معرفی و دانلود کتاب دختران طبقه 13

معرفی کتاب دختران طبقه 13

بعد از چهل سال، دوباره همان اتفاق شوم تکرار شد. اجساد میشل و دوری روی تخت افتاده‌اند و احتمال وجود قاتل زنجیره‌ای در این هتل را تأیید می‌کنند. کتاب دختران طبقه 13 نوشته‌ی هلن فاینر خوانندگان خود را به یک پرونده‌ی قتل وارد می‌کند. در طبقه‌ی 13 هتل پارکر، دو دختر نوجوان کشته شده‌اند و حالا کارآگاه ماریا و فرانکی باید بتوانند راز و رمز این قتل را کشف و از وقوع جنایت‌های بعدی جلوگیری کنند.

درباره‌ی کتاب دختران طبقه 13

این‌بار کنجکاوی و بازیگوشی با «کسب تجربه» به پایان نرسید. هزینه‌ی ماجراجویی «میشل» و «دوری» خیلی گران تمام شده است؛ به قیمت زندگیشان. کتاب دختران طبقه 13 (The Girls on Floor 13) ما را به هتلی مرموز می‌برد؛ جایی که شاید شبیه آن را در فیلم‌های ترسناکی مثل «درخشش» دیده باشیم؛ اما این هتل با آن هتل برفی و متروکه، یک تفاوت بزرگ دارد. اینجا نه خلوت است و نه دورافتاده و همین موضوع باعث می‌شود که کاملاً امن به‌نظر برسد؛ اما این فقط ظاهر ماجراست. هتلی که میشل و دوری برای کشف یک راز بزرگ و روبه‌رو شدن با موجودات ماورائی به آن قدم گذاشته‌اند، قتلگاه است. این نخستین‌باری نیست که هتل پارکر به بستر مرگ دو دختر نوجوان تبدیل می‌شود؛ 40 سال قبل هم دو دوست به‌طرز فجیعی در طبقه‌ی 13 هتل کشته شدند و خبرشان در روزنامه‌ها منتشر شد؛ تا زمانی که اتاق شماره 13-03 وجود دارد، قتل‌های هولناک نیز ادامه دارد.

هلن فایفر (Helen Phifer) برای کشف راز قتل میشل و دوری، از کارآگاه ماریا و فرانکی کمک گرفته. کارآگاه ماریا حالا به هتل آمده تا وسایل دختران را بازرسی کند. پیامی عجیب در گوشی آن‌ها، بخش بزرگی از مجهولات را برای ما و او روشن می‌‌کند. چیزی که باعث شده تا این دو دختر نوجوان به این هتل عجیب و مرموز بیایند، پیام‌هایی است که از طرف فردی ناشناس دریافت کرده‌اند؛ فردی که آن‌ها را ترغیب کرده تا به هتل پارکر بیایند و با موجودات فراطبیعی روبه‌رو شوند. افسانه‌ها و شایعاتی که درباره‌ی هتل وجود دارند نیز به کنجکاوی آن دو دختر دامن زده و آن‌ها را به هتل کشانده. کتاب دختران طبقه 13دفتر ثبت مهمانان را نیز به ما نشان می‌دهد. نام میشل و دوری در هیچ فهرستی ثبت نشده. آن دو را در طبقه‌ی 13 هتل کشته‌اند؛ جایی که مدت‌هاست از آن استفاده نمی‌شود و مسئولان هتل کسی را به آن طبقه راه نمی‌دهند. چه کسی آن دو دختر را به این هتل و آن اتاق وارد کرده؟ هرچه هست، باید زیر سر یکی از کارکنان هتل باشد.

کارآگاه ماریا و فرانکی به‌مرور سرنخ‌ها و شواهدی مرتبط به هویت قاتل را پیدا می‌کنند؛ نشانه‌هایی که باعث می‌شوند ماریا به یکی از کارمندان هتل مظنون شود؛ نکته‌ی عجیب و هولناک ماجرا اینجاست که آن فرد مشکوک و متهم، مدت کوتاهی پس از هتل میشل و دوری، در خانه‌ی خود به قتل می‌رسد. این فاجعه سندی است بر این واقعیت که قاتل از همه‌چیز پرونده‌ی قتل خبر دارد و ماریا که مسئول اصلی پرونده است، باید بیشتر مراقب جان خود باشد. مشخص شدن حادثه‌ی هولناکی که سال‌ها قبل دقیقاً در همان اتاق و همان طبقه‌ی هتل رخ داده، ماجرا را از یک پرونده‌ی معمولی قتل به احتمال وجود قاتل زنجیره‌ای در این هتل، تغییر می‌دهد. هلن فاینر ما را با کارآگاه ماریا و فرانکی همراه می‌کند تا خود شاهد برملا شدن حقایق هولناک بعدی باشیم. داستان دختران طبقه 13 می‌کوشد تا در عین فاش کردن رازهای سربه‌مهر، حس تعلیق داستان را نیز حفظ کند و مخاطب را در شک و ظن نگه‌دارد.

رمان جنایی دختران طبقه 13 با ترجمه‌ی سعید سیمرغ در نشر گویا منتشر شده است.

کتاب دختران طبقه 13 برای چه کسانی مناسب است؟

کتاب دختران طبقه 13 برای علاقه‌مندان به داستان‌های جنایی و معمایی مناسب و جذاب است.

در بخشی از کتاب دختران طبقه 13 می‌خوانیم

صدای کوبش گام‌هایی که به‌سویش می‌دویدند او را به عمل وادار کرد. با گام‌های بلند به‌سوی آسانسور دوید. نگاهی به پشت سرش انداخت و سایه‌ای را دید که روی دیوار حرکت می‌کند. ماریا دستش را روی دکمه‌ی فراخوانی آسانسور کوبید و امید بست به این‌که اتاقک پیش از رسیدن سایه به او از راه برسد. در بی‌سروصدا باز شد و او به درون اتاقک پرید، ولی نه پیش از آن‌که میان دو کتفش چیزی سوزان را احساس کند. به آینه‌ی داخل آسانسور خیره شد و خراشی عمیق و خون‌آلود را پشت شانه‌هایش احساس کرد.

دهانش را باز کرد و به فریاد اجازه داد بیرون بزند. صدای فریادش آن‌قدر بلند بود که او را از خواب ناآرامی که در آن فرورفته بود پراند. هریسون که کنار او در تخت اتاقی واقع در هتل پلازا دراز کشیده بود بلند شد و صاف نشست.

«هی، چیزی نیست. فقط یه خواب بد بود. داشتی کابوس می‌دیدی. همه ‌چی درست می‌شه، ماریا.»

دست دراز کرد و روی بازوی او کشید، ولی ماریا دستش را کنار زد و گفت: «زود باش چراغ‌ها رو روشن کن.»

هریسون از جا پرید و اتاق در نور غرق شد و سایه‌های گوشه‌ها را ناپدید کرد. نفس ماریا بند آمده بود. قطره‌های عرق پیشانی‌اش را پوشانده بودند. شمدها را کنار زد، به‌سوی سرویس بهداشتی دوید و در را پشت سرش کوبید.

ماریا وحشت کرده بود. آن فقط یک خواب بود. به بازتاب خودش در آینه‌ی سرویس بهداشتی خیره شد... پشت شانه‌اش می‌سوخت و موج شدیدی از وحشت را احساس می‌کرد که وجودش را فراگرفته بود. نمی‌دانست که آیا باید به پشتش نگاه کند یا نه. نفس‌های عمیق کشید تا کمی خودش را آرام کند، سپس آرام برگشت و خراش سرخ و قرمز را دید. دلیلش حتماً چیزی به تیزی تیغ بود که شانه‌اش را بریده بود.

برای اولین‌بار در عمرش می‌خواست گریه کند. خیلی ترسیده بود، زیرا اگرچه داشت خواب می‌دید، ولی اتفاقی که برایش افتاده بود واقعی بود، حالا می‌خواست در طبقه‌ی سیزدهم هتل پارکر باشد، یا در سویت هریسون واقع در هتل پلازا. چیزی یا کسی ‒ هیچ نظری نداشت که در آن راهرو چه چیزی تعقیبش کرده بود ‒ سعی کرده بود او را زخمی کند.

با دستان لرزان شیر آب را باز کرد و لیفی را زیر جریان آب گرفت. می‌خواست زخم را پیش از آن‌که عفونت کند تمیز کند، ولی دستش به آن نمی‌رسید. ضربه‌ی ملایمی به در خورد.