معرفی و دانلود کتاب ربه کا در مزرعه سانی بروک

معرفی کتاب ربه کا در مزرعه سانی بروک

کیت داگلاس ویگین در کتاب ربه کا در مزرعه سانی بروک، داستان دختری شاد، ماجراجو و پر حرفی را به تصویر می‌کشد که در مزرعه به ‌دنیا آمده و بزرگ شده و حالا تصمیم دارد به مزرعه یکی از دوستانش برود.

کتاب ربه‌‌کا در مزرعه سانی بروک از لیزا مالرکی (Lisa Mullarkey)، اقتباسی از اثر کیت داگلاس ویگین‮‏‫ (Kate Douglas Wiggin) است.

در هر بخش از کتاب ربه‌کا در مزرعه سانی بروک (Rebecca of Sunnybrook Farm) داستانی از زندگی ربکا و تجربه‌های عجیب و غریبش در کنار دیگران که سرشار از اتفاقات بامزه و هیجان‌انگیز است را می‌خوانید.

کیت داگلاس ویگین را بیشتر بشناسیم:

کیت داگلاس ویگن در سال 1856 در فیلادلفیا آمریکا دیده به جهان گشود. او دوران کودکی بسیار شادی را در کنار خانواده سپری کرد؛ دوران شادی که با آغاز جنگ‌های داخلی آمریکا و مرگ پدرش به پایان رسید. پس از مرگ پدر، کیت همراه با مادر و خواهرش از فیلادلفیا به یک دهکده‌ کوچک نقل مکان کردند و باقی دوران کودکی‌اش را در آن منطقه‌ روستایی گذشت.

وی تحصیلات پراکنده‌ای داشت. برای مدتی در مدرسه درس خواند و بعضی از آموزش‌هایش را در خانه یاد می‌گرفت. در بزرگسالی به تحصیل در موسسات مختلفی پرداخت. برای مثال در موسسه‌ موریسن یک دوره‌ نویسندگی را پشت سر گذاشت و از موسسه‌ ابوت نیز فارغ‌التحصیل شد. او در دوران خود به بیشترین میزان پیشرفت تحصیلی که یک زن می‌توانست به آن دست یابد، دست یافت.

کیت پس از اتمام درسش در یک کودکستان به عنوان معلم کارش را آغاز کرد، اما کمی بعد ازدواج کرد و به همین دلیل مجبور به کنار گذاشتن شغلش شد. اما او تصمیم گرفت به‌ کمک نوشتن ارتباطش را با دنیای کودکان نگاه دارد و اولین داستانش را با نام داستان پتسی به رشته‌ی تحریر درآورد.

نغمه‌ کریسمس پرندگان و جوجه‌های مادر کری از دیگر آثار این نویسنده هستند.

در بخشی از کتاب ربه‌‌کا در مزرعه سانی بروک می‌خوانیم:

ربکا از میان تمام زمین‌های بازی قدیمی و پاتوق‌های محبوب دوران ابتدای کودکی‌اش عبور کرد. نهر آفتاب‌گیر کوچک عزیز این فصل گردهمایی اندوه‌باری را از سر می‌گذراند. هیچ آبی نبود که زیر آفتاب بدرخشد.

در اواخر اقامت دو هفته‌ای، کنار رودخانه نشست و غرق در افکارش شد. به هانا فکر کرد که روزهای متوالی پشت‌سر یکدیگر در آن خانه‌ گیر افتاده است. در آن ناحیه آدم‌های زیادی نبودند و دورافتاده بود، به‌ خصوص وقتی مادر هم غصه‌دارتر از آن بود که حرف بزند. ربکا کم‌کم نیازهای هانا را بالاتر از نیازهای خود قرار داد.

هانا هیچ‌وقت شانسش را به دست نیاورد. او هیچ‌ وقت از مراقبت روزانه و کار در مزرعه خلاص نشد. با این وجود ربکا از مزیت‌هایی که داشت، لذت می‌برد. زندگی در خانه‌ی آجری عبور از مسیری پرگل نبود؛ ولی آن جا آسایش و هم‌نشینی با بچه‌های دیگر وجود داشت. آن جا فرصت‌های زیادی برای مطالعه و خواندن وجود داشت.

ربکا وقتی فهمید ناچار است که چه‌کاری انجام بدهد، بسیار اشک ریخت. «هانا، بعد از این ترم می‌خوام توی خونه بمونم و بذارم تو بری. خاله میراندا همیشه تو رو خواسته. فقط زمانی عادلانه‌ست که تو هم نوبت خودت رو داشته باشی.»

هانا در حال رفو کردن جوراب بود. سوزنش را نخ کرد و پیش از آنکه پاسخ بدهد، به مزرعه نگاه کرد. «نه متشکرم بکی. مادر بدون من از پس کارها برنمیاد. از مدرسه رفتن بیزارم. حالا به‌ اندازه‌ی بقیه بلدم بخونم و بنویسم. همین برام کافیه. ترجیح می‌دم بمیرم تا برای امرارمعاش توی مدرسه تدریس کنم.

فهرست مطالب کتاب

فصل اول: سفر به ریوربورو
فصل دوم: خاله‌های ترشیده
فصل سوم: دردسر در مدرسه
فصل چهارم: لباس کتان
فصل پنجم: چای با آقای کاب
فصل ششم: ربکا با آقای علاءالدین ملاقات می‌کند
فصل هفتم: غافلگیری روز شکرگزاری
فصل هشتم: دیدار از سانی بروک
فصل نهم: زندگی در ویرهام
فصل دهم: دوران پرچالش
فصل یازدهم: نقشه‌های آقای لد
فصل دوازدهم: فارغ‌التحصیلی
فصل سیزدهم: اخبار هانا
فصل چهاردهم: آغازی جدید