معرفی و دانلود کتاب مجموعه داستان‌های صد و یک بامداد

معرفی کتاب مجموعه داستان‌های صد و یک بامداد

کتاب مجموعه داستان‌های صد و یک بامداد، شامل داستان‌هایی از نویسنده‌ی فرانسوی، ارنست پروشون است. در این اثر، نویسنده هجده داستان کوتاه آموزنده را که مضمون آن‌ها غالباً آموزه‌های اخلاقی است به رشته‌ی تحریر درآورده.

درباره‌ی کتاب مجموعه داستان‌های صد و یک بامداد

ارنست پروشون (Ernest Pérochon) از نویسندگان فرانسوی است که علاوه بر شعر و رمان، در زمینه‌ی ادبیات کودک نیز فعالیت کرده و در همه‌ی زمینه‌ها موفق بوده است. او در آغاز معلم بود، اما پس از برنده شدن جایزه‌ی ادبی پریکس گونکورت (Prix Goncourt) از دبیری استعفا داد و به فعالیت جدی ادبی و نوشتن داستان، شعر و متون کودک پرداخت. کتاب مجموعه داستان‌های صد و یک بامداد (Contes des cent un matins) مجموعه‌ی داستان کوتاهی از این نویسنده‌ی فرانسوی است. عنوان این مجموعه‌ داستان، به داستان‌های هزار و یک شب اشاره دارد.

کتاب مجموعه داستان‌های صد و یک بامداد، مدتی در فرانسه به عنوان کتابی برای مطالعه‌ی بیشتر دانش‌آموزان دوره‌ی ابتدایی و متوسطه‌ی اول نیز استفاده شده بود.
ارنست پروشون در میان داستان‌ها و به تناسب هر روایت، از ترانه‌های عامیانه‌ با ریتم‌های زنده و شاداب استفاده کرده است تا کودکان آن‌ها را هم‌خوانی کنند و جذابیت داستان افزایش پیدا کند. البته این ترانه‌ها فقط در نسخه‌ی زبان اصلی از ریتم برخوردارند زیرا مترجم صرفاً به ترجمه‌ی معنای ترانه‌ها پرداخته است و به ترجمه‌ی منظوم دست نزده. نویسنده با استفاده از ترانه‌های عامیانه و استفاده کردن از توان کودک برای خواندن یا هم‌خوانی ترانه‌ها، آموزش و سرگرمی را در کنار هم قرار داده است و مفاهیم اخلاقی‌ای را که می‌خواهد به کودک منتقل کند، در ذهن او تعمیق می‌کند.

این مجموعه 18 داستان دارد. برخی داستان‌ها مربوط به دنیای حیوانات است و به صورت فابل نگاشته شده و برخی مربوط به دنیای انسان‌هاست. در داستان‌های صد و یک بامداد، بیشتر آموزه‌های اخلاقی مدنظر نویسنده است. بعضی از داستان‌های مجموعه نیز جنبه‌ی طنز دارند و در بعضی دیگر تخیل نویسنده نقش مهمی در خلق داستان ایفا می‌کند. این کتاب تصویرهایی هم دارد که به دست تصویرگر فرانسوی، ری لامبر خلق شده‌اند. عناوین برخی از داستان‌های مجموعه عبارت اند از: بیماری انگشتان جدامانده، دیدار خاکستری از پاریس، ردی روی برف، ملکه‌ی کوهستان، ماهی کوچولوی ولگرد، برگ‌های در آغوش باد و ... .

این کتاب به دست منوچهر کبیری رهنی ترجمه شده و در انتشارات روزآموز به چاپ رسیده است.

کتاب مجموعه داستان‌های صد و یک بامداد برای چه کسانی مناسب است؟

این مجموعه‌ی داستان برای کودکان شش سال به بالا مناسب است. هم‌چنین دانش‌آموزان ابتدایی نیز می‌توانند این کتاب را خود برای خود بخوانند و از آن لذت ببرند.

در بخشی از کتاب مجموعه داستان‌های صد و یک بامداد می‌خوانیم

لوستو از اینکه خودش را در بیرون لانه می‌دید کاملاً غافلگیر شده بود. او به‌سرعت برگشت تا مادر و برادرانش را هم خبر کند به آن‌ها گفت: دنبال من بیایید من راه آزادی را باز کرده‌ام! ما می‌توانیم بجای زندگی بین این تخته‌ها و توری‌های فلزی خودمان را با ماجراهایی روبرو کنیم. کشورهای ناشناخته را ببینیم و... من امیدوارم بتوانیم به تمام چیزهائی که حرفش را می‌زنیم برسیم. تا این حرف‌ها را زد برادرانش به‌دنبال او راه افتادند اما مادرش گفت: هیچکس هرگز از اینجا تکان نخورد! برای یک خرگوش چین چیلا در خارج از لانه‌اش هیچ چیز خوب و مطمئنی وجود ندارد. تنها ماجرائی که ممکن است با آن روبرو شویم روبرو شدن با روباهی است که به بهای از دست دادن زندگیمان تمام خواهد شد. و بعد با لحنی بسیار جدی اضافه کرد: اما تو لکه سفید فورا سوراخی را که کنده‌ای پر کن و ببند و خودت هم برو بخواب و دیگر اینجا پیدایت نشود! چاره‌ای جز اطاعت امر نبود لوستو با گوش‌های آویخته با چند کلوخ در سوراخ را بست و چون ماه دسامبر و هوا تا اندازه‌ای سرد بود به گوشه لانه خزید و در حالکیه پنجه‌هایش را روی شکمش چسبانده بود تا سردش نشود مشغول استراحت شد.

چند لحظه بعد که برادرانش به خواب رفتند او کمی گوش‌هایش را بلند کرد. او چشم‌هایش را بسته بود. اما خواب به آن‌ها راه نمی‌یافت او به هوای تازه خارج از لانه، چیزهای ناشناخته زیادی که می‌توانست ببیند و به آزادی در کوه و دشت می‌اندیشید. حالا دیگر گوش‌هایش را درست و حسابی بلند کرده بود. بالاخره نتوانست جلو خودش را بگیرد و از جایش بلند شد. به‌آرامی به‌طوری که سر و صدائی ایجاد نشود که مادر و برادرانش بیدار نشوند روی پنجه‌هایش بلند شد و خیلی آرام آرام خودش را به داخل سوراخ کشید هوپ...! بعد از محل خراب شده بیرون پرید. حالا او با این پرش در هوای آزاد خارج از لانه بود. آن شب شبی زمستانی و بسیار زیبا بود. ستارگان در تمام سطح آسمان آغوش گشوده و نور افشانی می‌کردند. لوستو روی پنجه‌های عقبش بلند شد، باد سرد زمستانی نوک دماغش را نیش می‌زد. باد به سبیل‌هایش می‌خورد و آن‌ها را سر بالا نگاه می‌داشت. با خوشحالی دیوانه‌واری با سه پرش خودش را از لانه دور کرد و بعد چت چت کنان! چت چت کنان در حالی که گوش‌هایش آویزان روی پشتش بود و شکمش را رو زمین می‌کشید به دشت و صحرا قدم گذاشت.

فهرست مطالب کتاب

خرگوشی با گوش شکسته و مرد کوچولو
بیماری انگشتان جدا از هم مانده
جشن خانه پیرزن و پیرمرد کوچولو
دیدار خاکستری از پاریس
لاپنی در قابلمه
ردی روی برف
ماجراهای بنوای آشپز
احمد فروتن
چه کانتونی
ملکه‌ای کوهستان
الا کلنگ سواری به نام ری پیو پیو
ترانه عامیانه آوریل
بامبونو وحشتناک کنگو
او ایستی تی اول
ماهی کوچولوی ولگرد
همگام با ماهیگیر ابله!
کولت و کولا با سبد زیر بغل
برگ‌های در آغوش باد