معرفی و دانلود کتاب تصادف:‌ خطر انتهای جاده، دروغ می‌گوید!

معرفی کتاب تصادف:‌ خطر انتهای جاده، دروغ می‌گوید!

فریدا مک فادن بار دیگر با تریلر روان‌شناختی به دنیای کتاب بازگشته است. کتاب تصادف:‌ خطر انتهای جاده، دروغ می‌گوید! نوشته‌ی دیگری از این نویسنده‌ی پرفروش است که در آن زنی 23 ساله راهی سفری می‌شود، اما این سفر آن‌طور که تصور می‌کند پیش نمی‌رود. این رمان در فضایی پر از تعلیق در مرز میان خطر و نجات حرکت می‌کند. فریدا مک فادن با ظرافت، به لایه‌های پنهان روان انسان و همچنین به سؤالاتی درباره‌ی برداشت‌های ما از حقیقت و ماهیت فریب‌دهنده‌ی انسان‌ها می‌پردازد.

درباره‌ی کتاب تصادف:‌ خطر انتهای جاده، دروغ می‌گوید!

کتاب تصادف: خطر انتهای جاده، دروغ می‌گوید! (The Crash) روایت داستان تیگان است؛ زنی که در ماه هشتم بارداری، تنها و خسته از گذشته‌ای پرفراز و نشیب، راهی سفری به‌سوی خانه‌ی برادرش می‌شود، اما طوفانی سهمگین، او را در روستایی دورافتاده در مِین گرفتار می‌کند. تیگان، ناچار در کلبه‌ی یک زوج به ظاهر مهربان پناه می‌گیرد؛ مکانی که امید او برای آرامش، به‌زودی رنگ دلهره و ناامنی به خود می‌گیرد و تیگان را درگیر یک بازی روانی پیچیده می‌کند. تصور کنید، در کلبه‌ی دورافتاده هستید. هوا طوفانی است و ظاهراً هیچ راه فراری ندارید. از طرفی حسی به شما می‌گوید چیزی اینجا درست نیست. آیا همه چیز فقط یک توهم است یا واقعاً در خطر هستید؟

فریدا مک‌فادن (Freida McFadden) در این تریلر روان‌شناختی، با نثری ساده و روان، دوباره با همان سبک آشنای خودش رمان را نوشته است، که طرف‌دارانش آن را می‌شناسند. داستان به جای تکیه بر پیچیدگی‌های غیر قابل حل، روی روایت هیجان‌انگیز، غریزه‌ی بقا و پیچش‌های ذهنی تمرکز دارد. اگرچه مسیر کلی داستان ممکن است برای برخی از خوانندگان باتجربه‌ی این ژانر تا حدی قابل حدس باشد، اما فریدا مک‌فادن مهارت خود را در ایجاد تعلیق و نگه‌داشتن خواننده تا آخرین صفحه به کار می‌گیرد.

کتاب تصادف:‌ خطر انتهای جاده، دروغ می‌گوید! شما را به سفری می‌برد که در آن هیچ چیز آن‌طور نیست که به نظر می‌رسد و هر پناهگاهی می‌تواند آغاز یک کابوس جدید باشد. این کتاب شما را به یک کاوش درونی دعوت می‌کند؛ جایی که با ترس‌های پنهان، انتظارات متضاد و بازی‌های ذهنی انسان‌ها روبه‌رو خواهید شد. فریدا مک‌فادن به‌خوبی می‌داند چگونه خواننده را درگیر ماجرا کند و او را تا آخرین صفحه در کنار تیگان نگه دارد؛ با این سؤال که امنیت واقعی در کجاست و به چه کسی می‌توان اعتماد کرد. کتاب تصادف:‌ خطر انتهای جاده، دروغ می‌گوید! تجربه‌ای را به اشتراک می‌گذارد که پس از پایان مطالعه نیز در ذهن شما باقی خواهد ماند. این کتاب را انتشارات کهکشان دانش منتشر کرده و علیرضا رضوی آن را به فارسی برگردانده است.

جوایز و افتخارات کتاب تصادف:‌ خطر انتهای جاده، دروغ می‌گوید!

• پرفروش‌ترین کتاب ساندی تایمز
• پرفروش‌ترین کتاب آمازون
• از جمله کتاب‌های معمایی-هیجانی که همه منتظرشان هستند سال 2025 به انتخاب Marie Claire
• در فهرست بهترین کتاب‌های جدید ماه ژانویه به انتخاب Harper’s Bazaar
• در فهرست بهترین کتاب‌های جدید زمستان به انتخاب Sunset Magazine
• از کتاب‌های که همه انتظار آن را می‌کشند از نگاه خوانندگان در سال 2025 به انتخاب Goodreads
• در فهرست هیجان‌انگیزترین تریلرهای سال 2025 به انتخاب SheReads

نکوداشت‌های کتاب تصادف:‌ خطر انتهای جاده، دروغ می‌گوید!

• کتاب تصادف:‌ خطر انتهای جاده، دروغ می‌گوید! دقیقاً همان چیزی است که یک تریلر عالی باید باشد؛ با پیچش‌های غیرمنتظره و تنشی بی‌وقفه. من واقعاً نتوانستم آن را زمین بگذارم—تکرار می‌کنم—نتوانستم! (تس گریتسن، نویسنده‌ی پرفروش نیویورک تایمز و خالق کتاب The Spy Coast)

کتاب تصادف:‌ خطر انتهای جاده، دروغ می‌گوید! برای چه کسانی مناسب است؟

کتاب تصادف:‌ خطر انتهای جاده، دروغ می‌گوید! گزینه‌ای ایدئال برای خوانندگانی است که به تریلرهای روان‌شناختی که در آن تعلیق نقش مهمی دارد علاقه دارند. به‌ویژه اگر شما هم از طرف‌داران فریدا مک فادن هستید این کتاب شما را راضی خواهد کرد.

در بخشی از کتاب تصادف:‌ خطر انتهای جاده، دروغ می‌گوید! می‌خوانیم

وقتی هنک پتوهای اضافی رو می‌آره و بعد غیبش می‌زنه بالا، خیالم راحت می‌شه. این مرد شاید جونمو نجات داده باشه، ولی کنارش حس راحتی ندارم.

یه چیزی تو نگاهش بهم هست - بهش اعتماد ندارم. یا شاید چون خیلی گنده‌ست. و اون ریش ترسناکش نصف صورتشو قایم کرده. ممکنه به آدمای ریش‌دار بی‌انصافی کنم، ولی همیشه حس می‌کنم یه چیزی دارن قایم می‌کنن.

الان دارم شک می‌کنم که آیا به جز برادرم اصلاً مرد خوبی تو دنیا هست یا نه، ولی به هر حال معلومه که هنک یکی از اونا نیست. و هر چی زودتر ازش دور بشم، بهتره.

پولی کمی بعد از پله‌ها میاد پایین، با یه چراغ‌قوه دیگه که تو اتاق کوچیک زیرزمین می‌تابونه. کیفمو رو شونه‌ش انداخته، و یه کیسه دیگه هم تو دست دیگه‌ش داره. فقط امیدوارم تایلنول تو اون کیسه باشه.

«حالت چطوره؟» ازم می‌پرسه.

«افتضاح،» صادقانه می‌گم.

از بودن تو این زیرزمین متنفرم. پنجره‌ها با برف تقریباً سیاه شدن، و حس می‌کنم تو یه قبرم. این اتاق شاید تو یه روز آفتابی قشنگ باشه، ولی وقتی هر تیکۀ اسباب تو سایه غرق شده، چیزی جز ترسناک نیست. باورم نمی‌شه باید اینجا بخوابم. فقط می‌خوام برم بیمارستان. دست‌هامو به تشک فشار می‌دم، دیوونه‌وار سعی می‌کنم راحت بشم، ولی فقط یه موج درد حال‌به‌هم‌زن دیگه تو مچ پام راه می‌ندازم. اگه شکستگی رو زوود درست نکنم چی می‌شه؟

فهرست مطالب کتاب

مقدمه: بعد از تصادف
بخش اول: یک هفته قبل از تصادف
بخش دوم: روز قبل از تصادف
بخش سوم: دو روز بعد از تصادف
بخش چهارم: سه روز بعد از تصادف
بخش پنجم: چهار روز بعد از تصادف
بخش ششم: یک سال بعد