معرفی و دانلود کتاب قطعه‌ نایاب برای تعمیر ریش تراش

معرفی کتاب قطعه‌ نایاب برای تعمیر ریش تراش

کتاب قطعه‌ نایاب برای تعمیر ریش تراش، داستانی بلند، نوشته‌ی سینا دادخواه است که به شرح زندگی شخصیتی به‌نام فرزام می‌پردازد. او پس از کشف حقایقی درباره‌ی سرگذشت خانواده‌اش، با شرایطی متلاطم مواجه می‌شود که باید در خلال آن‌ها، تصمیم‌های مهمی بگیرد. این کتاب به‌رسم دیگر آثار نویسنده، از فضاهای شهری و مناسبات میان انسان‌ها برای پیشبرد داستان بهره می‌گیرد.

درباره‌ی کتاب قطعه نایاب برای تعمیر ریش تراش

سینا دادخواه در کتاب قطعه نایاب برای تعمیر ریش تراش، به‌رسم دیگر آثارش، ملودرامی خانوادگی روایت می‌کند که زندگی شهری و مناسبات آدم‌ها، نقش مهمی در پیشبرد آن دارد. داستان کتاب، درباره‌ی شخصیتی به‌نام فرزام است؛ مردی که روزهای چهل‌سالگی را پشت سر گذاشته و اکنون با حقایق و چالش‌های جدیدی مواجه شده است. او با خواهرزاده‌ی نوجوانش به سفری کوتاه می‌رود و در جریان این سفر، به اطلاعات تازه‌ای درباره‌ی سرگذشت خانواده‌اش دست می‌یابد.

داستان بلند پیش رو در دل موقعیت‌های شهری اتفاق می‌افتد و با ساختاری گفت‌وگومحور، برخورد شخصیت‌هایی از نسل‌های مختلف را به تصویر می‌کشد. حال‌وهوای تهران دهه‌ی هشتاد و شرح زندگی نوجوانان آن دوران، در این کتاب به‌خوبی دیده می‌شود.

زاویه‌ی دید در روایت پیش رو، سوم شخص است و با ریتم کندی آغاز می‌شود. اما در نیمه‌ی پایانی، سرعت می‌گیرد و اتفاقات بیشتری در خلال داستان رخ می‌دهد. از مضامین اصلی کتاب می‌توان به تقابل میان نسل‌ها، بحران‌های میانسالی و اندیشه‌های نوجوانی، اشاره کرد.

کتاب قطعه‌ نایاب برای تعمیر ریش تراش درحقیقت داستان بلندی است که دغدغه‌های بنیادین زندگی نظیر مرگ، تکنولوژی، مدرنسیم و عشق را به چالش می‌کشد. دغدغه‌هایی که شخصیت‌ها را درگیر کرده و به‌مرور خواننده را هم تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. در این شکل ادبی همواره، اقدامات و تصمیم‌گیری‌های شخصیت‌های فرعی در گرو مقصد نهایی قهرمان داستان و پرده‌برداری از زوایای مختلف شخصیت اوست. خرده‌روایت‌ها هم با پیروی از همین اصل، جهت پیشبرد روایت اصلی به‌کار گرفته می‌شوند.

سینا دادخواه، کتاب پیش رو را براساس همین معیارها به رشته‌ی تحریر درآورده و فرازونشیب‌های زندگی فرزام را از خلال آن روایت می‌کند. این کتاب، متعلق به مجموعه‌ی هزاردستان نشر چشمه است.

درباره‌ی مجموعه‌ی هزاردستان

هزاردستان، عنوان مجموعه‌ای از داستان‌های بلند است که به‌همت نشر چشمه منتشر می‌شود. این مجموعه، با هدف ارج نهادن به داستان‌های بلند، آثاری را برحسب تعداد کلمه و تمایز روایی با رمان و داستان کوتاه، گلچین کرده است.

کتاب قطعه نایاب برای تعمیر ریش تراش برای چه کسانی مناسب است؟

مطالعه‌ی این کتاب به تمامی دوستداران ادبیات داستانی و موضوعات اجتماعی توصیه می‌شود.

با سینا دادخواه بیشتر آشنا شویم

سینا دادخواه، نویسنده‌ی ایرانی متولد سال 1363 است. او پس از اتمام تحصیلاتش در رشته‌ی مهندسی عمران، به نویسندگی روی آورد و آثار شاخصی در قالب جستار، داستان و زندگی‌نگاره، خلق کرد. بااین‌حال فعالیت حرفه‌ای او در سال‌های گذشته معطوف به داستان‌نویسی بوده و در این راستا، کتاب‌های «یوسف‌آباد، خیابان سی‌وسوم» و «زیباتر» را منتشر کرده است. کتاب یوسف‌آباد، خیابان سی‌وسوم، اولین اثر این نویسنده است که در سال 1388 وارد بازار شد و مورد توجه خوانندگان و منتقدان قرار گرفت. از آثار او در زمینه‌ی مطالعات شهری و تهران‌پژوهی هم می‌توان به کتاب «آشیانه‌ی خرس» اشاره کرد.

سینا داخواه تاکنون مقالات و جستارهای متعددی در نشریات معتبر به چاپ رسانده که عمدتاً بر ریخت‌شناسی فرهنگ شهری و ایران دهه‌ی هشتاد متمرکز بوده‌اند.

در بخشی از کتاب قطعه‌ نایاب برای تعمیر ریش تراش می‌خوانیم

وقتی آخرین جرعه‌ی چای سردشده‌ را مزه می‌کرد، پیکرِ پرتو ظاهر شده بود. استوار، در حالات گوناگون. آشکار و عریان. از پس اختلال حافظه اما انگار پرتوِ سابق نبود. لابد به لطف ورزش و رژیم‌ پوست‌و‌استخوان شده بود. چرا حوله‌ی سبز کشمیر دور سرش بسته بود؟ چرا نگاه گرم پُرنورش تاریک و یخ‌بسته می‌نمود؟ اساساً چرا عکاس تازه‌کار چنین ژست‌ها و پُزهای دور از انتظاری از او خواسته بود؟

قاعدتاً می‌بایست پیک موتوری خبر کند و شیء نفرین‌شده را به نشانی پرتو بفرستد، اما هارد را به انباری برده بود. جعبه‌ابزار را از قفسه‌ی سوم آورده، پیچ‌گوشتی چهارسو و آچار شلاقی را کنار زده و چکش دسته‌چوبی را برداشته بود. با اولین ضربه فهمیده بود که به این سادگی‌ها شکستنی نیست، اما اگر هارد را مثل جگر زلیخا پاره‌پاره نمی‌دید آرام نمی‌گرفت. با هر ضربه آخرین وصایای مامان‌مهری یادش می‌آمد و چکش را کاری‌تر بر سرِ توده‌ی کُبالتی و سیم‌ها و چرخ‌دنده‌ها فرود می‌آورد. مادرش مثل شاهدی حفاظت‌شده در دادگاه بالاسرش ایستاده بود و به او آفرین می‌گفت. گردن و مچ دستش درد گرفته بود، اما تا نابودیِ شرِ مطلق باید ادامه می‌داد… و ادامه داده بود…

بردیا صدای موسیقی را بالا برده. لباس‌ فُرم هنرستان را چند دقیقه پیش از تن درآورد و تی‌شرتِ طرح‌دار و شلوارجین سنگ‌شورش را پوشید، همانی‌ که سپرده بود فرزام برایش بیاورد. حالا فقط کفش‌هایش همان قبلی‌ها‌ست. ساعت چشمک‌زن 16:33 را نشان می‌دهد. چرا پسرک، علی‌رغم ادعای هوش، فکر نکرده بود ممکن است زن شرح کشّافش را از کجا شروع کند و به کجا بکشاند؟ مگر در سفر شمال، با فرازی از اودیسه‌ی خانوادگی آشنا نشده بود؟ کاش امداد غیبی سر می‌رسید و بیش از این در ترافیکِ عالم‌گیر زابراه نمی‌شدند.