معرفی و دانلود کتاب نیایش گنجشک‌ها

معرفی کتاب نیایش گنجشک‌ها

آرزو صالح نژاد در کتاب نیایش گنجشک‌ها، داستانی با رنگ و بوی دنیایی زنانه را روایت می‌کند؛ داستانِ زندگی زنی به نام شفا که در جستجوی عشق و استقلال، روزگار می‌گذراند و از تنهایی عمیقی رنج می‌برد و به دنبال برطرف کردن چالش‌هایی‌ست که محدودیت‌ها برای او به وجود آورده‌اند.

درباره‌ی کتاب نیایش گنجشک‌ها

کتابی که پیش رو داریم، از زنی به نام شفا می‌گوید که تمام عمر سی‌وچهارساله‌ی خود را درگیر مشکلات مختلف بود و در رویارویی با تمام آن‌ها، تنها مقاومت را انتخاب کرد. شفا این ویژگی را از مادرش آموخته بود. از همان زمانی که پدرش را در کودکی از دست داد و مادر مجبور بود تمام بار خانواده را به دوش بکشد، از همان زمانی که متوجه شدند پدر طی سفرهایی که داشته، با یک زن مصری ازدواج کرده و حالا، خواهر و برادر دورگه‌شان، به دنبال گرفتن ارثیه‌ی خود هستند و از همان روزهایی که شفا و خانواده‌اش مجبور بودند تمام حرف و حدیث‌ها را تحمل کنند، شفا مقاومت کردن را از مادرش آموخته بود. زنی که تنها خود را در کار غرق کرده بود تا حداقل بتواند دوام بیاورد. شفا هم فقط همین سبک زندگی را می‌دید. رمان نیایش گنجشک‌ها، داستانی از زنانی‌ست که شجاعانه با تمام مشکلات و محدودیت‌هایشان می‌جنگند و در جستجوی مسیری هستند که در آن دوام بیاورند.

شفا هم درست مانند مادرش بود. همیشه سخت کار می‌کرد و همیشه هم معتقد بود مادرشان آن‌ها را دقیقاً مانند خودش زحمت‌کش بار آورده. این باور را در ذهنشان به وجود آورده بود که در هر شرایطی که باشند، شفا و خواهرش باید مدام کار کنند و از پا ننشینند. شفا بعد از جدایی از همسر سابقش که اتفاقاً پروسه‌ای طولانی هم داشت، دقیقاً به شیوه‌ی مادرش رفتار می‌کرد. کار را جزئی جدانشدنی از زندگی‌اش می‌دید و مددکاری بیمارستان، تنها چیزی بود که سعی می‌کرد توجه خود را به آن منعطف کند. هر آن‌چه که حتی اندکی اخلال در این توجه و تمرکز ایجاد می‌کرد را کاملاً نادیده می‌گرفت. یا حداقل سعی می‌کرد که نادیده بگیرد. آرزو صالح نژاد در رمان نیایش گنجشک‌ها، زندگی زنی را پیش روی ما قرار داده که مدام در حال جنگیدن است و در برابر این که یک لحظه سپر خود را بر زمین بگذارد، مقاومت می‌کند.

در تمام این سال‌ها، از همان اوایل جوانی تا امروز که شفا 34سال دارد، افراد زیادی تلاش می‌کردند خودشان را به او نزدیک کنند و به نوعی دل او را به دست بیاورند. اما از زمانی که زندگی‌اش با حسام به پایان رسیده بود، انگار قسم خورده بود که در برابر هر احساس و عاطفه‌ای فقط مقاومت کند. شهراد هم از این قاعده مستثنی نبود. باید می‌توانست در برابر او هم محکم بماند، اما انگار هرچه بیشتر تلاش می‌کرد، در حفظ این مقاومت بیشتر ناکام می‌شد. تمام رشته‌هایی که او و شهراد را به یکدیگر پیوند می‌دادند هم قطعاً بی‌تاثیر نبودند. اما معلوم نیست که تقدیر واقعاً زندگی‌ای را برای شفا تدارک دیده که خالی از عشق واقعی‌ست؟ یا قرار است این بار همه چیز طور دیگری رقم بخورد؟ رمان نیایش گنجشک‌ها، روایت زندگی شفا است که حالا به نظر می‌رسد نیروهایی که از پیش داشته، در حال تحلیل‌اند و به گمان خودش، رو به شکست حرکت می‌کند.

این اثر به کوشش انتشارات هیلا به چاپ رسیده است.

کتاب نیایش گنجشک‌ها برای چه کسانی مناسب است؟

خواندن این رمان را به طرفداران داستان‌های عاشقانه و اجتماعی ایرانی و تمام دوست‌داران کتاب‌هایی که از مشکلات و سختی‌های زنان روایت می‌کنند، پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از کتاب نیایش گنجشک‌ها می‌خوانیم

زبان بدن مخاطبینش مخصوصا حالت چشم‌ها و تکان‌هاى سرشان به او مى‌گفت این زن‌ها مى‌فهمند او چه مى‌گوید. براى همین به لرزش صدا و دست‌هاى خودش اهمیتى نداد و ادامه داد: «وقتى براى بار دوم توى کنکور رد شدم، دنیا رو سرم خراب شد، ولى چون آدم سمجى بودم، بى‌خیال نشدم. انگار تنها راه نجاتم درس خوندن بود. تحقیر و کنایه بقیه رو به جون خریدم، ولى هدفم رو ول نکردم. درست توى اون روزا زمزمه بچه‌دار شدن تله‌اى بود که خونواده شوهرم سر راهم پهن کردن تا به قول خودشون من از خیالبافى دست بردارم و سرم بره تو زندگى و پسرشون اهل بشه... ولى اینم نشد. ظاهرا مشکل بزرگى وجود داشت و اونم به من مربوط مى‌شد.»

تقه آرامى به در خورد و زنى چادرى بى‌صدا وارد شد. خوشامدگوى جلسه به استقبالش رفت و آن زن با راهنمایى او در حلقه حاضران نشست. شفا با لحنى محتاط گفت: «اون روزا واقعا داغون بودم. احساس کمبود داشتم... براى درمان خیلى هزینه کردم، حرف شنیدم، درد کشیدم...»

شفا جرعه‌اى آب نوشید و با نگاه به منشى و دیدن لبخند حاکى از تأییدش اعتمادبه‌نفس ته‌کشیده‌اش را پیدا کرد. با اطمینان خاطر گفت: «دیشب، بعد از تماس منشى جلسه، نشستم از احساساتم نوشتم. انگار بعد از مدت‌ها تازه مى‌فهمیدم چقدر خسته‌م. واقعا از خستگى و از احساسات یخ‌زده خسته‌م. نیمه‌هاى شب از خواب پریدم. امروز مى‌دونم که دیگه نمى‌خوام، با نگه داشتن احساسات منفى، مریض و کنترلگر بمونم. شاید تازه‌کار باشم، ولى مى‌خوام یاد بگیرم با بخشش به رهایى برسم.»