاه مهربان مرلین لحظه‌اى خستگى شوالیه را از تنش دور کرد و بعد مرلین ادامه داد: «هرگاه متوجه شدى که چیزى پیش آمده و دیگر نمى‌توانى به مبارزه ادامه دهى، مرا خبر کن تا به یارى‌ات بیایم.»

شوالیه گفت: «یعنى تو مى‌توانى هرجا که اراده کنى آشکار شوى، تا من بتوانم خودم را پیدا کنم؟»

مرلین در پاسخش گفت: «هر جادوگرى در زمان نیاز، مى‌تواند چنین کارى را انجام دهد.» این را گفت و سپس ناپدید شد.

شوالیه در شگفت شد و گفت: «بله! گویا مرلین ناپدید شده است.» سنجاب موافقت کرد و گفت: «او واقعا در این کار استاد است.» ربکا با کمى عصبانیت به آنان یادآور شد که دارند تمام نیروى‌شان را با گفتگو کردن تباه مى‌کنند و آمرانه گفت: «راه بیفتیم!»

فهرست مطالب کتاب

مقدمه
1
2: جنگل‌هاى مرلین
3: در مسیر حقیقت
4: قصر سکوت
5: قصر آگاهى و شناخت
6: قصر اراده و شهامت
7: قله‌ى حقیقت