معرفی و دانلود کتاب صوتی در خلوت خواب

معرفی کتاب صوتی در خلوت خواب

اثری دیگر از نویسنده‌ای کم‌کار اما پرفروش! فتانه حاج سید جوادی، نویسندهٔ کتاب محبوب و جنجالی «بامداد خمار»، در کتاب صوتی در خلوت خواب مجموعه‌ای از هشت داستان کوتاه را روایت کرده است که هر یک فضای منحصربه‌فرد خود را دارند.

درباره کتاب صوتی در خلوت خواب:

حتماً تابه‌حال اسم رمان «بامداد خمار» را شنیده‌اید. رمانی که در زمان انتشار مورد انتقادهای بی‌شماری از جانب منتقدین و حتی مخاطبان قرار گرفت. این رمان که قصه زندگی دختری را در دوران پادشاهی رضاشاه روایت می‌کند، روایت عاشقانه و جذابی است که توجه افراد زیادی را به خود جلب کرد و فروش بسیار بالایی به همراه داشت.

فتانه حاج سید جوادی نویسنده این کتاب، حالا در کتاب در خلوت خواب داستان‌های جذاب دیگری با حال و هوایی متفاوت برای شما روایت کرده است. این کتاب دارای هشت داستان کوتاه با نام‌های «رنگ تعلق»، «شیشه»، «در خلوت خواب»، «لالا»، «سمفونی حماقت»، «خرگوش»، «پوچ»، و «عرض زندگی» است.

این مجموعه داستان به اندازهٔ بامداد خمار معروف نشد، اما به چاپ دوازدهم رسید. هریک از این داستان‌ها با زبانی ساده و قابل‌فهم به روایت برش‌هایی ساده از زندگی پرداخته‌اند و دارای مضامین عاشقانه، اجتماعی و خاطرات شخصی هستند. به طور مثال داستان در خلوت خواب خاطرات دوران کودکی راوی است و نحوهٔ دل بستن او به پسری که در نهایت با او ازدواج می‌کند.

کتاب صوتی در خلوت خواب مناسب چه کسانی است؟

اگر به داستان‌های کوتاه فارسی علاقه دارید، شنیدن این کتاب صوتی می‌تواند برایتان جذاب و لذت‌بخش باشد.

فتانه حاج سید جوادی را بیشتر بشناسیم:

این نویسندهٔ پرفروش ایرانی در سال 1324 در کازرون متولد شد. او که از دوران کودکی به نوشتن و نویسندگی علاقه داشت، تحصیلات خود را در رشتهٔ ادبیات انگلیسی ادامه داد. مشهورترین اثر فتانه حاج سید جوادی با نام هنری پروین، «بامداد خمار» نام دارد که طبق ادعای خودش، با الهام از داستان «رومئو و ژولیت» آن را نوشت.

وی این رمان مشهور را در پنجاه سالگی به انتشار رساند و در همان سال انتشار طرفداران زیادی را به سمت خود جلب کرد. حاج سید جوادی همچنین در زمینهٔ ترجمه فعالیت‌هایی داشته و از جمله کتاب‌هایی که به فارسی ترجمه کرده می‌توان به «پارک گورکی» نوشتهٔ «مارتین کروز اسمیت» اشاره کرد.

در بخشی از کتاب صوتی در خلوت خواب می‌شنویم:

باید یک جوری سر خود را گرم می‌کردم تا ایران، آفتاب گرم و درخشان همیشگی آن و یاد لالا را از ذهن خود دور کنم؛ بنابراین باز به آن سرگرمی روی آوردم که فرزندانم آن را به شوخی، تنها تجمل مجاز مامان نامیده‌اند. یعنی نشستم و درحالی‌که می‌کوشیدم افکار خود را متمرکز کنم، با سماجت به نقاشی پرداختم. ولی فکر و خیال رهایم نمی‌کرد.

چه روزهایی! من و لالا هر دو شاد بودیم. یا به عبارتی ساده و غافل. آن روزهایی که لالا صفحه می‌گذاشت، شصتی نقاشی را به دست می‌گرفت و یکسره نقاشی می‌کرد. برخلاف من که رنگ را حرام می‌کنم، او واقعاً استعداد داشت. ولی آنچه من داشتم و او فاقد آن بود، استقامت، اراده و ثبات قدم بود. هرقدر او ضعیف بود، من بااراده و متکی به نفس بودم.

شاید به همین دلیل بود که او همیشه به من پناه می‌آورد و مرا تحسین می‌کرد. او مانند پیچکی بود که بدون تکیه‌گاه قادر به ایستادن روی پا نبود. وقتی لالا را برای آخرین بار دیدم، اوایل تابستان بود. با وجود این همین که به یاد آن روز می‌افتم یخ می‌کنم و شور و تلاش برای زندگی از وجودم رخت برمی‌بندد.

فهرست مطالب کتاب صوتی