معرفی و دانلود کتاب صدای ناخن کشیدن ارواح

معرفی کتاب صدای ناخن کشیدن ارواح

او اینجاست. در اتاق ایستاده. کلر حضورش را احساس می‌کند. ردپایش را کنار میز می‌بیند و صدای ناخن‌هایش را روی دیوار می‌شنود، اما چاره‌ای ندارد جز صبر کردن تا زمانی که او، خود را نمایان کند. کتاب صدای ناخن کشیدن ارواح نوشته‌ی لینزی کری ما را به فضایی می‌برد که هیچ‌چیز در آنجا امن و آرام نیست. ارواح در این مکان به راحتی در حال تردد هستند و کلر، دختر نوجوان این داستان ترسناک، نیز باید بتواند خود را با حضور یکی از آن‌ها که دست از سرش برنمی‌دارد و برای او پیامی دارد، وفق دهد.

درباره‌ی کتاب صدای ناخن کشیدن ارواح

کشوی وسایل کلر مثل یک حوض عمیق، پر از آب شده است. او شک ندارد که لیوان یا بطری آب را در کشوی خود نگذاشته بود و قطعاً لوله‌ی آب خیابان نیز از درون کشوی این دختر نمی‌گذرد؛ اما با این حال همه‌ی وسیله‌ها خیس از آب شده‌اند. این اتفاق و صدای مداوم کشیده شدن ناخن روی دیوار، سایه‌هایی که هرازگاه پیش چشمانش رژه می‌روند و نجواهای مبهم و نامفهومی که به گوشش می‌رسند، کلر را به مرز جنون رسانده‌اند. هر چه تلاش می‌کند تا ذهن خود را از این اوهام منحرف کند، موفق نمی‌شود. او نمی‌تواند پدرش را ببخشد. اگر پدر اصرار نمی‌کرد که کلر در شب برگزاری تور ارواح همراهش باشد و اجازه می‌داد تا این دختر در خانه بماند، الان یک روح پا به پای کلر همه‌جا حضور نداشت و وحشت را به جان او نمی‌انداخت؛ اما برای این حرف‌ها دیر است. حالا باید برای خلاصی این دختر از غار هولناکی که در آن گرفتار شده، کاری کنیم. کتاب صدای ناخن کشیدن ارواح (Scritch Scratch) نوشته‌ی لینزی کری (Lindsay Currie) ما را به نقطه‌ی ابتدایی ارتباط ارواح و کلر می‌برد؛ همان‌جایی که اگر می‌شد زمان را به عقب کشید تا از رخ دادن یک واقعه پیشگیری کنیم، حتماً این کار را انجام می‌دادیم.

«یک ساعت و نیم» همزیستی با ارواح

مادر به جای همه تصمیم گرفته و همه چیز را برنامه‌ریزی کرده؛ طبق دستور او، کلر مسئول کمک کردن به پدر برای برگزاری تور ارواح است! برای کسی مهم نیست کلر چقدر از شغل پدرش متنفر است. از نظر کلر اعتقاد به ارواح و تحقیق درباره‌ی آن‌ها مسخره است! اصلاً چطور ممکن است کسی شغل اداری و دائمی خود را رها کند و به جای آن یک اتوبوس گردشگری بخرد تا مردم را به مکان‌های ترسناک ببرد؟ این کاری است که پدر کلر انجام داده؛ اما این دختر برخلاف پدرش هیچ علاقه‌ای به روح و جن و... ندارد؛ با این حال، ناچار است یک ساعت و نیم از عمر خود را در فضاهایی بگذراند که فکر کردن به آن‌ها نیز آدم را می‌ترساند؛ فضایی مثل یک قبرستان متروکه غرق در ظلمات که فقط یک قبر در آنجا باقی مانده؛ قبری که اصلاً مشخص نیست چه کسی در آن دفن است!

پدر کلر که تورلیدر فضاهای ترسناک است، کلر و سایر تماشاچیان را به کوچه‌ی مرگ می‌برد؛ جایی که در سال 1903 به طرز مشکوکی با یک آتش‌سوزی که منشاء و مقصر آن نیز هیچ‌گاه پیدا نشد، بیش از 600 نفر به کام مرگ فرو رفته‌اند. داستان ترسناک صدای ناخن کشیدن ارواح ما را به هر جای هولناکی که تصورش را می‌کنید می‌برد و تا جایی که در توان دارد، به وحشت می‌اندازد.

آن پسر روح است

لینزی کری بالاخره تور گردشگری هولناک را تمام می‌کند و کلر را که دیگر نای ترسیدن ندارد، به سمت خانه راهی می‌کند؛ اما وحشت اصلی تازه آغاز شده است. خداحافظی ما با جهان ارواح به این معنا نیست که آن‌ها نیز دست از سر ما برمی‌دارند. در انتهای اتوبوس گردشگری که هنوز متوقف نشده و در حال رفتن به سمت مقصد است، پسرکی با لباس‌های کلاسیک و موهای مشکی ایستاده و به کلر خیره شده. کلر مطمئن است تا قبل از آن لحظه، این پسر را ندیده و در میان تماشاچیانی که از ابتدای شب با آن‌ها همراه بوده‌اند، چنین کودکی حضور نداشته است!

پسرک جملات عجیبی را بر زبان می‌آورد که کلر معنای آن‌ها را درک نمی‌کند. او مدام می‌گوید: «آن‌ها کج هستند. آن‌ها گچ هستند. آن‌ها کجا هستند.» کلر تصمیم می‌گیرد بعد از توقف اتوبوس، با پسرک صحبت کند اما قرار نیست به همین راحتی راز هولناکی که در پس جملات پسرک وجود دارد، فاش شود. رمان نوجوان صدای ناخن کشیدن ارواح ما را نیز همچون کلر در سردرگمی و تعلیق نگه می‌دارد و فقط بر سر راهمان چند سرنخ مبهم قرار می‌دهد تا خود راز هولناک ماجرا را کشف کنیم.

همه چیز در حال نابودی است

حضور ارواح و اجنه در زندگی کلر از یک طرف، حضور دختری تازه‌وارد به گروه دوستی کلر و کاسلی از سوی دیگر، روح و روان این دختر را آزار می‌دهد. دختری به نام امیلی به‌تازگی با صمیمی‌ترین رفیق کلر معاشرت می‌کند و میان کاسلی و کلر فاصله انداخته! دختری که از لحاظ اخلاقی هیچ شباهتی به کلر ندارد و به همین دلیل نیز کلر نمی‌تواند با او صمیمی شود. کتاب صدای ناخن کشیدن ارواح احساس طرد شدن و تنها ماندن که یک دختر نوجوان موقع سرد شدن ارتباط دوستانه‌اش تجربه می‌کند را برای خوانندگان خود شرح داده و می‌کوشد تا ما را با غمی که روح و جهان او را فراگرفته مواجه کند.

داستان صدای ناخن کشیدن ارواح با ترجمه‌ی پریسا توکلی در انتشارات دوک (مشاوران آموزش) منتشر شده است.

جوایز و افتخارات کتاب صدای ناخن کشیدن ارواح

• برنده‌ی جایزه‌ی کتاب میان‌رده‌ی کانکتیکات ناتمگ سال 2024
• برنده‌ی جایزه‌ی کتاب کودکان ویلیام آلن وایت سال 2022-2023
• برنده‌ی جایزه‌ی کتاب نوجوانان ایالت ایلینوی در سال 2022
• برنده‌ی جایزه‌ی کتاب نوجوانان ایالت ایندیانا سال 2022-2023
• برنده‌ی جایزه‌ی کتاب نوجوانان ایالت تنسی سال 2021
• نامزد جایزه‌ی کتاب نوجوانان ایالت کانزاس سال 2021
• نامزد جایزه‌ی کتاب نوجوانان ایالت ایلینوی سال 2022

کتاب صدای ناخن کشیدن ارواح برای شما مناسب است اگر

• قرار است به‌زودی شبی را در تنهایی کامل سپری کنید و می‌خواهید از صدای انبساط و انقباض در و دیوار هم بترسید.
• به روح اعتقاد ندارید.
• تصور می‌کنید وجود ارواح و اجنه فقط خرافات هستند و حضور این موجودات هولناک در کنار خود را جدی نمی‌گیرید.
• نوجوان هستید و به داستان‌های ترسناک و ارواح علاقه دارید.

در بخشی از کتاب صدای ناخن کشیدن ارواح می‌خوانیم

کاسلی چنان می‌خندد که شانه‌هایش می‌لرزد و دسته‌ای از موهای بورش روی چشم‌هایش می‌ریزد. سریع موهایش را کنار می‌زند و سعی می‌کند میان خنده‌هایش نفسی بکشد. «آره. همه‌اش می‌گفت دختره رفته یه مدرسۀ دیگه و با هم تو اردوی هاکی آشنا شدن.»

دوست‌ کذایی‌اش همیشه برای ما کمی مشکوک به نظر می‌رسید. البته بعدها معلوم شد که حق داشتیم شک کنیم. لولا اصلاً وجود خارجی نداشت! لولا فقط نام تجاری ماسک موردعلاقۀ من بود. سم اسمش را برداشته بود و داستانی کامل دربارۀ یک دانش‌آموز بورسیۀ سوئدی زیبا در مدرسه‌ای دیگر سر هم کرده بود که عاشقش شده.

می‌گویم: «خب، ماجرای لولا حداقل یه چیز خوبی یادمون داد.»

«چه چیزی؟»

«این‌که سم سلیقۀ خوبی تو انتخاب ماسک صورت داره.» این بار دیگر نمی‌توانم جلوی قهقه‌ام را بگیرم و از خنده ریسه می‌روم. کاسلی هم پابه‌پای من می‌خندد و صدای خندۀ بلندش با نسیم صبح قاتی می‌شود.

از آن لحظه‌هایی است که به یاد می‌آورم چرا از کلاس دوم بهترین دوست هم بوده‌ایم. کاس دختر راحتی است. درست مثل یک جفت دمپایی خانگی کهنه یا همان سوییشرت گَل‌وگشادی که وقتی مریض هستید دلتان می‌خواهد با آن بخوابید. هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم چیزی بین ما فاصله بیاندازد.

بالاخره خندۀ کاسلی بند می‌آید. لبخندی بهم می‌زند. «این رو هم بگم‌ها، من حرف سم رو باور نکردم. می‌دونم چقدر از اون اتوبوس متنفری. می‌دونستم اگه بابات مجبورت کرده بود باهاش بری خبرم می‌کردی.»

اگه ولم نکرده بودی حتماً خبرت می‌کردم.