معرفی و دانلود کتاب صوتی پنج داستان

معرفی کتاب صوتی پنج داستان

کتاب صوتی پنج داستان، مجموعه داستانی از نویسنده‌ی مشهور ایرانی، جلال آل احمد است. این مجموعه که اولین بار در سال 1350 و پس از مرگ او منتشر شد، با روایتی ساده و صمیمی، اوضاع اجتماعی - سیاسی زمانه‌ی خود را نقد می‌کند. لحن جلال آل احمد در این کتاب نیش‌دار است و طنزی زیرکانه دارد.

درباره‌ی کتاب صوتی پنج داستان

جلال آل احمد (Jalal Al-e-Ahmad) داستان‌های موجود در کتاب صوتی پنج داستان را در زمان حیات، در نشریه‌ی ماهانه‌ی زمان منتشر کرده بود. این مجموعه دو سال پس از مرگش توسط نزدیکانش جمع‌آوری شد و انتشار یافت. داستان‌های این کتاب، به نوعی روایت‌گر حوادثی‌اند که زمان حکومت پهلوی رخ داده بودند و جلال آل احمد از طریق نقل آن‌ها وضعیت جامعه‌ی ایران را تصویر می‌کند.

سه داستان اول این مجموعه، یعنی «گلدسته‌ها و فلک»، «جشن فرخنده» و «خواهرم و عنکبوت»، به فصولی از زندگی شخصیتی به نام عباس می‌پردازند که آخوندزاده است و شباهتِ فراوانی به خود جلال آل احمد دارد.

داستان گلدسته‌ها و فلک در کتاب درسی ادبیات متوسطه مورد استفاده قرار گرفته است و به همین علت بسیاری از علاقه‌مندان به ادبیات در ایران با آن آشنا هستند. داستان بعدی کتاب صوتی پنج داستان، یعنی جشن فرخنده، به قانون کشف حجاب و اتفاقات مرتبط با آن می‌پردازد. در این داستان، پستچی برای پدرِ راوی که پیش‌نماز مسجد محله و بسیار متدین و متعصب است نامه‌ای می‌آورد و او را به جشنی دعوت می‌کند که در آن باید به اتفاق همسرش شرکت کند؛ اما مشکل اینجاست که همسرش باید بدون حجاب به این جشن برود. پدر به هم می‌ریزد و عصبانی می‌شود و این شرایط داستان را به جلو می‌برند.

داستان سوم کتاب صوتی پنج داستان، یعنی خواهرم و عنکبوت، به روایت بیمار شدن خواهر راوی یا همان عباس می‌پردازد. جلال آل احمد در این داستان به نوعی به خاطره‌ی تلخ از دست دادن خواهرش اشاره می‌کند و به جامعه‌ی زمانه‌ی خودش و غرب‌زدگی آن می‌تازد. برخی منتقدین عنکبوت را در این داستان نمادی از بیماری خواهر عباس می‌دانند و باور دارند داستان درباره‌ی ناتوانی انسان در مقابله با طبیعت نوشته شده است؛ ولی شاید اگر این نکته را در نظر آوریم که شوهر خواهر عباس، جوانی متجدد و غرب‌زده است، بهتر بتوانیم منظور جلال آل احمد از عنکبوت را درک کنیم.

چهارمین داستانی که در کتاب صوتی پنج داستان می‌شنویم، به شیفتگی یک دختر ایرانی به یک معلم آمریکایی می‌پردازد که در نهایت منجر به ازدواج و زندگی دختر در آمریکا می‌شود. دختر در طول زندگی با شوهرش متوجه می‌شود که او شغلِ واقعی‌اش را پنهان کرده است و تلاش دختر برای کشف حقیقت داستان را به پیش می‌برد. در این داستان نیز جلال آل احمد غرب‌زدگی جامعه‌ی ایران را مورد نقد قرار می‌دهد.

آخرین داستان از مجموعه‌ی پنج داستان، یعنی داستان «خونابه‌ی انار» را برخی منتقدین از جمله رضا براهنی یکی از بهترین داستان‌های نوشته شده توسط جلال آل احمد می‌دانند. در این داستان دو لاشخور گرسنه بر روی یکی از گورستان‌های زرتشتیان نشسته‌اند و برای رسیدن لاشه‌ای جوان لحظه‌شماری می‌کنند. او در این داستان به شکلی نمادین، مرده‌خواری و مرده‌پرستی جامعه را نشان می‌دهد و آن را مورد نقد قرار می‌دهد.

کتاب پنج داستان توسط ناشرین متفاوتی در طی سال‌های گذشته منتشر شده است. نسخه‌ی صوتی این کتاب را انتشارات آوای چیروک به گویندگی بهمن وخشور تهیه کرده است.

کتاب صوتی پنج داستان برای چه کسانی مناسب است؟

اگر از طرفداران نثر صمیمی و ساده‌ی جلال آل احمد هستید، شنیدن کتاب صوتی پنج داستان که بسیاری آن را بهترین مجموعه داستان این نویسنده می‌دانند به شما توصیه می‌شود. ازطرف دیگر، تمامی علاقه‌مندانِ داستان‌های کوتاه ایرانی از شنیدن این کتاب صوتی لذت خواهند برد.

با جلال آل احمد بیشتر آشنا شویم

جلال آل احمد (1302-1348) نویسنده و مترجم ایرانی‌ست. او با چاپ داستان‌ها و سفرنامه‌هایش تأثیر فراوانی بر جریان داستان‌نویسی در ایران گذاشت و در طول زندگی ادبی و در کنار مبارزات سیاسی‌اش، آثار مشهور زیادی را منتشر کرد. از میان آثار مشهور جلال آل احمد می‌توان به کتاب‌های «از رنجی که می‌بریم» و «مدیر مدرسه» اشاره کرد.

در بخشی از کتاب صوتی پنج داستان می‌شنویم

سر دیوار دخمه دو تا لاشخور نشسته بودند. با منقارهای برگشته و سر و گردن‌های توکشیده و پنجه‌هایی که همچو میخی به سنگ فرو رفته بود و هر دو با چشم‌های ریز و گرد و زردرنگ خود، به راه می‌نگریستند. راه، خط سفید مارپیچی بود که از آن دورها، لابد از آن دورها که سواد شهری حاشیه‌ی صاف افق را مشوش می‌کرد، پیش می‌آمد و می‌آمد و می‌آمد تا پای تپه‌ای که دخمه همچون شب‌کلاهی وارونه بر سر آن نهاده بود؛ و بعد، از دامنه‌ی سنگی تپه بالا می‌رفت و به در دخمه تمام می‌شد. در کمرکش باریک راه، چند جنبنده‌ی سیاه‌رنگ همچو مورچه‌هایی در آلودگی غبار می‌خزیدند و جلو می‌آمدند. به طرف دخمه می‌آمدند و لاشخورها با چشم‌های گرد و دوربین، این چیزهای جنبنده و غبارانگیز را می‌پاییدند. کوفتگی گنگی که در اعضای خود داشتند، گرسنگی دور و دراز اخیر را به یادشان می‌آورد و هی می‌زد که پر باز کنند و چرخی بزنند و از طعمه‌ی تازه‌ای که می‌رسید خبری بگیرند.

فهرست مطالب کتاب صوتی