معرفی و دانلود کتاب قلب کوکی: کتاب اول مجموعه کوک نامه

معرفی کتاب قلب کوکی: کتاب اول مجموعه کوک نامه

لیلی هارتمن، دختر یک مخترع مشهور، می‌خواهد پدرش را پیدا کند. کتاب قلب کوکی نوشته‌ی پیتر بانزل، رمانی هیجان‌انگیز است که در نسخه‌ای خیالی از انگلستان دوره‌ی ویکتوریا رخ می‌دهد. این اثر که برنده‌ی جایزه‌ی Awesome Book شده، دنیایی را به تصویر می‌کشد که در آن، آدم‌ها و ماشین‌های مکانیکی ارتباطی پیچیده با یکدیگر شکل داده‌اند و هنوز رازهای سر به مهر زیادی در انتظار افشا شدن هستند.

درباره‌ی کتاب قلب کوکی

لیلی هارتمن همان دختر باجسارتی است که مجله‌هایی درباره‌ی راهزنی و نبرد هوایی و تکنولوژی‌های جدید می‌خواند. از همان دخترهایی که نمی‌توانند بی‌اخلاقی و زورگویی را تحمل کنند، حتی برای یک ماشین؛ ماشینی که خیلی‌ها فکر می‌کنند عقل و احساس ندارد.

دنیای مدرسه‌ی شبانه روزی برای لیلی کافی نیست! او می‌خواهد پدرش را پیدا کند! حتی اگر همه فکر کنند او در یک سانحه‌ی هوایی جانش را از دست داده است. کتاب قلب کوکی (Cogheart) نوشته‌ی پیتر بانزل (Peter Bunzl)‌ داستانی پرهیجان و آمیخته به رمز و راز در دوره‌ی ویکتوریای انگلستان است؛ دنیایی که پیشرفت‌های تکنولوژی، بشر را قادر به ساختن بالن‌های هوایی پیشرفته و ماشین‌هایی کرده است که گاهی نقش محافظ و خدمتکار را بازی می‌کنند، گاهی هم مثل روباه باهوش مکانیکی قصه، مالکین، آن‌قدری باهوش و بااحساس هستند که بتوان اسمشان را دوست گذاشت.

پدر لیلی که یک مخترع مشهور بوده است، در یک تعقیب و گریز هوایی راز مهمی را به مالکین می‌سپارد تا آن را به گوش لیلی برساند. اما خودش گرفتار قاتل‌هایی با چشم‌های نقره‌ای و عصای دسته‌جمجمه‌ای می‌شود. لیلی به همراه مالکین و دوست جدیدش رابرت که پسر یک ساعت‌ساز مهربان است باید از رازهای بسیار مهمی که پشت این همه هیاهو وجود دارد، باخبر شود!

پیتر بانزل نویسنده‌ی کتاب قلب کوکی، در یک خانه‌ی ویکتوریایی شلوغ با سه گربه، دو سگ، خواهری کوچک‌تر، پدری عتیقه‌فروش و مادری که طراح لباس بود، بزرگ شده و پیش از آنکه نویسنده‌ شود چندین فیلم کوتاه موفق ساخته. رمان قلب کوکی که در سال 2016 نوشته شده، تجربه‌ی پرمخاطب و هیجان‌انگیزی است که باعث شده بخواهد جلد‌های دیگری از این ماجرا را نیز بنویسد.

پیتر بانزل با حال و هوای استیم‌پانکی و گوتیک داستان با شخصیت‌‌پردازی‌های نوجوان‌پسند و سرگرم‌کننده‌اش، ما را به دنیایی دعوت می‌کند که در آن دوستی و وفاداری، انتخاب‌های اخلاقی به جای منفعت انسانی و شجاعتْ ارزش به حساب می‌آیند. کتاب قلب کوکی جلد اول از مجموعه‌ی کوک‌نامه است و با ترجمه‌ی محمدرضا شکاری، از سوی انتشارات کتاب دوک به نوجوانان فارسی‌زبان عرضه شده است.

جوایز و افتخارات کتاب قلب کوکی

• نامزد جایزه‌ی کتاب لیدز؛
• برنده‌ی جایزه‌ی Awesome Book در سال 2018؛
• برنده‌ی جایزه‌ی Dudley Teen Book در سال 2017؛

نکوداشت‌های کتاب قلب کوکی

• کتاب قلب کوکی شگفت‌انگیز است. با سبکی درخشان و ماهرانه، رمان به‌زیبایی در پیچ‌ و خم‌های دوستی و انتخاب‌های اخلاقی پیش می‌رود و همزمان حال و هوای سرگرم‌کننده‌اش را حفظ می‌کند. (هفته‌نامه‌ی ناشران)
• این ماجراجویی استیم پانک همه چیز دارد: یک فرد گمشده، خرابکاری‌ای مرگبار، فناوری مخفی، تعقیب و گریز با کشتی‌های هوایی و گروهی از قهرمان‌ها که خواننده عاشقشان خواهد شد. (VOYA)
• دنیای کتاب قلب کوکی پر از موجودات مکانیکی عجیب، قهرمانان و شرورانی است که در یک انگلستان ویکتوریایی خیال‌انگیز زندگی می‌کنند. (اسکول لایبرری ژورنال)
• کتاب قلب کوکی داستانی در ژانر استیم‌پانک با موضوع جاه‌طلبی، تعقیب و انتقام است. (گاردین)

کتاب قلب کوکی برای چه کسانی مناسب است؟

مخاطبان اصلی این کتاب نوجوانانی هستند که به داستان‌های هیجان‌انگیز، ماجراجویانه و تخیلی علاقه‌ دارند.

در بخشی از کتاب قلب کوکی: کتاب اول مجموعه کوک نامه می‌خوانیم

لیلی داد زد: «می‌خوان ما رو بزنن زمین. جاخالی بده! کشتی رو بچرخون!»

آنا سکان را از رابرت گرفت و سیصد و شصت درجه چرخاند و لیدی‌برد آرام‌آرام چرخید و در جهت روبه‌رو قرار گرفت.

رابرت صفحه‌ابزار روی پایه را وارسی کرد. درجۀ فشار به طرف عدد صفر می‌رفت. به آنا گفت: «بخار نداریم که ازشون جلو بزنیم.»

آنا به لیلی نگاهی انداخت. «پس دو تایی برید دیگ بخار رو تقویت کنید. هر چی دم دستتون اومد، بندازید توش!»

لیلی داد زد: «تو بمون پیش آنا، مالکین.» بعد او و رابرت زود در راهرو پیش رفتند.

در موتورخانه، رابرت درِ کوره را باز کرد و تندتند زغال‌سنگ تویش ریخت. لیلی هم بیل یدکی را برداشت تا به او کمک کند. بدنۀ تیرۀ بهیموث بیرون از دریچه‌های کنارۀ کشتی پیدا بود و بدنۀ میخ‌دارش یک‌راست به طرف مرکز کشتی‌شان می‌آمد.

لیدی‌برد می‌خواست سیصد و شصت درجه بچرخد که...

بوم!

نیزه‌ای به بدنه‌اش خورد.

کابین به عقب و جلو تاب خورد و وقتی بهیموث خواست کشتی را به طرف خودش بکشد، صدای خش‌خش بلند و بمی به گوش رسید.

لیلی و رابرت تعادل خود را حفظ کردند و زغال‌سنگ توی کوره ریختند؛ محور موتور سرعت گرفت، تندتند به حرکت درآمد، اما بهیموث باز طنابش را محکم‌تر کرد.

مالکین تندتند و دیوانه‌وار دور خودش به عقب و جلو می‌دوید. داد زد: «همین بلا سر کشتی جان هم اومد. حالا باز داره تکرار می‌شه!»

لیلی حالش بد شد. اگر همین الان فرار نمی‌کردند، آن‌وقت...