معرفی و دانلود کتاب صوتی سه‌شنبه‌های عمارت زعفرانیه

معرفی کتاب صوتی سه‌شنبه‌های عمارت زعفرانیه

لیلا مهری در کتاب صوتی سه‌شنبه‌های عمارت زعفرانیه سرگذشت شادی‌ها و شکست‌های زنی تنها را روایت می‌کند. در این رمان فارسی روابط احساسی شخصیت اصلی داستان به شیوه‌ی سیلان ذهن و با استفاده از تکنیک تک‌گویی درونی روایت می‌شود.

درباره‌ی کتاب صوتی سه‌شنبه‌های زعفرانیه

یکی از ویژگی‌های زاویه‌ی دید تک‌گویی درونی، ایجاد فرصتی برای نزدیک‌تر شدن خواننده و شنونده به شخصیت اصلی داستان است. لیلا مهری در کتاب صوتی سه‌شنبه‌های عمارت زعفرانیه با استفاده از این تکنیک ما را در کنار راوی قرار می‌دهد تا از نزدیک‌ترین مکان ممکن تاثیر اتفاقات و رابطه‌ها بر روان شخصیت داستان را نظاره کنیم.

حسادت به زیبایی خواهر و توجه بیشتر دیگران به او باعث شده راوی سه‌شنبه‌های زعفرانیه همیشه حسرت محبتی بی‌قیدوشرط را داشته باشد. این حسرت باعث می‌شود که راوی اگرچه بیش از دیگران قدردان عشق است اما بسیار بیشتر از بی‌مهری اطرافیان رنج بکشد. لیلا مهری در کتاب صوتی سه‌شنبه‌های عمارت زعفرانیه ما را به شنیدن داستان زنی دعوت می‌کند که حضورش همیشه نادیده گرفته شده است. زنی که همیشه به دنبال تبدیل شدن به انسانی کامل و واقعی بوده است؛ بدون آن‌که بداند آیا اصلا چنین چیزی امکان دارد. شکست‌های عاطفی شخصیت اصلی این رمان صوتی او را به سمت تردید در توانایی‌های خودش می‌کشاند درحالی‌که بسیاری از این ناملایمتی‌ها حاصل شرایط پیچیده‌ای است که او در آن‌ها حضور دارد.

زن طبقه‌ی متوسط شهری از شخصیت‌هایی است که در ادبیات معاصر فارسی کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. روایت بخشی از نیازها و کمبودهای چنین زنی از نکات تاثیرگذار رمان سه‌شنبه‌های عمارت زعفرانیه است. نسخه‌ی چاپی این رمان را انتشارات خردنامه منتشر کرده و نسخه‌ی صوتی آن با صدای مهسا پورمحسنی و سپیده مهران توسط استودیو نوار تهیه شده است.

کتاب صوتی سه‌شنبه‌های زعفرانیه برای چه کسی مناسب است؟

این کتاب برای علاقه‌مندان به رمان‌های احساسی فارسی و داستان‌های واقع‌گرا جذاب خواهد بود.

در بخشی از کتاب صوتی سه‌شنبه‌های زعفرانیه می‌شنویم

پوستت را نگاه می‌کنی و یاد آن‌هایی می‌افتی که همیشه می‌گفتند: «بختت سفید باشد دختر!». نوک انگشتت را می‌گذاری روی قوز دماغت و خودت را بدون آن تصور می‌کنی، اما بازهم چنگی به دل نمی‌زنی. به خط‌های ریز دور چشمت گیر می‌دهی و یادت نمی‌آید چندسالگی تارهای سمج سفید لابه‌لای موهایت پیدا شد. بعد عقب‌تر می‌ایستی و دست می‌بری زیر لباست و پوست شل شکمت را لمس می‌کنی و یاد ترک‌های سفید آن می‌افتی که هیچ وقت از شرشان خلاص نمی‌شوی.

خوب که درمانده شدی بغض می‌کنی، اصلا می‌ترکی اما هنوز بی‌قراری؛ پس دوباره می‌افتی به جان خود وامانده‌ات که شاید جایی کم گذاشته‌ای؛ به‌اندازه‌ی کافی خوب نبوده‌ای؛ اصلا زن نبوده‌ای! بعد از مدتی خسته می‌شوی؛ آینه و خودت را رها می‌کنی اما فحش و داد می‌ماند؛ مثل زن نبودنت که همیشه می‌ماند. می‌ماند که شب‌ها وقتی توی تخت دراز کشیده‌ای و نفست بالا نمی‌آید زیر آواز بغض خفه نشوی، که آرامت کند و مدام توی گوشت بگوید: «به اندازه‌ی کافی زن نیستی!».

فهرست مطالب کتاب صوتی