معرفی و دانلود کتاب فرستنده: زویی واشینگتن

معرفی کتاب فرستنده: زویی واشینگتن

زویی، قرار است اتفاق بزرگی را در روز تولد دوازده‌سالگی‌اش تجربه کند. جانی مارکس، نویسنده‌ی کتاب فرستنده: زویی واشینگتن از نامه‌ای می‌گوید که درست در روز تولد زویی، دختربچه‌ی دوازده‌ساله‌ی داستان به دست او می‌رسد؛ نامه‌ای از طرف پدرش، مارکوس که در زندان است و مادر زویی همیشه او را از دیدنش محروم کرده. اما آیا مارکوس آن‌طور که بقیه فکر می‌کنند آدم بدی‌ست؟ نامزدی برای دریافت جایزه‌ی ادگار و گودریدز از افتخارات رمان حاضر است.

درباره‌‌ی کتاب فرستنده: زویی واشینگتن

ممکن است شما هم در روز تولدتان، حوادث عجیب‌وغریب و ناخواسته‌ای را تجربه کرده باشید؛ اما قطعاً هیچ‌کدام از آن‌ها به پای اتفاقی که زویی در روز تولدش تجربه کرد، نیستند! جانی مارکس (Janae Marks) نویسنده‌ی کتاب فرستنده: زویی واشینگتن (From the Desk of Zoe Washington)، ما را به دل ماجرایی جالب، از روزهای نوجوانی دخترکی به نام زویی می‌برد.

زویی تاکنون پدر خود را ندیده، یا اگر هم دیده، آنقدر کوچک بوده که یادش نمی‌آید. از وقتی زویی به دنیا آمده، مادر و ناپدری‌اش او را از دیدن پدرش منع کرده‌اند. تنها چیزی که زویی درمورد پدر خود می‌داند این است که او در زندان به سر می‌برد، آن هم به‌خاطر یک جرم بزرگ! کل زندگی زویی در علاقه‌اش به شیرینی‌پزی خلاصه می‌شود و دغدغه‌ای جز پختن شیرینی‌های خوشمزه ندارد. سرانجام روزی نامه‌ای از یک غریبه به دست زویی می‌رسد. این که حدس بزنیم نامه از طرف پدر زویی‌ باشد کار سختی نیست، اما نکته‌ی عجیب‌تر آن است که این نامه دقیقاً روزی به دستش می‌رسد که قرار است شمع تولد دوازده‌سالگی‌اش را فوت کند!

زویی که آن روزها مشغول برنامه‌ریزی برای مسابقه‌ی شیرینی‌پزی بزرگ بود، هرگز تصورش را هم نمی‌کرد که با چه اتفاق بزرگ‌تری در زندگی‌اش روبه‌رو خواهد شد. پس از دریافت نامه، او که درمورد پدرش کنجکاو شده، شروع به نامه‌نگاری با او می‌کند. درمیان همین گفت‌وگوهاست که زویی با شخصیت پدرش بیشتر آشنا می‌شود. او می‌فهمد پدرش اصلاً آن کسی نیست که تصورش را می‌کرده، او آدم خوب و مهربانی‌ست و حتی اشتباهی به زندان افتاده و مقصر واقعی نیست. این موضوع، قلب زویی را به‌شدت آزرده می‌کند، مخصوصاً وقتی می‌فهمد پدرش در این سال‌ها بارها به او نامه نوشته اما مادرش نامه‌ها را به دست او نرسانده. تمامی این ماجراها وقتی پیچیده‌تر می‌شود که زویی با تنها دوستش یعنی ترور هم به مشکل می‌خورد. در کنار این‌ها باید خود را برای مسابقه‌ی شیرینی‌پزی که مدت‌ها آرزویش را داشته هم آماده کند. اما زویی چطور قرار است از پس این‌همه چالش بربیاید؟ او چطور می‌تواند برای نجات پدر خود که بی‌گناه به زندان افتاده راه چاره‌ای پیدا کند؟

کتاب فرستنده: زویی واشینگتن، به قلم جانی مارکس، روایتی‌ست از جنگیدن برای زندگی. زویی، دختربچه‌ی قهرمان داستان، اگرچه هر روز با چالش‌های عجیبی در زندگی‌اش روبه‌رو می‌شود، اما هیچ‌وقت دست از تلاش برنمی‌دارد و تمام توانش را برای رسیدن به بهترین فرمول زندگی‌اش به کار می‌گیرد، درست مثل دستورالعمل‌‌های شیرینی‌های فوق‌العاده‌اش! این کتاب نخستین بار در سال 2020 وارد بازار کتاب شد و نسخه‌ی فارسی آن به کوشش نشر پرتقال و با ترجمه‌ی مریم حیدریان در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفت.

جوایز و افتخارات کتاب فرستنده: زویی واشینگتن

• بهترین کتاب سال کتابخانه‌ی عمومی شیکاگو
• بهترین کتاب سال مجله‌ی کتاب‌خانه‌ی مدرسه (School Library Journal)
• بهترین کتاب سال kirkus
• نامزد جایزه‌ی ادگار
• نامزد جایزه‌ی گودریدز

و...

نکوداشت‌های کتاب فرستنده: زویی واشینگتن

• زویی، این دختر شجاع مفروضات را زیر سؤال می‌برد، حقیقت را جستجو می‌کند و کاری را انجام می‌دهد که فکر می‌کند درست است، حتی در مواجهه با مخالفت‌های بزرگ. (نقد سایت آمازون)
• نمایشی فوق‌العاده و خواندنی درباره‌ی عشق، خانواده، دوستی و عدالت. (نقد ادبی Kirkus)
• نثر جانی مارکس هرگز پیچیده نبوده و به شیرینی یکی از شیرینی‌های زویی است. (بوک‌پیج)
• داستانی همراه با رمز‌و‌راز، شور‌ و‌ اشتیاق، و عشق. (کو بوث، نویسنده)

کتاب فرستنده: زویی واشینگتن برای چه کسانی مناسب است؟

این داستان آموزنده برای مطالعه‌ی نوجوانان علاقه‌مند به داستان‌های رئالیستی جذاب و پرماجرا و البته عاشقان شیرینی پیشنهاد می‌شود.

با جانی مارکس بیشتر آشنا شویم

جانی مارکس از نویسندگان تحسین‌شده‌ی دنیای ادبیات کودک و نوجوان و نویسنده‌ی پرفروش نیویورک تایمز است. او سال‌های کودکی خود را در واشنگتن گذراند، مدرک MFA خود را در در رشته‌ی نگارش برای کودکان از The New School اخذ کرد و هم‌اکنون همراه خانواده‌ی خود ساکن کنتیکت است.

در بخشی از کتاب فرستنده: زویی واشینگتن می‌خوانیم

قرار شد مارکوس بعدازظهر روز دوشنبه تماس بگیرد، توی قنادی آری که بودم، فقط به همین فکر می‌کردم. با اینکه قرار بود دوباره کنار وینسنت شیرینی بپزم، اما دیگر طاقت نداشتم و دلم می‌خواست صبح زودتر تمام شود. مامان‌بزرگ من را سوار کرد و مستقیم به خانه‌اش برد. برایم ناهار درست کرده بود، اما نمی‌توانستم چیزی بخورم. ساعت دو و پنجاه‌وپنج دقیقه‌ی بعدازظهر، گوشی بی‌سیم مامان‌بزرگ را برداشتم و روی میز عسلی گذاشتم و بهش زل زدم. زانوهایم می‌لرزیدند. درنهایت، ساعت سه و هفت دقیقه گوشی زنگ خورد.

وقتی تلفن برای بار دوم زنگ خورد، آن را برداشتم. دلم شور می‌زد. مامان‌بزرگ فوری خودش را به اتاق نشیمن رساند و پرسید: «می‌خوای جواب بدی؟» سرم را تکان دادم. زمان کافی نداشتم تا شهامتم را به دست بیاورم، چون تلفن فقط چند بار دیگر زنگ می‌خورد. دکمه‌ی پاسخ را زدم. با صدای بسیار ضعیفی گفتم: «... الو؟»

چند میلی‌ثانیه‌ی بعدی که منتظر بودم مارکوس روی خط بیاید، برایم مثل میلیون‌ها سال گذشت. نفسم را حبس کرده بودم. اما صدای مارکوس را نشنیدم. به‌جایش یک صدای ضبط‌شده روی خط آمده بود. «با سلام. هزینه‌ی این مکالمه برعهده‌ی شماست و این تماس توسط یکی از زندانیان در ندامتگاه ایالتی ماساچوست...» بعد صدای یک نفر آمد. «مارکوس جانسون» صدای مارکوس بود. چشم‌هایم گرد شدند. مامان‌بزرگ همان‌جا ایستاده بود و من را تماشا می‌کرد. دوباره آن‌یکی صدا روی خط آمد که می‌گفت تلفن ضبط می‌شود و مورد بررسی قرار می‌گیرد و اینکه اگر می‌خواهم تماس ادامه پیدا کند، عدد 1 را فشار بدهم. به‌سختی می‌توانستم تمرکز کنم. گوشی را محکم‌تر گرفتم تا از دستم نیفتد.