معرفی و دانلود کتاب صوتی قصه‌های دوست داشتنی

معرفی کتاب صوتی قصه‌های دوست داشتنی

لسلی سیمز و کنراد میسون در کتاب صوتی قصه‌های دوست داشتنی، داستان‌هایی محبوب از سه نویسنده مشهور ادبیات اروپا یعنی کنت گراهام، ایزوپ و ویلیام شکسپیر را جمع آوری کرده‌اند.

درباره کتاب صوتی قصه‌های دوست داشتنی:

«موش شهری و موش دهاتی»، «پرسی و دزدان دریایی»، «خورشید و باد»، «اسب رم کرده»، «شبح شهربازی»، «باد در میان درختان بید» و «رؤیای نیمه شب تابستان» از جمله داستان‌های جذاب کتاب صوتی قصه‌های دوست داشتنی (Lovely Stories) هستند.

لسلی سیمز (Lesley Sims) و کنراد میسون (Conrad Mason)، این اثر را بر اساس داستان‌هایی از کنت گراهام، ایزوپ و ویلیام شکسپیر تألیف کرده و در انتهای کتاب هم مختصری درباره‌ی زندگی نویسندگان این قصه‌های زیبا آورده‌اند.

کنت گراهام (Kenneth Grahame) نویسنده‌ای اسکاتلندی بود که در سال‌های بین 1859 تا 1932 میلادی زندگی می‌کرد و خالق اثر کلاسیک و ماندگار باد در درختان بید است.

ازوپ یا ایزوپ (Aesop) یکی از نویسندگانی بود که در یونان باستان زندگی می‌کرد و قصه‌ها و افسانه‌هایش تا دوران حاضر باقی مانده است. در برخی متون تاریخی او را با لقمان حکیم یکی می‌دانند.

ویلیام شکسپیر (William Shakespeare) مشهور به سخن سرای آون، نمایشنامه‌نویس، شاعر و بازیگر تئاتر بود که بسیاری از منتقدان او را بزرگ‌ترین نویسنده انگلیسی زبان می‌دانند. همچنین نمایشنامه‌های «اتللو، مکبث، هملت و رویای شب نیمه تابستان» از معروف‌ترین آثار او هستند.

کتاب صوتی قصه‌های دوست داشتنی به چه کودکانی پیشنهاد می‌شود؟

این کتاب دوست داشتنی برای کودکان 7 تا 12 سال مناسب است.

در بخشی از کتاب صوتی قصه‌های دوست داشتنی می‌شنویم:

جیک هاربرد داشت از مدرسه به خانه برمی‌گشت که یک مرتبه متوجه تابلوی بزرگی شد. قلبش از هیجان به تپش افتاد. از قرار معلوم شهربازی برپا شده بود؛ آنطوری که روی تابلو نوشته شده بود، هفتاد وسیله در شهربازی بود. جیک دلش می‌خواست هرچه زودتر آنجا را ببیند.

آن شب جیک آن‌قدر ذوق زده بود که خواب به چشمش نمی‌آمد. بالاخره شنبه از راه رسید و می‌توانست به شهربازی برود ولی اول باید یکی را پیدا می‌کرد که با او بیاید.

«بابا من رو می‌بری شهربازی؟» «ببخش جیک سرم شلوغه» پدرش غرق در خواندن روزنامه بود. جیک تصمیم گرفت به سراغش مادرش برود؛ او حسابی مشغول اتو کردن لباس‌ها بود. «مامان میشه من رو ببری شهربازی؟ خواهش می‌کنم.» مادر جیک سرش را تکان داد و گفت: «متاسف‌ام جیک الان وقتش رو ندارم که بیام شهربازی، یه عالمه کار ریخته سرم.» جیک به مادرش گفت: «ولی میگن که هفتاد وسیله بازی داره. » مادرش گفت: «منم هفتاد تا کپه لباس دارم که باید اتو بزنم. ببینم چرا نمیری به خواهرت بگی باهات بیاد؟»

فهرست مطالب کتاب صوتی