معرفی و دانلود کتاب مغازه خودکشی

معرفی کتاب مغازه خودکشی

کتاب مغازه خودکشی رمانی است درباره‌ی جامعه‌ای تاریک و افسرده که مردمانش با انتخاب نحوه‌ی خودکشی، بهترین لطف را در حق خود می‌کنند. ژان تولی ذره‌بینش را بر خانواده‌ای می‌اندازد که در مغازه‌شان انتخاب بهترین راه برای خودکشی را مشاوره می‌دهند و ابزار مناسب را در اختیار مردم می‌گذارند. این مغازه، کسب‌وکاری موفق و پرطرفدار در این دییستوپیا شناخته می‌شود.

درباره‌ی کتاب مغازه خودکشی

ژان تولی (Jean Teulé) مخاطب را به دنیای متفاوت ذهنی خود در کتاب مغازه‌ی خودکشی (The Suicide Shop) دعوت می‌کند. هیچ‌یک از اتفاقات این رمان، در واقعیت مابه‌ازا ندارند، اما مفاهیم مستتر در خطوط داستان، همگی مربوط به همین جامعه‌ای است که در آن زندگی می‌کنیم.

داستان کتاب مغازه‌ی خودکشی از این قرار است: ناامیدی بر زندگی مردم سایه افکنده، لبخند بر لب هیچ شهروندی دیده نمی‌شود، حتی گل‌ها و درختان در ناامیدترین حالت خود قرار دارند. در این پادآرمان‌شهری که ژان تولی تصویر می‌کند، مرگ می‌تواند بهترین اتفاق باشد. مرگی خودخواسته که انسان را از این دنیای سرد و بی‌روح و کدر نجات می‌دهد. در این راستا، مغازه‌ای وجود دارد که به تمام مردم با هر سن و سالی، خدمتی صادقانه می‌کند. صاحبان این مغازه مشاوره‌ای تخصصی برای نحوه‌ی به قتل رساندن خود ارائه می‌دهند و سپس ابزار و امکانات مربوطه را از قبیل اسلحه، شمشیر سامورایی، مرگ موش، طناب و... در اختیار مردم می‌گذارند. حالا بهتر می‌توانید فضای این داستان تخیلی در ژانر کمدی سیاه را درک کنید. نویسنده شما را با شوکی گزنده به دنیای داستانش پرتاب می‌کند و حالا باید دست‌وپا بزنید که در این دنیا دوام بیاورید یا حداقل بهترین راه خودکشی را انتخاب کنید.

اما این تمام ماجرا نیست. خانواده‌ی تواچ که تا امروز کسب‌وکار پررونقی داشته و مورد قبول عموم مردم بوده‌اند، صاحب فرزندی جدید می‌شوند؛ پسری به نام آلن. این پسر موجودی عجیب‌الخلقه است؛ چراکه وجودی پرامید دارد و دائماً می‌خندد. دیگران او را به چشم موجودی نگاه می‌کنند که نقصی در وجودش است و باید از جامعه‌ی افسردگان طرد شود، اما کم کم تحت تأثیر او قرار می‌گیرند. آلن نور امیدش را در محدوده‌ی وسیع‌تری می‌تاباند، که البته با تجارت خانوادگی‌شان در تضاد است. برای خواندن ادامه‌ی این داستان جذاب، نسخه‌ی انتشارات سپاس با ترجمه‌ی بهاره مظاهری از بهترین گزینه‌هاست.

جوایز و افتخارات کتاب مغازه‌ی خودکشی

• جزو رمان‌های پرفروش در ایران
• رمان‌ پرفروش‌ اروپا و آمریکا
• ترجمه‌شده به بیش از بیست زبان زنده‌ی دنیا
• حضور در فهرست «1001 کتابی که باید پیش از مرگ بخوانید»

نکوداشت‌های کتاب مغازه خودکشی

• رمانی کوتاه و بی‌نقص. این کتابی است که در تاریخ ادبیات خواهد ماند. (Me and My Big Mouth)
• طرفداران چارلز آدامز، انیمیشن‌ساز آمریکایی، از رمان مغازه‌ی خودکشی استقبال خواهند کرد. (لایبرری ژورنال)
• مراقب باشید نفستان از شدت خنده بند نیاید. (La Dépêche)

اقتباس‌‌ سینمایی و فرهنگی از کتاب مغازه خودکشی

کارگردانی فرانسوی به نام پاتریس لوکنت (Patrice Leconte) در سال 2012 انیمیشنی موزیکال با اقتباس از کتاب ژان تولی ساخت. در این انیمیشن، برنارد آلن، پدر خانواده‌ی تواچ را صداپیشگی می‌کند و ایزابل اسپید، مادر خانواده را.

کتاب مغازه‌ خودکشی برای چه سکانی مناسب است؟

اگر از فضای پادآرمان‌شهری در ادبیات استقبال می‌کنید و طرفدار رمان‌های فانتزی تاریک هستید، کتاب مغازه‌ی خودکشی بهترین انتخاب است.

در بخشی از کتاب مغازه خودکشی می‌خوانیم

لامپ‌های نئونی مغازه ترکید و بوی تند دود آن داخل چشمان متقاضیان بوسه‌ی مرگ مرلین فرورفت. شمشیر سامورایی که به دیوار بالای راه‌پله آویزان بود از جایش کنده شد و نوک آن داخل یکی از پله‌ها فرو رفت. از لبه‌ی تیز و براق آن نور منعکس می‌شد. در همین حین، طناب‌های دار باز شدند و کف مغازه افتادند و به پای مشتریان پیچیدند. کنترل همه‌چیز دیگر از دست میشیما خارج شده بود. ظرف شیرینی‌ها از پیشخوان افتاد و هزار تکه شد. تیغ‌های آلوده این طرف و آن طرف پخش شده بودند. نقاشی‌های سیب تورینگ روی سر مردم می‌ریخت، انگار که زیر درخت سیب ایستاده باشند و یک نفر در حال تکان دادن درخت باشد. کشوی صندوق خودبه‌خود باز شد و تمام اسکناس‌هایی که از قسمت میوه و سبزی گیرشان آمده بود بیرون ریخت. ساکنین غیرقابل اعتماد برج بودا جیب‌هایشان را از آن اسکناس‌ها پر کردند.

میشیما که اوضاع را این‌طور دید با صدای بلند فریاد زد: «خیلی ‌خب، همه گوش کنید! هوا به زودی تاریک می‌شه. برید یه وقت دیگه برای مردن بیایید. بلیت‌هاتون رو نگه دارید و فردا وقتی همه‌جا مرتب شد برگردید! و همین‌طور تو نگهبان جوان. پاشو برو بیرون! این اسلحه‌ی یک بار مصرف رو هم بگیر و دیگه با این عشق و عاشقیت مزاحم ما نشو.»

جمعیت افسرده‌ای که از مغازه خارج می‌شدند ناخودآگاه زیر لب زمزمه می‌کردند: «بادا بادا مبارک بادا.» لامپ‌های مغازه دیگر به حالت چشمک‌زن درآمده بودند و مدام خاموش و روشن می‌شدند.

خانم تواچ فریاد زد: «آلن اون آهنگ لامصب رو خاموش کن.» اما آلن باوجود سروصدای بلند آهنگ صدای مادرش را نمی‌شنید.