معرفی و دانلود کتاب مجموعه کتاب گل و سکه و ماه: سکه

معرفی کتاب مجموعه کتاب گل و سکه و ماه: سکه

عاطفه منجزی و معصومه بهارلویی در کتاب مجموعه کتاب گل و سکه و ماه: سکه، سرگذشت سهراب، پسری جذاب و باکمالات را روایت می‌کنند که همه‌ی اطرافیانش دوستش دارند و به او احترام می‌گذارند، اما داستان از جایی آغاز می‌شود که سهراب دل به شیطنت‌های دختری به نام زرین می‌بندد و تصمیم به ازدواج می‌گیرد. این کتاب دومین جلد از این مجموعه‌ی جذاب و خواندنی است.

درباره‌ی کتاب مجموعه کتاب گل و سکه و ماه: سکه:

در این کتاب با ماجراهای زندگی خانواده‌ی اعتماد و مهرپرور که دوستی دیرینه با یکدیگر دارند، آشنا می‌شوید. آن‌ها سالیان سال از یکدیگر دور بودند تا اینکه روزی فرخ اعتمادی با پارتی بازی، «سهراب» پسر خانواده‌ی مهرپرور را به عنوان سپاهی بهداشت به منطقه‌ی نژآباد انتقال می‌دهد؛ منطقه‌ای که خانواده‌ی فرخ در آن‌جا زندگی می‌کنند. سهراب بسیار جذاب، خوش برورو و از همه مهم‌تر پزشک بود که تمام اهالی و اطرافیان او را دوست داشتند.

خانواده‌ی مهرپرور قبل از آمدن سهراب به نژآباد، تصمیم به وصلت با دختر فرخ اعتمادی را داشتند و از زمانیکه اشتیاق پسرشان را دیدند، احتمال سر گرفتن این ازدواج خیلی قوی‌تر از قبل شد.

شما در این کتاب با فراز و فرودهای زندگی و دلدادگی دختر و پسری دوست داشتنی آشنا می‌شوید. اگر مشتاقانه می‌خواهید از سرنوشت افراد قصه‌ی نسل قبل باخبر شوید و بدانید چه روزهایی را پشت سر گذاشته‌اند یا چه سرنوشتی در انتظار نسل‌های بعدشان است حتما کتاب‌های گل و ماه را هم مطالعه کنید.

درباره‌ی مجموعه کتاب گل و سکه و ماه:

مجموعه کتاب گل و سکه و ماه در سه جلد متفاوت به نگارش درآمده است که سرگذشت سه زوج در سه بازه‌ی زمانی متفاوت را به تصویر می‌کشد. نویسندگان در این کتاب‌ها تفاوت و تشابه نسل‌ها و سبک زندگی آن‌ها را در قالب داستانی مورد بررسی قرار می‌دهند. هر کدام از آن‌ها براساس شرایط اجتماعی - فرهنگی هر دوره تألیف شده‌اند و به توقعات حقیقی مردم، شیوه انتخاب همسر، برقراری روابط عاطفی بین دو جنس مخالف، پرورش فرزند و ارزش‌های جامعه مدنی هر نسل توجه کرده‌اند.

قابل توجه است که با وجود ارتباط داستانی که بین کتاب‌های گل، سکه و ماه وجود دارد اما داستان هر کدام به خودی خود مستقل و بدون دو جلد دیگر کامل هستند.

کتاب مجموعه کتاب گل و سکه و ماه: سکه برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به خواندن داستان‌های عاشقانه علاقه‌مند هستید، این کتاب برای شما جذاب خواهد بود.

در بخشی از کتاب مجموعه کتاب گل و سکه و ماه: سکه می‌خوانیم:

از بالاى پله‌ها نیم تنه‌اش را خم کرده و شاهد کش مکش پدر و مادرش بود. مى‌دانست بالاخره مادرش این یوغ را در گردن پدرش خواهد انداخت. امشب جشن عروسى یکى از آشنایان دعوت بودند و نسرین اعتقاد داشت که با این کت و شلوار رسمى، بستن کراوات ایده‌آل به نظر مى‌رسد.

فرخ به ندرت خود را درگیر بستن کراوات مى‌کرد، حتى روزهایى که استفاده از فکل کراوات متداول بود هم علاقه‌اى به آن نداشت، چه برسد به این روزها؛ اما نسرین کوتاه بیا نبود! این‌طور کشمکش‌هاى پدر و مادرش همیشه برایش جذابیت داشت و شاد و سر حالش مى‌کرد. طبق معمول باز نسرین با محبت و ملایمت بر همسرش فائق شده بود.

زرین کمى عقب کشید تا راحت‌تر به تماشاى این صحنه‌ى سرگرم کننده بایستد. آرنج‌ها را روى نرده گذاشت و چانه‌اش را به کف دست‌هایش تکیه داد و دوباره با اشتیاق به آن‌ها خیره شده بود که همان وقت صداى نسرین بلند شد:

زرینم،... مامان سرت بهتر نشده؟ دوست داشتم تو هم باهامون باشى!

سر فرخ به سمت پله‌ها برگشت، از همان‌جا شاهد فرار زرین به سمت عقب بود و لبخندى روى لبش نشست. زرین از کنج چهارچوب در اتاقش، با صدایى بى‌حال که به زحمت به طبقه‌ى پایین مى‌رسید، جواب داد:

نه گل مامان خانم! سرم درد مى‌کنه، ولى بخوابم خوب مى‌شم.

سرش درد نمى‌کرد، اما شدیداً خسته بود؛ روز پر هیجان و غیر منتظره‌اى را پشت سر گذاشته بود.

نسرین به سمت جعبه‌ى داروها رفت و قرص آسپرینى برداشت. مى‌خواست بالا برود که فرخ پیش‌قدم شد و از او خواست تا خودش قرص را به زرین بدهد، نسرین خرده کارهایش را تمام کند تا زودتر بروند. فرخ با لیوانى آب و دستى که مثلا قرصى در آن بود از پله‌ها بالا رفت، تقه‌اى به در اتاق زرین کوبید و بى‌ملاحظه وارد شد.

زرین هم دیگر اداى مریضى در نیاورد، تند از روى تخت جستى زد و به گردن فرخ آویزان شد و تقریباً به التماس افتاد:

بابا تو رو خدا به مامان نگید؛ یعنى بازم فهمیدید؟!