- از: نرگس باغبان
- ناشر: انتشارات اهورا قلم
برای دانلود قانونی کتاب دختری از دیار حسرت و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان دانلود کنید.
معرفی کتاب دختری از دیار حسرت
کتاب دختری از دیار حسرت اولین جلد از پنجگانهی عاشقانه نرگس باغبان و نخستین اثر اوست. در این داستان پر فراز و نشیب با دختری به نام رویا همراه میشوید که سختیها و تلخیهای بسیاری در زندگی کشیده است و آرزوهای بزرگی در سر دارد.
درباره کتاب دختری از دیار حسرت:
رویا فارغالتحصیل رشته حسابداری است و در یک آموزشگاه زبان کار میکند اما از شرایط کارش راضی نیست. او برای دست یافتن به اهداف و آرزوهای خود تلاش بسیاری میکند و هرگز ناامید و مایوس نمیشود. پشتکار و بلندپروازی رویا در نهایت باعث میشود او به موفقیتهای چشمگیری برسد هرچند که در این مسیر پر پیچ و خم ماجراها و اتفاقات بسیاری برایش پیش میآید.
کتاب دختری از دیار حسرت با زبانی ساده و روان جزییات را بیان میکند. همچنین شخصیتپردازی به گونهای انجام شده است که شما را در جریان عمیقترین احساسات و تفکرات هر یک از کاراکترهای کتاب قرار میدهد.
در بخشی از کتاب دختری از دیار حسرت میخوانیم:
یه خسته نباشید به پیرمرد گفتم و با لبخند ادامه دادم: پدرجان برای استخدام آمدم، شنیدم یه کارمند برای بخش حسابداری میخوان.
پیرمرد اول با تعجب بهم نگاه کرد و بعد سر تا پام رو ورانداز کرد و گفت: دخترم همون که بهت گفته اینجا میخوان یه کارمند برای بخش حسابداری استخدام کنن بهت نگفته زن استخدام نمیکنن؟
حرف پیرمرد که تمام شد منتظر جوابی از طرفم نشد، عقبگرد کرد به طرف اتاقکی که نزدیک در ورودی کارخانه بود، افتادم دنبال پیرمرد و گفتم: چرا بهم گفتن، اما خدا رو چه دیدین شاید تقی به توقی بخوره و... .
پیرمرد که روی صندلیاش تو سایه اتاقک نشسته بود حرفم رو قطع کرد و گفت:
- بهتره از همان راهی که آمدی برگردی، رفتن تو داخل فقط وقت تلف کردنه، آقای رئیس زن استخدام نمیکنه.
از اینکه گفت آقای رئیس لجم گرفت و با عصبانیت به خودم گفتم: نمیشد یه زن رئیس اینجا میبود، همیشه باید مردها رئیس باشن؟
یه صندلی خالی کنار پیرمرد بود نشستم روی صندلی و گفتم: پدر جان چرا اینجا زن استخدام نمیکنن؟
پیرمرد کلاهش رو از سرش برداشت و حین پاک کردن عرق روی سرش گفت: دو دلیل داره، اول اینکه آقای رئیس به دلایل شخصی زیاد با زنها رابطه خوبی نداره و دوم اینکه هیچ زنی اینجا کار نمیکنه.
داشتم با تعجب به پیرمرد نگاه میکردم که گفت: این حرفها رو که به تو زدم تا حالا به هیچ کسی نگفتم، چون همسن دخترم هستی و مثل دختر خودم میدونمت نمیخواهم سرافکنده از اینجا بیرون بری.
لبخندی به پیرمرد زدم و از جا بلند شدم و راه افتادم طرف بخش اداری کارخانه، پیرمرد بیچاره فکر میکرد با حرفهاش منصرفم کرده.

راهنمای دانلود کتاب دختری از دیار حسرت
برای دانلود کتاب دختری از دیار حسرت و دسترسی قانونی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.
