معرفی و دانلود کتاب معجزه نجات جنگل

معرفی کتاب معجزه نجات جنگل

هر روز گروهی از درختان جنگل گم می‌شوند. شب‌ها ماشینی بزرگ جسد درختان قطع شده را با خود می‌برد. یاس و لیلیوم باید جلوی نابود شدن جنگل را بگیرند و برای این کار به نقشه‌ای دقیق نیاز دارند. کتاب معجزه نجات جنگل نوشته‌ی مینا ادگی نوجوانان را که مخاطبان اصلی کتاب حاضر هستند، به این جنگل می‌برد تا خود ویرانی محیط‌زیست و شدت اهمیت مراقب از زمین و درختان را شاهد باشیم.

درباره‌ی کتاب معجزه نجات جنگل

«درختان در آتش می‌سوختند و حیوانات جنگل به‌سوی مقصدی نامعلوم گریزا‌ن بودند و ...» تمام این لحظات پیش چشم یاس طوری‌که انگار همین حالا در حال رخ دادن باشند، زنده می‌شدند. خاطره‌ی روزی که آتش به‌جان جنگل افتاد و خانه‌ی یاس را هم به خاکستر تبدیل کرد، رهایش نمی‌کند. با وجود اینکه مدت‌ها از آن حادثه می‌گذرد، یاس هنوز نتوانسته کسی را که ناخواسته شعله‌ای را روشن نگه‌داشته و موجب نابودی جنگل شده، ببخشد. در این شرایط کارخانه‌ای نیز در انتهای جنگل تأسیس شده که کارش بریدن درختان و درست کردن مبل و میز و... است! کتاب معجزه نجات جنگل نوشته‌ی مینا ادگی ما را به جنگلی سرسبز می‌برد که کارخانه‌ای در آن تأسیس شده؛ کارخانه‌ای که قاتل جنگل و مشغول قطع درختان است؛ یاس باید جلوی کار این کارخانه‌ی نابودگر را بگیرد و برای عملی کردن خواسته‌ی خود از هیچ‌چیز نمی‌هراسد؛ حتی زندان و مجازات قانونی.

مینا ادگی برای پایان دادن به کار آن کارخانه، فقط یک راه را پیش پای یاس می‌گذارد و آن به آتش کشیدن آن‌جاست. یاس می‌داند که اگر پلیس او را دستگیر کند،‌ برایش گران تمام می‌شود و باید حبس و تنبیه را تحمل کند؛ پس باید نقشه‌ای دقیق را طراحی کند تا هدفش با شکست مواجه نشود. او در این کار از دوست صمیمی‌اش، لیلیوم، کمک می‌گیرد. نمی‌دانیم در آخر آن دو نفر موفق می‌شود که کارخانه را آتش زده و جنگل نجات دهند یا نه، فقط می‌دانیم که حفاظت از جنگل برعهده‌ی آن‌هاست و باید بتوانند درختان را زنده و سالم نگه‌ دارند.

کتاب معجزه نجات جنگل برای نوجوانان و به‌همت انتشارات روزگار به‌چاپ رسیده است.

کتاب معجزه نجات جنگل برای چه کسانی مناسب است؟

مینا ادگی داستان معجزه نجات جنگل را برای تمام نوجوانی که نگران نابودی جنگل‌ها هستند و دوست ندارند محیط‌زیستشان به‌سادگی نابود شود، تحریر کرده است.

در بخشی از کتاب معجزه نجات جنگل می‌خوانیم

پشت درختی مخفی شدیم و به آرامی سرک کشیدیم. ماشین بزرگ کنار رودخانه ایستاده بود و چند نفر جسد درختان بی جان را داخل آن می‌گذاشتند. خورشید بالای سرشان بود و همگی عرق کرده بودند. حتی کلاه‌ها‌ی حصیری روی سرشان هم نمی‌توانست کمک زیادی به آن‌ها بکند.
لیلیوم گفت: خب مثل اینکه تا چند ساعت دیگه، وقت رفتن همراه درختاست! تو آماده ای؟
گفتم: البته که آماده ام! اینطور متوجه می‌شیم درختای بی گناه رو کجا می‌برن! ولی...
لیلیوم گفت: ولی چی...؟ مشکل دیگه‌ای هست؟
گفتم: نه مشکلی نیست! اما من با مادر بزرگ و بقیه خداحافظی نکردم!
لیلیوم گفت: ما نمی‌تونیم با کسی خداحافظی کنیم چون نقشه ما رو می‌فهمن و.....
با کمی بغض گفتم: درست میگی ولی....
برگشتم و با عجله به سمت جنگل و خانه به راه افتادم. لیلیوم که نمی‌توانست صدایم کند با احتیاط به دنبالم آمد و بعد از آنکه از منطقه خطر دور شدیم دستم را کشید و گفت: ببینم معلوم هست داری چیکار می‌کنی؟
گفتم: کاری نمی‌کنم... فقط باید تا خونه برم و برگردم!
لیلیوم با بی حوصلگی گفت: انگار حواست نیست که هیچ کس نباید از این سفر ما چیزی بدونه!
گفتم: چرا حواسم هست و مطمئن باش هیچ کس چیزی نمی‌فهمه!
گفت: پس کجا داری میری؟ برای چی باید بری خونه، اگر قرار نیست کسی چیزی بفهمه؟
گفتم: نمیدونم ولی باید برم! نگران نباش چون منم مثل خودت تا آخرش هستم!!
گامهایم را بلندتر کردم و بدون اینکه به عقب نگاه کنم به راهم ادامه دادم چرا که من هیچوقت عادت نداشتم به پشت سرم نگاه کنم...!

فهرست مطالب کتاب

یک: گره‌ها‌
دو: امید
سه: کار هیولاها
چهار: باد
پنج: اولویت‌ها‌ و راه‌ها‌
شش: اولین همراه
هفت: فریاد ابدی
هشت: زمان
نه: یک نقشه‌ی ناقص
ده: ماشین حمل درختان
یازده: وداع
دوازده: اولین قدم
سیزده: اجبار!
چهارده: راه نرفته!
پانزده: اشک‌ها‌
شانزده: جهانی از معجزه
هفده: همرنگ شدن
هیجده: کارخانه!
نوزده: دلتنگی....!
بیست: روزهای نسبتا تکراری...
بیست و یک: اعتماد
بیست و دو: آتش انتقام
بیست و سه: پشیمانی!
بیست و چهار: اشتباهات قابل بخشش اما فراموش نشدنی!
بیست و پنج: خاکسترهای غمگین!
بیست و شش: زندانی شکست خورده!
بیست و هفت: بازگشت دوستی
بیست و هشت: بازگشت به خانه
بیست و نه: کلبه‌ی آرامش
سی: رودخانه
سی و یک: هیولاهای قاتل!
سی و دو: اتحاد
سی و سه: ابر معجزات!